ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
آن شب،
ترانهای
در سکوت یاسهای قبل از طلوع
زمزمه میشد.
خلوت ِ بیصدای رویا.
***
دیوارهای کوچهای بنبست
نگاه را لبریز از واژههای رکیک عشق میکرد.
بی مدد کلمه ای.
خلوت ِ بیصدای رویا.
***
در دشتهای میسوری
براندو را دیدم
که گلویش میشکافت با دشنهای
به تیزی نگاه شیرین، در رویای فرهاد.
خلوت ِ بیصدای رویا.
***
واژهها را بهخاطر نمیآورم.
شب.
پاییز،
با خش خش برگهایش بر پهنهی پیادهرو
خاطره.خاطره.
خاطره.
خلوت ِ بیصدای رویا.
محسن مهدی بهشت
عکس خیابون ولیعصره؟
دقیقن.
تولدم مبارک
خیییییییییییییییییلی مبارکه.
فقط صفحه ی اولش هست اگر بازم ارشیوش باز می شد خوب بود
آزمون را آزمودن خطاست. از من می شنوید بیایید و بلاگ اسکای رو راه بیاندازید. فوقش آن یکی هم به راه می افتد. بعدش مطالبتان را روی هر دو بگذارید. کامنتینگ یکی را غیر فعال کنید و فقط به یکی از آن ها سر بزنید. در نتیجه همیشه بک آپ دارید. ها؟
این روزها انگار بی خانمان شدم دلم برای خونه ی خودم تنگ شده یه وبلاگ ساختم تو بلاگ اسکای به دلم ننشست احساس غریبی می کردم حذفش کردم ده سال تو بلاگفا نوشتم عادت کردم بهش از طرفی اعصابم هم خورده وبلاگ من مثل یه دفتر یادداشت برای من بود از مطالبش کپی تهیه نکردم یعنی اگه بپره نوشته هام از سال 92 هم پریده اون قبلیاشو به خاطر چاپ کتاب کپی کرده بودم حماقت کردم می دونم از بس تنبلم دعا کنید نوشته هامونو بهمون پبرگردونن فعلا که هی پیام میدن و میگن بهمون وقت بدین اما چشمم آب نمیخوره
اگر گفتن درست میشه، درست می شه. این امر خیلی کار سختی نیست. فعلن خیلی غمگین نباشید.
من نمی دونم صفحه ی اولش چرا هنوز هست؟
در برابر این واژه های رکیک فقط باید سیفون رو بکشید
تیزی نگاه شیرین در رویای فرهادو خیلی دوست داشتم
حالا من سیفون رو در کوچه ای بن بست را کشیدم. باقیش؟
ممنون که نگاه شما شیرین و فرهاد را دید. باید از این نگاه شاعرانه ی شما، بر خودم ببالم.
به نظر می رسد بلاگفا به تاریخ پیوسته. خیال تعویض سرویس دهنده ی وبلاگ خود را ندارید؟
عشقی که همه ازش سهم دارن؟!!منظورت همون دیوار نوشته های رکیک نیست که احیانا؟!!اخه اونا در ردیف برانگیختکی های جنسی قرار میگیرن..نه چیزی بیشتر.
منهم منظورم همان است. بیشترین برداشتی که ملت از عشق دارند. کمی از خودمان و کسانی مانند خودمان بیرون بیاییم، درصد قریب به اتفاق مردم به چیزی بیشتر از این نمی اندیشند. بسیاری حتا سواد نوشتنش را هم ندارند. یا به هزار و یک دلیل دیگر روی کاغذی به نام دیوار و درهای توالت های عمومی نمی نویسند. یا ماژیک ندارند، یا می ترسند صاحب دیوار سر برسد و یا آشنایی و ......
فقط توالت های عمومی را مثال بزنم می توانم بگویم: سرانگشتی حساب بکنم، چیزی حدود دویست سفر برون شهری در عمرم داشته ام. سفر به استان های آذربایجان شرقی و غربی، کردستان، کرمانشان، خوزستان، بوشهر، شیراز، اصفهان، سیستان و بلوچستان، یزد، گیلان، گنبد و مازندران. فکر نکنم مردمی که مثلن به مشهد، که نرفته ام، فرهنگی جدای از این ها داشته باشند.
خوشبحالتون عاشق شدین غصه و غصه کی تموم میشه کی
به نظر من که همه عاشق هستند. بالا و پایین و شدت و ضعف داره. ولی کسی بی عشق نیست.
غم و غصه هم هیچ وقت تموم نمی شن.
خب این دشتهای میسوری و اون خودکشی دلخراش چه ارتباطی با این کوچه بن بست داره؟!!یعنی این جناب براندو بعد از خوندن اون الفاظ رکیک بر روی دیوار نوشته های این کوچه ی بن بست تصمیم به خودکشی گرفته؟!!!
این ابیات کلن خاطرات جسته گریخته منه. براندو بنده خدا هیچ ارتباطی با اون کوچه و .......... نداره. من دارم. تازه خود کشی هم نکرد. کشتنش.
"واژه های رکیک عشق" یعنی چه؟!! منظورم اینه که چرا رکیک همراه عشق اومده؟! تبدیلش کرده به زشتی...
حالا اینجا یک بن بست بود. ولی توالت های عمومی پر از واژه هایی است که کسانی عشق رو فقط با اون واژه ها می شناسند.