بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

آیفون تصویری


پیرزن، مبلی مقابل آیفون تصویری گذاشته و به آن خیره شده بود. هر از گاهی که تصویر فرار می کرد از این ملال، به آرامی بلند می شد و با فشار دادن کلیدی، دوباره برش می گرداند. تصویری که اتومبیلی پارک شده در خیابان را نشان می داد و  آدمیانی که از مقابل دوربین می گذشتند. گاه نگاه رهگذری با نگاه او، از پشت لنز دوربین تلاقی می کرد،  در اینجا پیرزن بی درنگ سرش را بر می گرداند.
نظرات 22 + ارسال نظر
نیلوفر دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:09

این آیفون تصویری خیلی خوبه مخصوصا وقتی کسی که پشت در است .از پشت آن برای آدم شکلک در میآورد .در ضمن آن خانم مسن اگر به اینترنت پر سرعت دسترسی داشته باشد نیازی به آیفون تصویری ندارد .و ساعت ها میتواند تنهاییش را با وبگردی پر کند .

پیشنهاد شما را خدمتشان عرض می کنیم.

محمد پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:31 http://mohamed.blogsky.com/

چرا سرش رو برمیگردوند؟ تنفر یا شرم؟

از پشت آیفون تصویری آدما شکل دراکولا میشن به نظر من! تازه لپشون رو هم میارن میچسبونن به آیفون! دماغشون میشه قده یه هندونه!
بیچاره پیرزن! از چی میترسه؟

خدا عالمه.
آدما وختی زنگی رو فشار بدن خیلی کارا ممکنه بکنن. خود من زبونمو برای کسی که اونوره در میارم. ولی رهگذر ها رد میشن. لپ نمیچسبونن که.

حسام پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:20 http://hessamm.blogsky.com

راستی عکس رو توی فتوشاپ فلو کردین یا سر صحنه اینجوری گرفتین؟

با فوتوشاپ فقط کراپ کردم.

پرستوی سفید چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:21 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

درود بر شما... یادم باشه اگه! به پیری رسیدم آیفون تصویری نداشته باشم!!!

متاسفانه دست خودتان نیست خانم پرستوی سپید. هرچند وقتی شما به پیری برسید چه بسا تکنولوجی دست آورد ها داشته باشد که به آیفون تصویری بگوید که برود جلو و بوق بزند.
من از آن جا که اصلن دانشمند نیستم و پیشگویی علمی نمیتوانم بکنم بیش از این چیزی نمی توانم در این جا بگویم. ولی ایشالله و به کوری چشم دشمنان که متاسفانه اصلن کور هم نمی شوند و به شکل بسیار .....-سانسور از خودمان است- چشم چرانی می کنند، عمر طولانی بکنید.

حجت الحق حاج شیخ ابوغریب بخارائی چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:21

خوب یاشیخ
یادمنا چخدی بنویسم که اگرعسکهای رنگی چوخ زیبا باشند
که بعضاهستندتادنیادنیاست عسکهای سیه سفیدشونصدوپونصدودومرتبه بلکم بیشتر ترجالب انگیزترترند
اخیرندهرعسکی میگیرم سعی وجدوتلاش کوسش!!!بوسیارمیکنم که سیه سفیدی هم ازو (نیز=ایضا)بگیرم گرفتنی
این را با آن هوش وذکاوت سینمائیت ببربه محضر فیلمهای سیه سفیدوبه یادبیاورکه آن فیلمهاچه کیفی میدهندمن هنوز به مناسبات عدیده کلا(متقدم!)که ایکاش چرخ تمدن یک جاهائی متوقف میشد.البته این را سالها پیش(شیخ بزرگ رسوی اهل یوروپ)بارها گفته بیدکه ولتر(ولدالزنا)گفت تو بااین حرفهایت میخواهی مارابه غارهابرگردانی وکلی سبب شد شیوخ نظامیه ی بغدادبخندند.وروسوی بیچاره چنان مخش (.وزید)که رفت پس پشت پستوئی پنهان شد وهی پشت سرهم تخم پس انداخت
البت یادم رفت که همین حالا هم بوسیارانی ازدانشمندان سینمادست ازسیه سفیدسازی برنمیکنند.چه میشود کرد بشر همیشه گول چشمهای کورشده ی خودرامیخوردوبه رنگارنگی
دل میبنددماخودمان بارها بادیدن رنگین کمان رنگهاد ل ازکف داده ایم وچون چشم گشوده ایم خودرا درخرابات (افغانستان)یافته ایم .چه میشودآخر(عاشق ومنشوقی)همینه دیگه!
الاحقرحجت الحق الحاج شیخ ابوغریب بخارائی

من تازگی ها چیزی یاد گرفته ام در زمینه عسکهای سیاه و سپید. علمای علم فوتوقراف می فرمایند، عسک ها را سعی نکنید از همان نطفه شدن سیاه و سپید بگیرید. یعنی عسک ها را رنگی بگیرید و بعدن آن آنها را با یک نرم افزارهایی چون پوتوشاف سیاه و سفید فرمایید که به جهت دلخواه بتوانید هرچه دل تنگتان می خواهد از آنان در بیاورید آوردنی. ما یک عسک رنگینی که با پوتوشاف سیاه و سپید فرموده ایم در پست بعدیمان می آوریم. آوردنی. چه می شود کرد؟ ما این را از عسک رنگی می دانیم که عسک سیاه و سپید عسکی است که انگار خیلی بیشتر از عسک رنگی راست می گوید. والله و اعلم به حقایق الامور و ظرایف الوجود...............

حجت الحق حاج شیخ ابوغریب بخارائی چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:30

آیاپیربانوی آیفون تصویری فرزانه است؟
اگرروزی چون من کسی (به فتح کاف)هوائی بشودسرازپی دل بدهدودسته گلی بخردبانقل ونبیذبرودبه خانه ی سالمندان وتباهی پیرزنان ویلچرنشین آن سامان راببیندعلاوه براینکه روزهای پایانی زندگی مادر(مورسو)قهرمان بیگانه ی کامورامیتواندببیندازاینکه پیربانوی آیفون تصویری ناظری دارد
وحضورمهربان نگارنده ی ناظر(ایفون تصویری)اورا درمتن زندگی قرارمیدهدمیشودبی تردیدگفت:آری پیربانوی آیفون تصویری فرزانه است.فرزانگان سرانجام ازجویبارهای خردراه به دریابازمیگنندودردریاست که حس ترس ازمرگ وتاسف وجودندارد
فهمستی؟

قربانت گردم. فرزانه اگر بود که به قول حضرتعالی کارش به آیفون نمی کشید. زندگیش شاید مانند مادر مورسو بشود ولی دوست پسر مادر مورسو مطمئند باشید که اجازه این حرکت را به مادر مورسو -دوست دختر خودش- نمی داد.
هیهات من الذله. شمابروید به دیدار مادر مورسو؟ بی اذن دوست پسرش که در تشریف جنازه بی هوش شد؟
حالا اگر نقل و نبیذی در کار بیاید شاید بتوانید نامبرده را از این کنج برهانید. البت به دلیل ارمنی بودن مادر مورسو اگر احیانن نجسی و اینا هم برایش بردید فبها. بنده خدا در الجزایر مسلمان گیر کرده نمی داند چه بکند.
بهر حال درب آن خانه سالمندان اگر بر روی شیخ المشایخ فی عالم الاحقیقه باز نباشد همان به که به روی شیطان باز شود.
اگر اجازت فرمایید در حضور حضرتعالی بر درب آن خانه که الزامن سالمندانی غیر از مادر مورسو ندارد، ما نیز در رکاب باشیم.

شمس سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 22:17

زمانی بود طوری کارهاایم درهم برهم بود که همیشه خدا در سفر و درحال رانندگی بودم و از نگاه به این خطهای جعده ها ناراحت میشدم و هی ارزو میکردم که کاش روزی برسد که دیگر هیچ نیازی نباشد به سفر بروم و وارد جاده ها بشوم الان که کمتر وارد جاده ها میشم ارزو میکنم کاش به قدری پول داشتم که بیخیال همه چی پای پیاده از اینجا تا انسوی غرب و شرق بروم یا اینکه با موتور تا فلات تبت و مغولستان و انجا که اوازهاشان با حنجره هاشان است

خیلی زود می مردی و دشمنان را شاد می کردی. توریست های پیاده خیلی عمر نمی کنند. ولی خیلی کار وسوسه برانگیزیه. به ویژه اگر یک همراه خوب هم داشته باشی. پول هم نمی خواهد. در زمان های خیلی دور توریستی را دیدم در کنار خیابان پرتره آدم ها را می کشید. با مداد. آن وقت نفری 5 تومان می گرفت. با او حرف زدم می گفت:
در تمام طول سفر کارم همین است. برای خرج سفرم نقاشی می کنم. مدتی بعد خبر پیدا شدن جسد توریستی را در روزنامه ها خواندم. با مشخصاتی که داده شده بود. انگار خودش بود.

حجت الحق حاج شیخ ابوغریب بخارائی سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 14:58

روزهای خاکستری پیربانوی هایفون تصویری
http://www.picasion.com/pic22/2b2991ac27599e2d849bc43b7cf5deb7.gif

ما رنگ متن را که بی ربط با قضیه بود بر میداریم و این عسک را جایگزین آن رنگ می کنیم.

حجت الحق حاج شیخ ابوغریب بخارائی سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:24

تقدیم به پیرزن بانوی آیفون تصویری
If You Go Away
صوتی:
http://beemp3.com/download.php?file=4743724&song=If+you+go+away
***
Julio Iglesias If you go Away Lyrics:
On this summer day
Then you might as well
Take the sun away
All the birds that flew
In the summer sky
And our love wa new
And our hearts were high
When the day was young
And the night was long
And the moon stood still
For the night bird song
If you go away , if
you go away, if you
go away
But if you stay
I'll make you a day
Like no day has ever been
Or will be again
We'll sail on the sun
We'll ride on the rain
We'll talk to the trees
And worship the wind
But if you go
I'll understand
Leave me just enough love
To fill up my hand
[ Find more Lyrics on http://mp3lyrics.org/1rcq ]
If you go away, if
you go away, if you
go away
If you go waAs i know you must
There'll be nothing left
In the world to trust
Just an empty room
Full of empty space
Like the empty look
I see on your face
Can i tell you now
As you turn to go
I'll be dying slowly
Till your next hello
If you go away, if
you go away, if you
go away,
But if you stay
I'll make you a night
Like no night has ever been
Or will be again
I'll sail on you smile
I'll ride on your touch
I'll talk to your eyes
That i love so much
But if you go
I wont cry
For the good has gone
from the world
goodbye
If you go away, if you
go away, if you go
away, if you go away

ما هر وقت یک قلمی در دستان مبارکمان می گیریم که امتحانش کنیم ببینیم آیا خوب می نویسد یا خیر، این ابیات می نویسیم.

فیروزه دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 14:59

به تصویر کشیدن تنهایی همه ادمها به همین تلخیست منتها به دلیل حس ترحمی که همه ما به مقوله پیری داریم این تصویر رو تلخ تر کرده و گرنه وضعیت بقیه ادمها هم بهتر از این نیست

بعله. بهتر از این نیست. ولی پیران چیزی بیش از این ها دارند. و گرنه آیا جوانی را می شناسید که به این آیفون خیره شده باشد.
خود ما هم خیره شده ایم ولی دو سه دقیقه.

مخمل یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 21:43

دیروز دکتر بودم دکتره به منشی اش گفت برو به پرده ها دون بده پرسیدم کدام پرنده گفت دوتا کفتر اومدن بالای در مطب لونه گذاشتن البته کبوتر به این دلیل که من اسم فارسی یاکریم قهوه ای رنگ هم قد کبوتر را نمیدونم بگذریم گفتمش خدا به هرکسی که دوست داره نعمت لذت بردن و دوست داشتن حیوانات رومیده هرکسی نمیتونه به حیوانات محبت کنه
و قدش نمیرسه به اون همه بلندی لذت مصاحبت با تمام حیوانات اگر ذره ای در بعض افراد بود امروز باید خون گریه کنند
و اما بعد کاش به دام این تمدن نمی افتادیم چون ظرفیتش رونداریم

خب آن یاکریم ها به زبان خودت اسمش می شود چه؟
چون پارسی هم یا کریم است. یا فاخته؟ یا کو کو؟

حجت الحق ابوغریب بخارائی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:35

یا شیخ ایامکم متعالیترباد
چرا آیفون تصویری تابناک است ؟
جوابش ساده است چون کسی که اثرتابناکی مینویسدچه بداندچه نداندچه بدانیم چه ندانیم برمسندفضیلت وفرزانگی تکیه دارد.تو ازین بابت نگران نباش.
جواب سوال داده شدولی آیفون تصویری رانمیتوان به همین سادگی رهاکردوگذاشت وگذشت .کارهائی نظیرآیفون تصویری
را به مکتب مینیمالیسم والزامابه مینیمالنویسی مربوط میدانند
دردنیای امروزبه علت آرزوهای زیادوعمرکوتاه وسرعت زمانه طرفداران زیادی یافته وآن چییزی نیست جزاین که که جهانی رادرقالب کوچکی طوری بگنجانی گنجانیدنی که خواننده با رجوع به نقطه ای ازآن جهان ومعرفت خویش تا حدامکان جهان را بازسازی کند
همه ی علت کامنت اول این حقیربه چنین خاصیتی برمیگردد.
البته مینیمالنویسی چیز تازه ای نیست بلکم که قدمت آن اگر
دست ودل بازی نشان دهیم به شعرهای هایکوی ژاپن وچین وهندبرمیگردد.شعرهایکو یک قطعه ی سه بندی است
که بیشترین خاصیت مینیمانویسی را درخوددارد.سهراب سپهری بعضی ازین هایکو هارا ترجمه کرده بروید پیداکرده بخوانید ولذت ببرید.هایکو به عسک!!!وعکاسی هم راه یافته
که عکاس با نشان دادن جزئی ازیک کل بیننده راوادارمیکندابعاد
دیگرآن راکامل کرده جهانی ازآن بسازد.اگربه عرایض این حقیر
توجهات فرموده باشیدحالا دیگرباورتان میشودکه آیفون تصویری
یکه اثر مینیمالیستی بی عیب ونقص است باورنمیکنی همین پست را اینجا بگذارمن با بی بضاعتی خویش قول میدهم هروقت درپروازهایم راهم به اینجا کشیددرموردش بنویسم
صحت این عرایض تا بدانجاست که میتوان ازآیفون تصویری
فیلم کوتاهی هم ساخت .البته باید برویم دنبال سازنده ی فیلم
من اگرجای تو بودم دوربین رابرمیداشتم وحتی اگرشده جهت یک کارخصوصی وذوقی این کاررامیکردم.
اینجاترجمه یک هایکوی هندی را به صورت عسک!!!نوشته برایت میذارم گذاشتنی ببین وکیفورشوببین وحظ کن ببین ونگران نباش

http://up.iranblog.com/Files/f0858ce63531480fa955.jpg

باری باقی بقایت جانم فدایت.
الاحقرحجت الحق ابوغریب بخارائی یضافه سنه انشاالله

اتفاقتند یه جورایی به فیلم شدنش فکر می کنیم.
هایکویی داریم که گاه می خوانیم. از شاملو و ع پاشایی.
چون نمی شود چون حافظ آن را خواند و رفت. هر کدامش را باید هزار بار بخوانی. این است که گاه می خوانیم.
در مسیر باد
پرواز می کند پرستو
گویی جریان دارد
نوشته های مینی مالیستی خیلی خوبند. بیشتر از یک نوشته طونالی حس به آدم می دهند. نوشته های طونالی خودشان به جای تو فکر می کنند. نمی گذارند که خودت فکر داشته باشی.
چندی قبل هم عسکی دیدیم از یک دیوار که یک گوشه ای از یک پنجره ای هم توی عسک آمده بود. شاید اگر عسک را خودمان گرفته بودیم آن را از دوربینمان پاک می کردیم ولی دیدیم که هیهات. این عسک داستان ها دارد و مقالات در باره اش نوشته شده و .... فلذا داریم یاد می گیریم که چگونه می نیمالیستی وبلاق وزین بنویسیم، عسک وزین بیاندازیم. فیلم وزین ببینیم.
آخر نمی دانی این روزها فیلم ها را هم با دور تند می بینیم. اگر خوب بودند، دوباره می توان آن ها را دید. و یا ندید حتا. اگر هم بد بودند که کم هم نیستند این بدان، گاه به آخر فیلم هم نمی رسیم ورهایش می کنیم.
ما فقط داریم فکر می کنیم این امکان، -هر وقت بخواهی هر فیلمی را ببینی- اگر آن وقتهایی که ما بچچه بودیم، بود، چه خوب بود. به جای شونصد فیلمی که در عمر پربارمان دیده ایم، توانسته بودیم بلکم هزار فیلم دیده باشیم.

ابوغریب بخارائی شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:02

نه شما نفهم نیستید.بلکم که بااندک ملاحظه ای میشه فهمید
که هیچ فرزانه و بافضیلتی نیست که حفره ی سیاه محبتهای ناکرده رودردل داشته باشه به همین دلیل درپیری جائی برای سرزنش خودش باقی نذاشته وبه مصیبت وملال پیرزن فرضی مقابل آیفون تصویری شما دچارنمیشه .فهمستی؟

حالا فهمستیم. حالا فهمستیم که این ها دو مقوله جدا ازهم هستند.
بنابراین برای این که در پیری یعنی بعد از صد و بیست سال، حفره ی سیاه محبت های ناکرده در دل نداشته باشیم باید با فضیلت بشویم و فرزانه.
برویم تا یک چند صباحی که برایمان مانده را چون گذشته به دور نریزیم.
آخ که من چقدر کار دارم. شی وکنم؟
می دانی یکی از مرده شوری های بالا رفتن سند و سال این است که روز به روز، زمان برای به رسیدن به آرزوهایت، کمتر می شود.
آهای پسر این آیفون تصویرینه بردار ببر.

شمس شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 14:53

یکی از بهترین نعمات زندگی ام مادر پدرم بود تا کلاس نهم خانده بود و موقع امدن روسها به اذربایجان کلاس نهم روسی هم با معلم سرخانه خانده بود پدرش هم مرد باسوادی بوده و ببه دنبال یادگیری سحر و ساحری تاهند هم رفته بوده البته شاید پاکستان امروزی همیشه مادربزرگم مطالعه میکرد و گهگاهی مختارنامه ترکی چاپ سنگی برای همه میخاند و مشاعره یک پای ثابت شبهای پاییز بود و زمستان هم خاهر شوهرش رو دعوت میکرد سه ماه برای نقالی بیاد شهرما
اواخر مریض بود و دچار من باهاش میموندم و تمام مخارجم را میداد شب مرگش اینجا نبودم و بعد دفنش رسیدم فکر کنم او از تنهایی پیری چیزی را درک نکرد چرا که همیشه یا میخاند یا درامتداد شغل بابایش مینوشت ولی فکرکنم اگر ادم شوق خاندن و زندگی لای کتاب را داشته باشد و بیمار هم نشود و به هفتاد سال قانع باشد و پولی هم هیچ وقت تنها نمیشود
از پیری و تنهایی همیشه میترسم و بدون تامین اجتماعی بودن؟ راستی بجای ایفون تصویری یک دوربین کوچک سی تومنی بیسم وصل به تلویزیون بکنی صد برابر ایفون کاراتره ولی واینکه چرا در ایران مد شده که بعد بازکردن در با ایفون میپرسن باز شد ؟ انها الان هم فکر میکنند این امکان نداره از راه دور بافشردن دگمه ای در باز شود

شاید از این به بعد که آدم های با سواد زیاد شده اند نظایر مادر بزرگ شما هم زیاد شود. ولی در گذشته این جور نبود.
بهرحال خوش به حالت که مادر بزرگ شیرینی داشته ای.
در ایران بارها دیده شده که حتا در خانه های بسیار مجلل که ظاهرن همه چیزش باید درست کار کند، وقتی که در را برایت باز میکنند میپرسند باز شد؟ چون خیلی طبیعی است انگار که باز نشود.
خود من که ترک کرده ام. فوقش طرف دوباره زنگ می زند.

پروانه شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:54 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

تور پیرزن ها:
تعدادى پیرزن با اتوبوس عازم تورى تفریحى بودند. پس از مدتى یکى از پیرزنان به پشت راننده زد و یک مشت بادام به او تعارف کرد.
راننده تشکر کرد و بادام‌ها را گرفت و خورد. در حدود ٤٥ دقیقه بعد دوباره پیرزن با یک مشت بادام نزد راننده آمد و بادام‌ها را به او تعارف کرد. راننده باز هم تشکر کرد و بادام‌ها را گرفت و خورد.این کار دوبار دیگر هم تکرار شد تا آن که بار پنجم که پیرزن باز با یک مشت بادام سراغ راننده آمد، راننده از او پرسید چرا خودتان بادام‌ها را نمى‌خورید؟ پیرزن گفت چون ما دندان نداریم. راننده که خیلى کنجکاو شده بود پرسید پس چرا آن‌ها را خریده‌اید؟ پیرزن گفت ما شکلات روى بادام‌ها را خیلى دوست داریم!

من فکر کردم یه جورایی قراره پای دندون مصنوعی بیاد وسط.

ر و ز ب ه شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:43

چرا حالا سبز؟!!

هویجوری.

بابک شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:21

من هیچ وقت ایفون تصویری نمی خرم

ولی اگه رفتی توی یک خونه ای و اونجا بود چه می کنی؟

حسام شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:11 http://hessamm.blogsky.com

شبیه کارهای کوتاه یک دقیقه ای یا چند ثانیه ای فیلمنامه نویسان معروف شده... مثل کار ۱۰۰ ثانیه ای کیارستمی به مناسبت ۱۰۰ سالگی سینما. ترکیبی از تنهایی، غزلت طلبی و مدرنیته امروز آدم ها. دیدینش؟

چی رو دیدمش؟ فیلمشو؟ نه.

الحاج شیخ ابوغریب بخارائی شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:29

یاشیخ سلام علیکم
اخیرند!یک تحقیق دانشگاهی درینگه دنیادرمورد بهت وحیرت وافسردگی وسایراحوالات پیرزنان وپیرمردان درشرف مرگ نشون داده که اونا تو اون لحظات به شدت به خاطرمحبتهای ناکرده خودشونوسرزنش میکنن.اگه این تحقیق اماری صحت داشته باشه
ساده میشه نتیجه گرفت که:
فرزانگی وفضیلتی که درزندگی کسب شده میتونه /پیری/تنهائی/بیماری وهراس ازمرگ رو
قابل تحمل میکنن.

خب محبت های ناکرده این وسط کجا میره؟ یعنی بند دوم قضیه یعنی فرزانگی و قضیلت می تونه بی محبت کردن به دیگران هم به دست بیاد. ها؟ یا نه و من معنی فرزانگی و فضیلت رو نفهمیده ام؟
من چه نفهمم. بیم آن دارم که پیری و تنهایی و .... غیر قابل تحملی داشته باشم.

کمال جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 21:21 http://baroonedeltangi.blogsky.com

زیبا بود
سبک زندگیامون مثل اون برنامه کودکه میو میو چقدر زود عوض میشه

برنامه کودک میو میو؟
من این برنامه را ندیده ام. چه بکنم؟

فریدون جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:29

سلام

تنهایی بسیار تلخ وناگوار است.اما اگر زمانش طولانی بشه دنبال خودش ترس از اشنایی میاره!!!!

من سعی می کنم فارسی بنویسم اینجا تو هم لطفان سعی کن فنگلیسی منو تو میل بخونی و جواب بدی. ممنون میشم.1÷

ما به هر جان کندنی هم که شده جواب شما را می دهیم. گردنمان از مو هم باریکتر است.

فرناز جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:41 http://farnaz.aminus3.com/

چه تصویر تلخ و تنهائی از آدمها در دنیای امروز . میشود با آن یک فیلم کوتاه و سیاه و سفید ساخت . گرچه نمی دانم که با چه هدفی نوشته شده و با چه هدفی به اینجا آمده ...

ما خودمان هم نمی دانیم. شای به این دلیل که، هر کسی یکی از این پیرزن ها در کنار خود دارد. گیرم نه با این شکلی که ما در این جا به تصویر کشیدیم. این تصویر، یک جورهایی هاسمیک خودم را نشان می دهد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد