بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

ترافیک

ترافیک شدیدی در نیایش به وجود آمده بود. مسیری چند دقیقه ای بیشتر از نیم ساعت طول کشید.

وقتی به محل گره خوردگی رسیدم، دیدم که یک راننده تریلی، حیوان زبان بسته اش را برده زیر پلی که رویش نوشته:

عبور با ارتفاع بیش از کوفت متر، ممنوع است.

چه خیالی کرده بود؟ یا تابلو را ندیده بود؟ که برای کسی چون او دیدن ندارد و بایدبداند. قد و قواره برازنده مرکب را که دیگر می داند.

بهرحال، اینطور گمان کرده بود که حتمن سرش را پایین می گیرد و می گذرد. که نگذشته بود. حال و روز حیوان و پل را اگر می دیدید جگرتان کباب می شد. چون دو عاشق بعد از هجرانی طولانی، به هم چسبیده بودند. و زخمی. هم حیوان و هم پل. راننده  بزرگوار هم که نمی توانست یا نمی خواست، البته بیشتر نمی توانست، خلوت این دو را بهم بزند پیاده شده بود و رانندگان دیگر را تشویق به دور شدن از این عشاق می کرد تا نکند احیانن شاهد منکری باشند.

آقایی در اتومبیل بغل دستم، شیشه اش را پایین کشیده بود، طوری که من بشنوم، گفت:

دیوونه رو می بینی چقدر ملت رو منتر خودش کرده؟ ...........*

گفتم دیوونه نیست. اگه دیوونه بود توی تیمارستان بود. تازه ...........** هم نیست. 

احمقه.

+++

* حرف بد بود که سانسور شد.

** ایضن. یعنی همان حرف بد.

نظرات 10 + ارسال نظر
شمس جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 20:15

در میانه رو که یادتونه یک چایی بود که فقط پیکان به پایین و رد میکرد
راستی خوبیییییییییید؟
دم پل رود خانه منتهی به کارخانه

اون پل تاریخی رو خیلی دوست دارم. بارها ازش رد شدم. و هر بار مطمئن نبودم که می تونم تا آخرش برم.
خوبیش هم که آره. خوبیم.

فلورا جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 19:43

سال 77 دانشجو بودم و بهارش روزنامه جامعه دراومده بود و "چه شورها که من به پا/ ز شاه ناز میکردم"
کرباسچی هم شهردار تهران بود و مخملباف تو جامعه نوشته بود :
"تهران شهر بزرگی نیست... تهران یک گاراژ بزرگه..."

نمیدونم چرا این جمله به یادم مونده؟... اما اون موقع که ترافیک تهران اینقدر بغرنج نبود کسی حرف مخملباف رو جدی نگرفت... اما حالا که رانندگی در تهران اینقدر روی اعصابه هر وقت تو ترافیک گیر میکنم این جمله ش تو ذهنم می درخشه...

پروانه پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 19:02 http://parvazbaparwane.blogspot.com

تو سعادت آباد این نیایش پیش از اینکه دنیا بیاد ما می رفتیم پل مدیریت از پارک وی چهارراه پارک و از اونجا جردن سر کار. نیایش که ساخته شد مسیر 14 کیلومتری من شده 7 کیلومتر .هر چه گذشت روز به روز وضع بدتر شد
اتوبان های بی برنامه همینجور ساخته شد صبح که میرم سر کار نیایش تبدیل به یک پارکینگ شده
تابستان ده دقیقه میرسم زمستان نزدیک یک ساعت . فکرشو بکنید اگر همه ی انشعاب ها به نیایش باز بشه چقدر از ترافیک کم میشه خوب این اتوبان برای موقع ترافیک ساخته شده حالا که به درد رفع مشکل ترافیک نمی خوره و مشکل رو بیشتر کرده ، به چه درد میخوره . حتمن برای این خوبه شبا جوونا توش کورس بزارن
شما نگاه کنید یکی از یوسف آباد میخواد بره گیشا چی کار کنه
.
از سعادت آباد بخوایی بیای بیرون تمام خیابانهای اطراف باید بیان از خیابون اصلی و برن سر چهار راه پشت چراغ دور بزنن یک ترافیک بزرگ اونجا ایجاد میشه..

تهران شده یه شهر بازی بزرگ ..
..
خوب موضوعی رو مطرح کردید یک اتفاق کوچک در اتوبان که فاجعه است.
اینو من همیشه می گفتم این اتوبانا دردسر شده چند شب پیش بی بی سی با رییس ترافیک لندن صحبت می کرد و می گفت لندن هم همین تجربه رو داشته و دیدند این اتوبان ها فقط ترافیک ایجاد می کنند.

خب یعنی اتوبانارو خراب کنن به جاش کوچه ماشین رو درست کنن؟ شاید اصولی نیستن وگرنه حالا من نوشتم راننده احمق ولی خیلی وقتا این تابلو واقعن بی مناسبته. پل استاندارد باید از یک حدی کوتاه تر نباشه. اومدن به هزار و یک دلیل یک تریلی رسید زیر پل خب باید عقب عقب برگرده؟ راننده احمق هم احتمالن فکر الان منو کرده که دارم احمقانه به یک اتوبان نگاه می کنم

ابوغریب بخارائی پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:38

http://up.iranblog.com/images/tf6llh8t6wuhk8vlj324.jpg

الله و اکبر.

رحیم سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 22:33

دوست عزیز موضوعی بهتر پیدا نکردی ؟ این موضوع ها دیگه واسه ما که تو ایرانیم جذابیتی نداره هر روزه کلی صحنه اینطوری اتفاق می افته و کک کسی هم نمی گزه. من خودم دیروز تو اتوبان تهران دیدم یه وانت نیسان یه وانت نیسان دیگه رو بار زده بود !ولی در کل فکر می کنم ارزش یه ساعت معطل شدنت رو داشت . در جواب فیروزه جان هم باید بگم که درست گفتن ولی بین سرعت یه کرم خاکی با سرعت یه مار فرق وجود داره . کرم خاکی خیلی مواقع اصلا حرکت نمی کنه و فقط تو خودش میلوله فکر کنم ما الان در اون مرحله قرار داریم و دیگه خودت حساب کن عمرت کفاف میده یا نه !
موفق باشید

قربانت گردم ما عقلمان بیشتر و بهتر از این نمی رسه. فقط سعی می کنیم جلوه های حماقت های بشری را نشان بدهیم. خیال هم می کنیم که خیر سرمان داریم این کار را می کنیم. شما بفرمایید بهتر از این چه می توانیم بکنیم؟

بابک دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 19:48

آدمها اگر عاقل بودند که بدنیا نمی آمدند؟ آن بنده خدا هم فکر کرده شاید با توسغه همه جانبه مملکت پل ها هم قد می کشند

یعنی آدم ها همه احمقند؟

فیروزه دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:39

می گن جامعه ما در حال گذار ه از سنت به مدرنیته ، جوامع دیگه این گذار و چند ساله رفتن ؟ می خوام ببینم کجای کاریم به عمر ما کفاف می ده یا نه ؟!

من نمی دونم. امیدوارم به عمر شما کفاف بده. چرا که شما هنوز خیلی جوونید.

آروین دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:52

من بودن می گفتم بهش: عمو جون...مواظب باش سر پل صراط اینطوری گیر نکنی! اونجا مردمو اینطوری علاف کنی، جای بهشت می برنت جهنم چوب تو آستینت می کنن

پل صراط از مو باریکتر و از شمشیر تیزتره آروین جان. هیچ کس برای گذر از آن عجله نمی کنه. ترافیک هر چه بیشتر باشه بهتره.

آرمین یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 16:53 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

واسه این چیزاست که میگم دوچرخه.
اگه سوار دوچرخه بودید شسته دستتون رو به نشانه پیروزی به همه اونایی که تو ترافیک بودن نشون میدادید و با آرامش از کنار ماشینا رد میشدید.
ینی منظورم اینه که همون مسیر چند دقیقه ای رو در همون چند دقیقه طی میکردید.

بر منکر مناسب بودن دوچرخه نعلت. ولی دوچرخه سواری چیزی از حماقت دیگران کم نمی کنه.

حسام یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 16:44 http://hessamm.blogsky.com

این دیگه واقعا احمق بود.
حالا شانس آورده روی اون پل آدمی چیزی نبوده که بیفته پایین یه بلایی سرش بیاد.

بالای پل که ماشین بود و رد میشدن. حالا در ضربه اول چه شده؟ خدا میدونه. شاید ماشینا فک کردن زلزله شده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد