بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

فال شهریورماه هشتاد و نه

جانا! تو را که گفت که احوال ما مپرس؟

حال شکستگان کمند بلا مپرس؟

یاران شهر خویش و غلامان خود مجوی

بیگانه گرد و قصه هیچ آشنا مپرس؟

نقش حقوق خدمت و اخلاص بندگی

از لوح سینه پاک کن و نام ما مپرس؟

هیچ آگهی ز عالم درویشیش نبود

آن کس که با تو گفت که درویش را مپرس!

زآن جا که لطف شامل و خلق  کریم توست

جرم نکرده عفو کن و ماجرا مپرس!

ما قصه سکندر و دارا نخوانده ایم

از ما به جز حکایت مهر و وفا مپرس!

من ذوق سوز عشق تو دانم، نه مدعی

از شمع پرس قصه، ز باد صبا مپرس!

خواهی که روشنت شود احوال سر عشق

از ذره پرس حال، ز باد هوا مپرس!

در دفتر طبیب خرد باب عشق نیست

ای دل! به درد خود کن و نام دوا مپرس!

از دلق پوش صومعه نقد طلب مجوی

یعنی ز مفلسان صفت کیمیا مپرس!

حافظ! رسید موسم گل، معرفت مگوی

دریاب نقد وقت ز چون و چرا مپرس!

***

صدای غزل

ای صاحب فال بدان و آگاه باش که مدتی است که احوالی از کسی نمی پرسی. نه فقط احوال یارت را که احوال هیچ کسی دیگری را. چه شده؟ چه بلایی سرت آمده. نه از دوستان خبری می گیری نه از غلامانت. تمام خدماتی که دیگران به تو کردند را فراموش کرده ای. نامی هم از آنان نمی بری. البته پرواضح است که کسی  زیر پایت نشسته و این اخلاق را به تو یاد داده است. خودت هم خبر نداری. ولی بدان که  آخر بی درویشی است. حواست را جمع کن ببین داری به حرف چه کسی گوش می دهی.

کسی که جرمی نکرده. حالا شما بیا و بزرگواری کن و و این جرم نکرده را ببخش. خیر سرت خلق کریم داری. چه فکر کردی ای؟ خیالت که ملت نشسته اند به قصه خوانی؟ آنهم قصه اسکندر و دارا؟ نخیر آنها تمام وجود مهر و وفا هستند. این تویی که دل به نادرویشی داده ای که انگار از آسمان به زمین افتاده است. در ضمن فقط هم ما می دانیم که  تو خودت تمام وجود عشقی. بگذار وقت کنیم. داستان ها برایت داریم که باید از ما بپرسی. نه از مدعی. قصه را باید از شمع بپرسی که نشسته و آرام آرام می بیند و می سوزد نه از باد صبا. باد که نمی ایستد که چیزی ببیند و بعدش بیاید برای تو تعریف کند. واقعن که. تازگی ها هم به دکتر رفته ای که ببینی باب عشق کجاست؟ دنبال درمان می گردی؟ زهی خیال باطل. کور خوانده ای. در عشق و عاشقی نباید دنبال دواباشی. درد را بچسب که درد را عشقست. درمان کدام است؟ کجای کاری؟

چندی پیش راه افتاده و رفته ای در یک صومعه و یقه دلق پوش بدبختی را آنجا چسبیده ای و از او طلب بدهی می کنی. بدبخت تر و بی زبان تر از او پیدا نکرده ای؟ سوراخ دعا را گم کرده ای. نقدترین چیزی که داری می دانی چیست؟ نمی دانی که. وقت است. وقت را غنیمت بدان که خودش کلی ثروت است. حرف زیادی هم نزن. کلاس هم برایمان مگذار که از معرفت حرف بزنی. فصل گل را بچسب و حال کن. افتاد؟

نظرات 5 + ارسال نظر
هومن سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1398 ساعت 00:54

اقا من کشته مرده این تفسیر شدم. بانمک بود

شهرزاد چهارشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:22

من هم همین مشکل را با خط نستعلیق داشتم حتی تا مدت ها شعرهایی که به خاطر همین نستعلیق بودن اشتباه خوانده بودم، همچنان اشتباه می خواندم.
حافظ سایه هم نستعلیق نیست ولی چیزی که در این حافظ دوست دارم بخش انتهایی آن است که ترجمه‌ی شعرهای عربی حافظ به قلم دکتر شفیعی است. هر چند کاری که قزوینی در تصحیح حافظ انجام داد، چیز دیگری است. تصحیح دکتر نیساری را هم هنوز ندیده‌ام ولی می گویند کار ارزشمندی است.

تمام این ها فکر می کنم این روزها با حروف چاپی است. حافظی با خط غلامحسین خان امیرخانی دارم. برای تماشای خط. این هایی که شمابرشمردید هم همه ارزشمند اند ولی من دیگر با آن حافظ عهدی دارم که دیگر دستم به طرف نسخ دیگر نمی رود.
یا مثلن کلیات سعدی. نسخه ای چاپ امیرکبیر هست با تصیحیح و حواشی دکتر محمد استعلامی که از استاید بیاد ماندنی خودم بودند در دانشسرایعالی تهران. هرجا هستند شاد و پیروز باشند. من به جز آن کلیات دستم به طرف هیچ سعدی ی دیگری نمی رود.
شاید یک جورایی دگم باشم. باید از خانم پرستو بپرسم که من را روانکاوی کنند که در این علم به من می گویند چه؟

شهرزاد چهارشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:40 http://se-pi-dar.blogsky.com

فال و تفسیرش هر دو خیلی خوب بودند. فقط بعضی قسمت‌ها را انگار برای بار اول بود که می‌خواندم، پیشترها حافظ را از روی نسخه‌ی غنی و قزوینی می‌خواندم و حالا هم سال‌هاست نسخه‌ی هوشنگ ابتهاج را.

من در دوران نوجوانی خیلی سختم بود که نسخه های نستعلیقی را که آن وقت ها زیاد بود، بخوانم. به ویژه این که نقطه گذاری هم نشده بودند. اولین حافظ نقطه گذاری شده ای که دیدم حافظ شاملو بود. از آن روز تا کنون هیچ حافظ دیگری نخوانده ام. به جز البته فال حافظ هایی که در خیابان می خرم.
البته آنها هم نستعلیق هستند. ولی حالا دیگر بلتم بخوانم.

حسام دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:40 http://hessamm.blogsky.com

پس به مبارکی و میمنت مشکل توتال ریکوردر برطرف شد.

فال این ماه اصلا با حال ما همخونی نداشت، چون ما از وقتی برگشتیم در بستر بیماری به سر می بریم شدید و منتظریم که هر دم عزرائیل را ملاقات کنیم.

راستی این قصه اسکندر و دارا که در متن گفتین با اون دوستتون به اسم دارا که توی فیلم نبود نسبتی داره؟؟؟

توتال ریکوردره نصبش یادم رفته بود. مرده شور.
چرا چه بلایی سرت اومده. حرام خواری و اینا کردی؟ در ضمن چرا هم خونی نداره. داری به عزراییل میگی که چرا سراغ ما رو نمی گیری و یک راست میری پیش بعضیای دیگه. یعنی هنرمندا. ببین بیخود منتظر عزاییل نباش فالت فاله سراغت نمیاد. تو وبلاق نویسی. وبلاق نویسام عمر جاودان دارند.
این بله همون داراست. البته قدیما توی یک فیلم بازی کرده بود. به اسم دارا و ندار.

روزبه دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:30 http://hazrat-eshgh.com

میگم سرعتی فال نگرفتین؟
تو روز اول؟
سابقه داشت؟

غزل و صدا و متنش حاضر بود. فقط مونده بود آپ بشه.
اونم کاری نداشت. تازشم کتابامون هم به روزشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد