همراه تخت بغلی ام ضمن اشاره به بیمارش گفت:
اینو میبینین این جوری بی دست و پا و بدبخت افتاده روی تخت؟ با موتور سیکلت میره دماوند. حال همه مونو گرفته. هر وخت میریم کوه، این با موتور میره، ما با پا. زودتر از مام میرسه.
پیش خودم فکر کردم، خب با موتور بایدم زودتر برسه. توی ذوقش نزدم.
اونجام توی کوه، هر کم و کرسی داشته باشم، هرجایی که باشیم، فوقش یه ساعته میره از شهر برامون میآره.
- کدوم شهر؟
- خب دماوند. مگه شما نمیدونستین ما دماوندی هستیم؟
- نه. من فک کردم شما لرین.
- خدا نکنه.
- چرا خدا نکنه؟ من خودم لرم.
- ببخشید.
- خدا ببخشه. ما عادت داریم. حالا بفرمایین.
- قصد توهین نداشتم.
- فهمیدم. ولی نمیدونم کلن مردم چرا یه جورایی در بارهی ما حرف میزنن. شما میدونید تنها شهری که آمار بیسوادیش صفره، بروجرده؟ توی لرستان؟ و تنها شهری که آمار تحصیل کردگان دانشگاهی توی اون از همهی شهرهای ایران بیشتره بازم بروجرده؟ البته من بروجردی نیستم. ولی لرم.
خیلی احساس گناه کرد. این بود که خودش هم شروع کرد به زدن چند مثال از مواردی که میشناخت. و در پایان اضافه کرد:
شما منو روشن کردی. اینو همیشه از شما یادم میمونه.
دیدم کافیه. ادامه ندادم.
- خب میگفتی. از این رفیقت.
- رفیقم نیست. خواهر زادمه . آره ................
عکس روی تو چو در آینهی جام افتاد
عارف از خندهی می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینهی اوهام افتاد
آن چیزی که پرید از فراز سر ما و فرو رفت در اندیشه ی آشفته ابری ولگرد*، چی بود؟ کلاغ بود؟ موشک بود؟ فشفشه بود؟
ویییییییییییییییژِِِِِِِِِِِِِِِِِِژژژژژژژ.
* از فروغ فرخزاد
عکسی از هشت سال پیش در چنین روزی
چهارشنبه سوری، بزرگترین جشنواره جهانی آتش است. این که میگوییم جهانی نه به معنی اینکه مثلن ملتهای دیگر هم با ما جشن میگیرند و در پایان یکی از اینا جایزه میگیرد. نه، ینی همه ایرانیانی که در سرتاسر جهان هستند با ما آن را جشن میگیرند.
ادامه مطلب ...صبح است ساقیا
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن ..........
خوشست شراب خواریا به وقت صبوح .........
ادامه مطلب ...
به تنهایی و در یکی از لابی های بیماران بیمارستان در حال سیگار کشیدن بودم. من یکی از معدود بیمارانی هستم که مجوز کشیدن سیگار دارم. آن هم در لابی بیماران. اگرم نمی دونید بدونید. که بعدن شمام مثل این خانم....... کدوم خانم؟ این خانم. خانمی که احتمالن که نه، حتمن، با او برخوردی شده بود.
ادامه مطلب ...سرم درد می کرد. دستمالی به آن بستم. خوب نشد. انگار دستمال خاصیتش را برای سر از دست داده است. از بس آن را با مناسبت و بی مناسبت، به کار گرفته ام.
راز ینی چه؟
1 - چیزی که من بدانم و هیچ کس دیگری نداند.
2 - چیزی که من و یک یا چند نفر بدانیم و دیگر هیچ کس نداند.
3 - چیزی که من و کلیه خلق جهان منهای یک یا چند نفر بدانیم.
4 - چیزی که همه ی خلق جهان جز من، بدانند.
5 - هیچ کدام.
6 - همه ی موارد.
***
توضیح واضحات: همه ی موارد، هیچ کدام را شامل نمی شود.
پ.ن.
می گویند رازت را به صمیمی ترین دوستانت هم نگو. چرا که او نیز یک دوست صمیمی دارد. و آن دیگری نیز و ........
ولی باور نکنید. بگویید. غم باد می گیرید.
این عکسو توی یک موزه انداختم. به نظر شما این استکان اونجا چه کار می کنه؟ تاریخیه؟ توش ماده پاک کننده است؟ باید همیشه اونجا باشه؟ ینی با سایر چیزایی که می بینید از زیر خاک در اومده؟ آخرین ته استکان یک انسان پیش از تاریخه؟ همین جوری دست نخورده که نشون بده نیاکان ما هم تو استکان عرق می خوردن؟ اونم از نوع سگی؟ شایدم داشته می خورده بعدش معلوم شده یه از خدا بیخبری متانول بهش داده و کشته تش و برای عبرت آیندگان این سند جنایت رو گذاشتن توی گورش.
یا نه، اینو باهاش کردن توی خاک تا به می، هول روز رستاخیز رو از دلش ببرن؟*
*
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر
به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز
حافظ
دو نفر بودند. داشتند دهل گرم می کردند. با کارتن ها و شاخه های هرس شده ی درختان کنار خیابان آتشی برافروخته بودند. کار یکی از آن ها سوخت رسانی به آتش بود. من هم وارد بازی شدم.
-می خوای دامب و دومبشو بیشتر کنی؟
ادامه مطلب ...بهش میگم:
آی کیو، وختی کسی، جایی، دستشو به طرف ما دراز می کنه و می گه: "بده در راه خدا"، جدای از آن که چیزی به اون بدیم یا ندیم، نامشو می زاریم "گدا". گدای دم در. گدای سر کوچه، ........ ینی اسمش گداست. ولی هرگز نمی تونیم با قاطعیت بگیم که درک و شعورش اجتماعی اش کمتر از ماست. بعدن بیشتر میگم از این درک و شعور اجتماعی که فعلن جاش نیست. یا این که ما با ثروتی بیشتر از معلممون ازش دانش گدایی می کنیم. پولم می دیم. این جا ما گدای دانشیم. حالا نتیجه می گیریم که....... که چه؟ گدا گداست؟ ول کنید اصلن نتیجه نگیریم. برای نتیجه گیری باید بیشتر بنویسم.
در اولی ما پولی به گدا می دیم که احیانن دعایی خیر برای خودمان بخریم. اونم اگه شانس بیاریم و طرف سرش شلوغ نباشد و کم فروشی نکنه. خدام طرفو تحویل بگیره. هرچند به نسبت پولی هم که می دیم و باید متناسب با تورم باشه، باید توقع داشته باشیم. ولی در دومی ما که گدایی می کنیم، دانشمند می شیم. حالا ببینم، این دو تا یکیه خره؟ پس گدا، گدا نیست.
پس دیگه نتیجه بگیریم که: گدا کسی است، که در قبال چیزی که کسی می خواهد، بهایی نمی پردازد و ماتحتی تکان نمی دهد و کاری انجام نمی دهد. اما اگر کوچکترین حرکتی بکند و بخواهدسرویسی بدهد، نامش می شود، کارگر یا کارمند. ینی اگر گدای اولی بگوید:
خدا بچه هاتو برات نگهداره. الهی نور به قبر امواتت بباره. الهی ......... می شود، کارگر یا کارمند.
ینی در واقع همه یک جوری گدا هستند. من، تو، او، ما، شما، ایشان.
می دونین بهم گفت چی؟
گفت: "خب مگه من از اول چی گفتم؟ گفتم: ما ها همه گداییم دِ عشقی."
***
این گفتار زیر عنوان "در شهر" بعدها ادامه خواهد یافت. و شما با انواع و اقساط گدا آشنا خواهید شد.