یکدم از گفتن نیاساید
تیغ هم گر بر زبان من زبان ساید
که در هر گام می روید بر لبهایم این حرف :
کاشکی هستی رها از چنگ انسان بود
یا که انسان نیز انسان بود !
محسن آقا کفشهایت دوباره خاکی می شود کثیف می شود دوباره واکسش می زنی امِا نمی برد هیچ از یاد حمام گذشته اش را که مملو بود از سرخوشیه مستی و می ماند به یادش تا همیشه
خیلی سور رآل نوشتم
از این بهتر نمی شد سورئال نوشت. این کفش ها عمری خاکی بوده اند و گاه گاهی مست. و چه باک. چندی پیش با ایشان حرف می زدم عرض کردند. این واکس ما را از هر دو جهان به..... ما هم عرض می بکردیم که : به جهنم. ها؟
الکلش می رود به خورد کفش و مثل جانی واکر سه شب پیش مست می کند کفش ها را آن وقت تلو تلو می خوری امّا تو مست نیستی و غبطه دارد حال کفشها...
راستی محسن آقا می دانستی؟:
خاطره الکل نیست که بپرد
میماند و.............
کاش از کفش هم به پا سرایت می کرد. پا دیگر می دانست با آن چه بکند. خاطره هم مانده که چه باشد. البته نامش روی خودش است. وقتی به گذشته نگاه می کنی اگر بخواهی خاطراتت را بنویسی، خیلی نمی شود. به نسبت این که، که باشی و در کجای جهان ایستاده باشی، کم و زیاد دارد. به تدریج آن ها هم رنگ می بازند و تصویری گنگ از آن به یاد می ماند یا حتا آن هم نمی ماند. آن هم می رود. نه ببخشید، می پرد.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ای جان خیلی هم مستی شون خوشگله . اون مثلثی که شما ساختی با کادرت خوشگلتر ...
کلی جون کندم تا این کادرو بستم.
این دارو را برای کفش کدام دکتر تجویز فرمودند ؟؟ کفش های بیچاره را به جهنم گسیل فرمودید با این کارتان .
شما منکراتی هستید؟
سلام..
و دهانشان به له له عطشش باز است..
گویی کفش هایتان همیشه انتظار آن را می کشیدند... و دست هایی که به رقص آمده اند... عزت زیاد
این کفش ها اگر در صفر مطلق بودند چه می کردند.
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست ...
پس بفرمایید می خواهید حال کفش های مرا خرابتر کنید.
برادر محسن اپ نمی فرمایید؟!
معمولن شب هفت برای یادداشت هایم می گیرم. این یکی رفت توی دهه.
هر وضعیت ناهماهنگ ، نشانه ی ناهماهنگی در درون خود آدمی است .
شاید. باید به آن فکر کنم. نمی دانم با شما موافقم یا نه.
سلام
من لیسانس شیمی خوندم... کفش ما هم یه بار در اون سالها، از مستان این می شده بود...اما عسکی ازشان مینگرفتیم...حیف
خیلی خوشحالم که اینجام
آن وقت ها مثل حالا نبود که چپ و راست عکس بگیریم. عکس کلی دنگ و فنگ داشت و فیلم و چاپ و ........
حواستان به رنگ الکلش که بود برادر؟!
کور نشوند بی زبان ها یک وقت.
آن ها مادر زاد کورند. توسط من به این طرف و آن طرف می روند.
یکدم از گفتن نیاساید
تیغ هم گر بر زبان من زبان ساید
که در هر گام می روید بر لبهایم این حرف :
کاشکی هستی رها از چنگ انسان بود
یا که انسان نیز انسان بود !
ادرس ک گذاشتیم برایی شومابرادر محسن!
giahkhar.blogfa.com
یک روزی نوشتی که آدرس گذاشتی. ولی تا جایی که یادمه نزاشته بودی. رفتی و دست من به هیچ جایی نمی رسید. اینو میزارم جای قبلی.
منمست می عشقم
هشیارنخواهم شد
وزخواب خوش مستی
بیدارنخواهم شد
امروزچنان مستم
ازباده دوشینه
تاصبح قیامت هم
بیدارنخواهم شد
هویجوری.......
عجب باده ای بوده این باده ی دوشینه.
واقعا هم هیهااات داره برادر محسن!
راستی شووما ب خرابه ما چرا سر نمی زنید؟!!
مگه خانه ی شما خراب نشد؟
آدرس جدید ندارم که.
سلام ...
دورود.
معلومه ز قیافه شون
محسن آقا کفشهایت دوباره خاکی می شود کثیف می شود دوباره واکسش می زنی امِا نمی برد هیچ از یاد حمام گذشته اش را که مملو بود از سرخوشیه مستی و می ماند به یادش تا همیشه
خیلی سور رآل نوشتم
از این بهتر نمی شد سورئال نوشت. این کفش ها عمری خاکی بوده اند و گاه گاهی مست. و چه باک. چندی پیش با ایشان حرف می زدم عرض کردند. این واکس ما را از هر دو جهان به..... ما هم عرض می بکردیم که : به جهنم.
ها؟
و آن گاه مادر ما فرممود: همانا که به درستی به جز این نیست وجز این نیت که همانا که تو فرزند خودمان هستی .........
من مدتهاست که دارم به مادر فکر می کنم.
مادر گیتی
مادر دهر
مادر پیاله
.............
برادر محسن انگار کفش های شوما هم زدند توی اعمال بی ناموووسی!
فقط کفش ها؟ هیهات من الذله...............
شرمنده ...
آدرسم :
bashshar.blogfa.com
منتظر حضور شما بزرگوار هستم .
دشمنت.
چشم.
سلام
خوشحالم اینجا هستم !!!
از وب پاپیون با شمت آشنا شدم
پایدار باشید ...
چه خوب.
ممنون.
ولی لینک وبلاگتان من را به جایی هدایت نکرد.
الکلش می رود به خورد کفش و مثل جانی واکر سه شب پیش مست می کند کفش ها را آن وقت تلو تلو می خوری امّا تو مست نیستی و غبطه دارد حال کفشها...
راستی محسن آقا می دانستی؟:
خاطره الکل نیست که بپرد
میماند و.............
کاش از کفش هم به پا سرایت می کرد. پا دیگر می دانست با آن چه بکند.

خاطره هم مانده که چه باشد. البته نامش روی خودش است. وقتی به گذشته نگاه می کنی اگر بخواهی خاطراتت را بنویسی، خیلی نمی شود. به نسبت این که، که باشی و در کجای جهان ایستاده باشی، کم و زیاد دارد. به تدریج آن ها هم رنگ می بازند و تصویری گنگ از آن به یاد می ماند یا حتا آن هم نمی ماند. آن هم می رود. نه ببخشید، می پرد.