ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
می گفت: منزلمون همین نزدیکیای چار را پهلویه. پشت تئاتر شهر. محل کارمم میدون فردوسی. هر صبح این مسیرو توو یه دییقه طی می کنم.
- یه دییقه؟
- خب آره.
- با چی؟
- با نخوچی. خب با پا.
همین. بعدن می گویند شنونده باید عاقل باشد.
- شرط می بندی نتونی؟
- آره. سر ِ چی؟- سر خوشمرام. یکی یه دونه پلمبیر.
- نه. بریم میدون فردوسی. وایت کپ. سر ِ نفری دوتا آبج. ولی بازنده نخوره.
- قبول نیست.
- دیدی باختی؟
- آره. ولی اینو که میشه توی همین پاینتر و مغازه آندره بخوریم.
- نه. آندره پونزده زار گرونتره. همون وایت کپ.
- آخه تو میگی توی وایت کپ بازنده نخوره.
- ول کن دیگه. مسابقه که نیست. بدو بریم.
دوان، دوان تمام ضلغ جنوبی شاهرضا را طی کردیم تا میدان فردوسی. با دیدن تندیس فردوسی به او گفتم:
- کاش سیاوشم بود.
- سیاوش اگه بود، می بایستی دونگ اونم ما می دادیم. اون که پول امروزمونو نداره که. تازشم شاید فرنگیسم باهاش می اومد و کلی خرجمون می شد.
........
موقع خروج از وایت کپ، سی تومان خرج کرده بودیم. دونگی، نفری پانزده تومان. من صبح همان روز دویست تومان کمک هزینه ی دانشجویی گرفته بودم، تمام راه تا غار محل اقامتم به این فکر می کردم که با صد وهشتاد و پنج تومان تا سر برج، چگونه بگذرانم.
تنها که باشی
شطرنج در تمام زندگی ات
رسوخ می کند .. تا یادت بماند هرگز
پایت را از بی کسی هایت دراز تر نکنی ..
شطرنج یعنی
طوری محاصره می شوی که
با هر قدم خودت را یکبار از دست می دهی ..
باور کن ..
این عشق های نصفه نیمه آنقدر نمی ارزند که
با تقلا زدن های الکی غرورت را کیش و مات کنی ...
{ حمیدرضا هندی }
...................
کم پیدا شدین استاد
من از دست این ناشر دیوانه شدم
چه شعر خوبی بود. یک وقتی کسی را با این نام را زیاد می دیدم. ولی شاعر نبود.
نشر و ناشر هم عین باقی مشاغل هستند. همه تقریبن یه جورن.
کم پیدا که نیستم. بیشتر زیر دست و پام تا کم پیدایی.
سلام .
چه دوران خوبی داشتین .
امیدوارم همیشه خوش باشین.
به نظر من اونایی که تجربه اش نکردن از کسانی که تجربه اش کردن و ازشون گرفته شده راحتر هستن.
حوصله اش نیست ینی
از این چیزا تو سرم زیاد هست فتوشاپ اولویت نداره
حوصله اش نیست، ینی از سرتم نمیاد بیرون. حالا گوربابای فتوشاپ.
آها فیلتر و اینا
فک کردم باید جوری دیگه ای عکس بگیرم
اونا رو خودمم میتونم یاد بگیرم فقط اعصاب ندارم
تو دیگه چرا؟
فقط با گوشی نبوده که مینی بوس در حال حرکتم بوده
این کنتراست اینا رو ده بیلمیرم
کجا باید یاد بگیرم
یه دوره فتوشاپ ناقابل. فک کنم اون ساحل ِ خبیث بلده ولی به تو یاد نمی ده.
عالی بود منو برد تو خیالات و گذشته ها...
http://photos-a.ak.instagram.com/hphotos-ak-xpa1/t51.2885-15/10354402_293923330781168_4350118_n.jpg
این عکس منه از همونجا. بالای ابرا. البته به خوبی اون عکس نیست خواستیم بگیم مام هستیم
آقا ینی شما نمی دونستین برادران لاریجانی مازندرانین. آخه چرا شکسته نفسی
آره دیگه شمال ینی رشت خودم می دونم
عسکت خیلی قشنگه. البته حتمن با گوشی انداختی. یک کمی کنتراست بیشتر خیلی قشنگ ترش می کنه.
من می دونستم لاریجانی هستند. ولی این که لاریجان مازندرانه یا گیلان رو نمی دونستم.
لاریجان آخه؟ آ محسن :-( من کجام مازندرانیه :-)
امان مخلص امی همشهریان ایسیم در بست
والا تهرانیا خدا رو شکر از ما گیلانو بهتر بلدن
یه جاهایی سرک کشیدن میشنوم هم یخ میکنم هم کف
من حتا نمی دونم لاریجان، مازندرانه یا گیلان. من بالای تهران و تمام مرز دریای کاسپین رو میگم شمال.
آقا رضاحالا فهمیدم
خب فکر نمی کردم هم ولایتی باشید
چه خوب.
این رضا برادر دختر منه. ساحل.
در جواب نیلوفرانه عزیز
خدمتون عارضم از نظر فنی مام تو ارتفاعیم دیگه :-)
از سیاهکل که میریم به سمت اسپیلی و بعد دیلمان صدها روستا و آبادی و مکان غیرمسکونی هست که اسم داره
مثلا اشکجانپهلو، توتکی، آغوزی، آبی نام و ... و لاریخانی
لاریخانی که یه غذاخوری اونجا هست و یه چشمه آب هم روبروش و کلا جنگل تموم میشه و دشتی میشه
من فک میکنم اگه با ماشین رفتین اونجا باید قبل اسپیلی باشه و اسمشم لاریخانیه
آفرین با فامیلای شما :-)
منو باش که تا حالا فکر می کردم منظورت لاریجانیه.
ینی ج و نه خ.
یه دونه اش لاریخانیه یعنی چی؟
اونجایی که عکس گرفتم ارتفاعش خیلی زیاده بالاتر از ابرهاست اگر بدونید این فک و فامیل من چه جوری تو این جاده گاز میدن وحشت می کنید
بالا رفتنش راحته پایین اومدنش سخته
پاسخش با آقای رضا.
این چه وضعیه آخه. چرا آدمو سرکار میذارید
اون عکسا هم باحالن. یدونه اش لاریخانیه. ما هر روز از جلوش رد میشیم. این ابرا ینی مه گرفته رانندگی کار هر کس نیست
من و سر کار گذاشتن آدما؟ نگو.
شما سراپا نوستالوژی هستید
چقدر خوب می شد اگر می تونستیم از تموم خیالات و خاطراتمون عکس بگیریم
چند وقت پیش به یه عکس برخوردم تصویر یه حوض بزرگ بود منو برد به حیاط خونه ی پدری
حتما براش یه مطلب می نویسم و میذارمش تو وبلاگم
فکر می کنم خییلییامون باشیم.
به نظرم اصلن باهاشون زندگی می کنیم. ول هم نمی کنن. که البته کار خوبی می کنن.
http://s5.picofile.com/file/8157628642/4949801_b.jpg
http://s5.picofile.com/file/8157628734/4949810_b.jpg
اینم عکسهای دیلمان کیفیتش زیاد خوب نیست نذارید تو وبلاگ
ببینید چقدر بالاتر از ابرها هستم
برای این که عسک های وبلاق وزین عسکامون زود آپلود بشن و ملت ببیننشون، خودم کیفیت عسک ها رو پایین میارم. اینا که پایین خدایی هستن و نباید روشون کار کنم. میزارمشون.
یه دییقه چی شد؟ شرطو کی برد؟
نکنه اینا مقصد بودنو مسیری در آن زمستان مهمتر بود
اصصن بیخیال یه دییقه شدیم. رفتیم دنبال دلمون.