بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

گرما

پشت چراغ قرمز در ماشینشو باز کرد و لنگه ی پای چپشو تمام نیم تنه شو از ماشین آورد بیرون و با یه دستمال شروع کرد عرقاشو خشک کردن. شیشه ی سمت خودشم باز نبود.

بغل دستیم گفت: دیوونه رو......

گفتم دیوونه نیست. احمقه.

گفت: خب کولرش حتمن خرابه.

گفتم: شیشه ی ماشینشو بیاره پایین.

گفت: شاید دستگیره ی اونم خرابه.

گفتم: خب غلط کرد با یه همچین ماشینی ساعت سه ی بعداز ظهر از خونه اومد بیرون.

احمق اینه دیگه. شاخ و دم نداره که. یکی از اینا رو باید درست کنه. چراکه، بعد از سبز شدن چراغ تا اون هیکل رو بکشه توی ماشین و در رو ببنده و ماشین رو روشن کنه،  چراغ قرمز شد و خود احمقش از چراغ گذشت و ما موندیم و شمارش معکوس چراغ قرمز بعدی.

نظرات 18 + ارسال نظر
بابک چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:59

والا با این رانندگی شون - خب برادر من یا ماشین تو عوض کن یا روغن مایع خوراکیتو :-"

یا هر دو رو.
یا هیچکدام رو. فقط توی گرما نیا بیرون.

آرمین دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:59 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

ناکرده گنه در جهان کیست بگو؟
آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو؟
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست بگو؟

جواب همه کامنت های که گذاشتم از نظر شما همین رباعی بود . منتهی نخواستید ازش استفاده کنید .
منم این رباعی رو قبول دارم ولی از دید خودم .
فرق میان من و تو چیست بگو ؟
من میگم فرق میان ما و خدا هیچی نیست . ما دقیقا خود خداییم.

سی مرغ ز شوق بال و پر بگشودند

در جســـتن سیـــمرغ هــوا پیمودند

کردند شــــــــمارِ خـویش در آخر کار

دیدند که سیــمرغ خود این‌ها بـودند

نپرسید این رباعی مال کیه

من با این بهشت و جهنم به شکل صحرای محشر جمالزاده خیلی حال می کنم. خیلی وقتا دست اونم از پشت می بندم. توی وبلاگ دستم بسته است.

آرمین یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:13 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

منظوره من از رضایت رضایت بعد از مرگه . ینی اون موقع که بعد از مرگ میاد ازم حلالیت بطلبه حالا فرضا دو تا مونم تو جهنم نشستیم .اون موقع باید تصمیم بگیرم که عذابش بدم یا ببخشمش . منظور من تو اون دنیا بود نه اینجا .
..........................................................
حالا یه نفر که مشروب خور نباشه حکمش تو بهشت چیه ؟ یا خانوم باز نباشه ؟ یا به عشق اعتقاد نداشته باشه؟ یا کباب دوست نداشته باشه؟ اصلا با غذا میونش خوب نباشه چی؟ واسه این آدم چی ارائه میدن؟

اگر حلالیت طلبید و با بخشیدنش راهی بهشت میشه نباید ببخشی. ببخشی میره بهشت اونجا حوری کشی راه می اندازه. قتل های زنجیره ای حورییی.:)))
........
مگه میشه؟ همه ی ریاضتی که توی این دنیا انجام می دن برای اینه که برن بهشت و اونجا خوش بگذرونن. عشقم اونجا نیست. همه اش خوشگذرونیه.

آرمین یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:06 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

فرض کنید مقتول منم .
من اصلا کاری ندارم قاتل میخواد بهشت بمونه یا جهنم . چیزی که به من مربوط میشه اون چند سال زندگییه که قاتل از من گرفته .ینی مثلا دوس داشتم تا 40 سالگی زندگی کنم این یارو زده منو تو 30 سالگی کشته .من میخوام به اندازه اون 10 سال عذاب بکشه .دیگه با این کار ندارم چقدر میخواد تو جهنم بمونه اصلا میخواد پلو من باشه میخواد نباشه. این حقه منه که حسابمو باهاش صاف کنم
این بهشتو جهنمیم که من ازش اسم میبرم فقط به خاطر اینه که کلمه دیگه بلد نیستم به جاش استفاده کنم وگرنه اینی که الان دارن تبلیغ میکنن قبول ندارم . چمیدونم نهرهای روانو درختان پر میوه و حوری از این جور چیزا یا آتش جهنم . همه این چیزا رو کره زمین هست .وقتی روح ما از بدنمون جدا میشه ینی داریم جایی میریم که ماده وجود نداره همینطور جایی که نه بعد مکان وجود داره نه زمان .ما هیچکدوم از این سه تارو تجربه نکردیم پس نمیتونیم در موردش صحبت کنیم. اصلا کلمه ای برای توصیفش وجود نداره شاید به خاطر همین بوده که از صفات زمینی برای توصیفش استفاده شده .
من کلن گفتم وقتی ما به کسی بدی میکنیم حق اونه که مارو عذاب بده حالا بخواد عذاب بده یا نده دیگه به خودش مربوطه.

خب اگه به اون جهان باور نداری که خب همین جا بسپر که اولیای دمت رضایت ندن. اعدامش کنن. چون رضایت بدن میاد بیرون و میره یکی دیگه رو هم میکشه. اینجوری نیست که بخوان ده سال عذابش بدن که.
تازه پسر بیا و باور کن به اون جهان. میگن بین بهشت و جهنم یه دیوار شیشه ایه. بهشتیا دارن نون خامه ای میخورن با چلوکباب و جهنمیا دارن عقرب میخورن. تازه عقربه میره توی شکمشون و یک ریز اونجا نیش میزنه. بدش چهنمیا به بهشتیا از پشت شیشه التماس میکنن که نون خامه ای و چلوکباب بهشون بدیم. مام میگیم:
اِ زکی. میخواستی اون دنیا جنایت نکنی. بعدش با نامردی هرچی تمامتر چلوکباب و نون خامه ای میخوریم.
بهشت هرچی که نداشته باشه چشمه ی شراب داره. که شرابش میگن از عسل شیرینتره یک مشتش هفتادهزار سال مستت میکنه.
کجای کاری مرد؟
ما هیچ کدوم از اینا رو تجربه نکردیم ولی در باره اش که می تونیم اینجور خیالا رو بکنیم.

آرمین شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:51 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

شما خیالت راحت باشه ما یه جوری فحش نمیدیم که کسی بشنوه و رانندگیمونم کلن لاک پشتیه.
...............................
بخشش صاب مرده برای منم روشن نیست. اصلا ربطی به صاب مرده نداره که بخواد ببخشه یا عفو کنه ولی چون دست مقتول از دنیا کوچیکه رسم اینه که پدرش درموردش تصمیم بگیره وگرنه بخشش اصلی رو باید خود مقتول تو اون دنیا بکنه.

راستی اگه نبخشه چی میشه؟ قاتل میره جهنم؟ اگه مقتولم اونجا باشه چی؟ جای اون باشی چه می کنی؟ می بخشی که قاتلت بیاد ور دلت بشینه و برات توی اون گرمای سوزان جک یا پ نه پ تعریف کنه؟
اگرم ببخشه دلیلی نداره که قاتل بره بهشت و از دستش راحت شد. ممکنه به خاطر گناهان دیگه همون جهنم بمونه. این دیگه میشه حاکم کتی.

فلورا شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:19

آقا، من کی گفتم هر کی پول پیتزای فرجامی رو نده بیشعوره؟ چرا اینقدر حرفهای من بد استنباط میشه؟ بخدا گاهی مستاصل میشم؟
چون تو وبلاق وزین "کتابامون" بیشعوری رو معرفی کردین من فرض رو بر این گذاشتم که این جمع کتاب رو خوندن... و شوخی کردم با هاتون...

یه کامنت اینجا گذاشتم و دست یاری به سوی دوستان دراز کردم انگاری سقط شد!!!

خب منم فک نکردم که شما می گی هرکی پول پیتزا نده بیشعوره. این که راننده رو با اون بیشعورای بیشعوری مقایسه کرده بودین خواستم در مورد بیشعوری و حماقت یک رابطه ای پیدا کنم. هر چند معتقدم خودم که اگر کسی کتابو بخونه و پول پیتزا رو نده یه جورایی بیشعوره ولی بیشعوری که بهش میگن:
شعور اجتماعی نداره.

کامنت شما سقط نشد. جوابشو الان دادم.
دست من کوتاه و خرما بر نخیل.

[ بدون نام ] شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:26

راستی دوستان کسی کتاب " نامه های ایرانی" منتسکیو رو بصورت پی دی اف داره ؟ خب من سالها به اسم این کتاب آلرژی داشتم اما روزگاره دیگه آدم به متنی که سالها اخ گفته مشتاق میشه ... فعلا ما به او محتاجیم و گویا او هم به ما مشتاقه!!

یادم تازه با سواد شده بودم. فک کنم حدودای 50 سال پیش بود. این کتاب رو پشت ویترین یک کتابفروشی که الان شده آژانس املاک یا چیزی شبیه این دیدم. و دیگه ندیدمش.

فلورا شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:04

ای جماعت محترمی که کتاب "بیشعوری" رو خوندین گویا پول پیتزای فرجامی بیچاره رو ندادین... هرچی خوندیدن از خاطرتون رفته... این یارو یکی از انواع متنوع بیشعورهاست!!!! که لابد خودشو خیلی هم عاقل و کامل میدونه...

من هنوز نخوندم. اگر نه این کارو کرده بودم.
در ضمن به آقای فرجامی نگین بیچاره. خیلیم ایشون باچاره هستن. همین که یک مترجم خوب هستند آخر باچاره ای هستند.

یه چیز دیگه. باید دید بیشعوری حماقته؟
کسی که قراری می گذاره و بعدش میزنه زیر قرارش که در اینجا خریدن یک پیتزاست و رعایت نمی کنه شاید بد قول و مفت خور و مال مردم خور و یا کلماتی مثل اینا رو بشه در موردش گفت. نه این که نشه بهش بیشعور گفت. نه. منظورم این نیست. فقط دارم با خودم دنبال رابطه ی بیشعور و احمق می گردم.

آرمین شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:40 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

تو یکی از خیابونای مرکز شهر قزوینو دارن پل میسازن. الان یه ساله که اون خیابون تک باندست.همیشه شلوغه. یه ماشین اونجا ترمز میزنه تا 200 متر هرچی ماشین پشتشه وای میسته .تو اینجا ما دو تا احمق داریم. احمق اول کساین که دقیقا داخل این 200 متر وای میستن منتظر تاکسی و احمق دوم راننده تاکسیه که به خاطر احمق اول ترمز میزنه تا این مسافرو سوار کنه .وقتیم بوق میزنی با دست نشون میده که دارم مسافر سوار میکنم .
شاید در ظاهر بگه یه ترمزه دیگه حالا ده ثانیه صبر کردی .اولا ده ثانیه از وقت نفر پشت سریتو گرفتی. ماشینای عقب تر وقت بیشتری از دست میدن واگه همه این ده ثانیه هارو جمع کنی همچین حق الناس توپل موپولی میشه که نگو نپرس. تمام انرژی که 20 تا ماشین پشت سری تو اون مدت مصرف کردن رو پولشو باید اون راننده تاکسی بده چون مسبب اون بوده .حالا وقتیم که تلف شده و تو زندگی اونا تاثیر گذاشته به کنار... همه اینا به خاطر 500 تومن کرایه تاکسی بود .خاب معلومه که اون 500تومن برکت نداره. چون واسه بدست اوردنش به 20 نفر ضرر زده. ما وقتی توشهر کنار هم داریم زندگی میکنیم هرروز داریم روی زندگی همدیگه تاثیر میذاریم ولی چون تاثیرات کوچیکیه به نظرمون نمیاد و اونو به حساب بزرگ بودن دلمون میذاریم ولی برای تک تک اینا باید جوابگو باشیم. اتوبوس سوار میشی بین ایستگاه هی مسافر میبینه وای میسته سوار میکنه .اگه بخوای پول اون مسافر حلال باشه باید داد بزنی از مسافرا بپرسی که راضی هستید من ترمز بزنم ایشونو سوار کنم ؟ چون داری وقت تمام مسافرا رو به خاطر یه نفر تلف میکنی پس اگه یه نفر راضی نباشه پول اون کرایه حلال نیست.
اآقا محسن مردم ما خوب بلدن همه چیزو باهم قاطی کنن تا به نفعشون در بیاد .میگن خدا آخر رحمته .قبوله منم میگم آخر هرچی رحمتو بخشش ولی این بخشش مربوط به کاراییه که ما باید برای خدا انجام میدادیمو و ندادیم. اگه ارزششو داشته باشیم بخشیده میشیم ولی بدی که من به شما کردم دیگه به بخشش خدا ربط پیدا نمیکنه به بخشش شما ربط پیدا میکنه. الان با همدیگه کاری نداریم ولی بعد از مرگ کار همه مون به همدیگه گره میخوره .من خودمو میگم بعد از مرگم باید پیش یه میلیون نفر برم و از تک تکشون رضایت بگیریم تازه آیا بدن آیا ندن .
واسه همین در برابر راننده های بی شعور سعی میکنم یه جوری خودمو با فحش خالی کنم تا برام عقده نشه .پس فردا هم بعد از مرگم سیریش نشن واسه رضایت .همین اومدن رضایتو بدم تا شرشون ازم کنده شه. با خیال راحت بیوفتم دنبال بدبختی خودم

فحش دادن خالی کردن خودت نیست. مگه تنها باشی. گاهی توی این خالی شدن ممکنه کار دست خودت و دیگران بدی. چون هنگام فحش دادن و عصبانی شدن عقل درست کار نمی کنه و رانندگی ات رانندگی درستی نیست و آرامش توش نیست. این نظر من نسبت به آخر کامنتت.
ولی در بالا ترش که نسبت به بخششی که بهش میگن حق انسان بگم که:
همه ی مردم اینایی که تو میگی رو دارن. همه که بیکار ننشستن و نگاه کنن که تو چه می کنی که اون ور آب بیان حق بگیرن. اگر اینطوره
کسی که آدم می کشه و صاب مرده اونو می بخشه برای من وضعیتش روشن نیست. بار ها دیده شده که این قاتل رفته یکی دیگه رو کشته. اینجا مجرم کیه؟
بریم خیابون.
اونجا از مصادیق بارز جلوه های رنگارنگ حماقته. اصلن توی این 200 متر وایسادن آخر حماقته. اینجا راننده می خواد 500 تومنی که افتاده روی زمین برداره. مسافر چرا باید این کارو بکنه. شاید اینجا احمق ها مسافران هستند نه راننده ها.

رشاد شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:05

سرکار خانم پروانه. اینها مثل بیماران روانی خودشان احساس مشکل آفرینی ندارند. دردسرهایشان را فقط دیگران احساس می‌کنند.

بیمار روانی یعنی دیوونه؟ نه اینا دیوونه نیستن احمقن.
محسن.

پروانه شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:55

در فکرم این ها در زندگی شخصی شان چقدر مشکلات می آفرینند!

زندگی شخصی؟

نیلوفر شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:55

بحث در مورد اسامی سرخپوستی و ویروس های متعدد دوستان را از بحث اصلی کلی دور کرده است ،چون نیک بنگریم ،قضیه را فقط در همین جا و پشت چراغ قرمز نخواهیم دید ، خود خواهی و ندیدن دیگران و حق آنها در این روزگار شده کار ما ، داداش .
با یاد بهروز وثوقی در تمامی فیلم هایش از جمله گوزنها

این سریال جلوه های رنگارنگ جماقت تمومی نداره. باید یه ریکوردر بگیری دستت توی مسیر مدام ضبط کنی که چه دیدی. چون یادت میره.

سارا خانوم جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:45

سلامی دوباره رفیق
اقا شکلک نداری که برات ان تا خنده بزارم.....الانی خواهرم ور دستم نشسته از ریسه رفتن از خنده........ای زدی تو هدف........خانم چند نقطه........توجه کرده بودی من تو وبلاگم جای اسم نقطه گذاشتم......ای ول.....ای ول.........خوشمان امد........خواهرم که بهشگفتم حسابی خندید داره به اسم سرخپوستی خودش میفکره......

این شکلکای بلاق اسکای یک طرفه است.

آرمین جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:20 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

سه نقطه واسه سارا کمه . سلام میده ادامه ش ده تا نقطه میذاره . واگیردارم هست . من هر کاری میکنم تو پستام سه نقطه نذارم نمیشه . یه هفت هشتایی از دستم در میره . باید ترکش بدیم زیادشم خوب نیست. مردم چی میگن؟
...............................................
و اما قضیه وبلاگ من . آقای قاضی من از شما یک سوال دارم. اینکه آنتی ویروس خانوم سارا (متولد نمیدونم با شماره شناسنامه نمیدونم صادره از نمیدونم) وبلاگ منو ویروسی نشون میده مشکل منه یا ایشون ؟ اصلا اگه ویروسیه چرا آنتی ویروس بقیه نشون نمیده؟
من از شما میخوام صادقانه جلوی این جماعت جواب منو بدید که آیا تقصیر منه یا ایشون ؟
تازه نشون به اون نشون که قالب وبلاگو عوض کردم ولی این خانوم هیچ عکس العملی از خودشون نشون ندادن . این خانوم ...همین خانوم

خب اسم سارا همینه. خانم چند نقطه. این از نقطه. من هر وخت میام سراغ وبلاق تو آنتی ویروسم بهم آلرت نمی ده. می دونی آخه آنتی ویروس من از کار افتاده و من قاضی خوبی این وسط نیستم. بزار یکی دو هفته دیگه کلیوم می خوام فرمت کنم آنچه دارم و ایشالله یک آنتی ویروس اعلا میزارم اینجا. اونوقت ببینم که چه می تونم بگم.

سارا خانوم جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:07

سلامی دوباره رفیق
اسم سرخپوستی من؟؟؟؟؟؟؟
تا حالا بهش فکر نکرده بودم......
شاید در سرما خوش است .......
شاید .......دختر گربه دوست
شاید .....
نمیدونم........تا حالا بهش فکر نکرده بودم.........تو چی فکر میکنی؟؟؟؟؟؟؟
حالا میدونم جوابمو میدی میگی ........این دخترو زده به سرش..........مگه من چیکارشم......یا اصلا چقدر میشناسمش..........؟؟؟؟؟؟؟؟
ولش بابا.........
ولی جون من همه آذربایجانی ها اینطوری نیستن.......
من الانی دوست با حال دارم ارومیه..........میخوام برم حسابی حال کنم........
در ضمن......کتاب زبان آذری خریدم.........ازش استفاده میکنم............یادمه تو تبریز و زنجان ازش استفاده کردم........یارو تبریزیه....دستش رو دلش.......کلا فراموش کرده بود که باید پارسی زبانها رو بایکت کنه.......رودل کرد......برگشت گفت : میگم خانوم من فارسیم بهتر از ترکی شماست........حالا چی میخوای؟؟؟؟؟؟کشتی ما رو ...این کتابو ول کن........
خلاصه............حتی ترک زبانهای متعصب هم.......با من دوست میشن........تجربشو دارم ناجور.........
------------------------------------
اما درباره ارمین.......
ارمین.......برو قالب وبلاگتو عوض کن من بتونم بیام تو وبت اول شم......
اقا محسن.......تقصیر من چیه ؟؟؟؟؟ ویروس یاب سیستمم میگه وبلاگ ارمین ویروسیه...ارور میده.........
ارمینم شاکی.........که من باه وبلاگش قهر کردم....هر وقتم میاد وبم گیر میده.........
اقا من شاکیم...........ارمین میرم ازت شکایت میکنم.....برو قالبتو عوض کن.......
در ضمن...به خاطر تو هم که شده.....میخوام از این به بعد همیشه اول شم.........
نفس کش............................
حالا بیا اعتراض کن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اقا محسن ممنون...............ولی مواظب باشید.......کولر واسه سلامتی ضرر داره........استخون درد میاره ها.......حالا از ما گفتن.........

بی برو برگرد اسم سرخپوستی تو اینه:
چند نقطه

آرمین جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

ماشینه پیکان نبود ؟ نکنه نیسان قرمز بوده !؟
یارو چه هیکلی بوده که کشیدن توش نیم ساعت کشیده ...نه واقعا این سوالیه که من از شما دارم. یارو چه هیکلی بوده؟


پیکان بود که صحبت کولر نبود. پراید بود با یک مرد حدود 120 کیلویی. ولی خیر سرش انگار فقط اون بود که از گرما کلافه بود باقی مردم داشتن بشکن می زدن.
نیم ساعتم که نشد. یه چراغ سبز طول کشید. :))))

آرمین جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:14

سارا الکی الکی اول شد . خدا شانس بده

جوابش با خودش.

سارا خانوم پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:33

سلام رفیق
اخ........ول کن این ادمها رو.......تا بوده اینا هم بودن........بیا خودمونو دریبا که از شدت گرما مخامون مغز پز شده....رفیق دارم فراری میشم برم غرب کشور........به گمونت اونجا هواش بهتر؟؟؟؟ شما هم بزن به کوه....به دشت......به گمونم خوش بگذره......چی دارم میگم.......شما خودت استاد سفری........کاش این سفر واسه من جور شه ......خیلی خستم....از شنیدن صدای ماشین......بوق.....از شنیدن صدای ادمها........

کوه؟ من؟
غرب کشور یعنی از آذربایجان بگیر بیا تا................ خوزستان. خوزستان که حال و روزش معلومه.
کردستان که با تهران ٍ گرم توی یک مداره. یعنی اونم کشک.
می مونه آذربایجان. ببین من اونجا برو نیستم. نخسوزن که پر شده پان ترک.
تازشم من توی خونه کولر دارم. ماشینمم کولر داره. اگرم کولر نداشته باشه دستگیره ی شیشه اش خراب نیست.
اینه که هستم.
تازشم من گرما رو دوس دارم. اسم سرخپوستیمم اینه:
در گرما خوشست.
راستی اسم سرخپوستی تو چی بود؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد