بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

فال آبان 88

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن

منم که دیده نیالوده‏ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقت ما کافری است رنجیدن

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟

بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن

مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست؟

بدست مردم چشم از رخ تو گل چیدن

به می ‏پرستی از آن نقش خود زدم بر آب

که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن

به رحمت سرزلف تو واثقم، ورنه

کشش چو نبود از آنسو، چه سود کوشیدن

عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس

که وعظ بی‏عملان واجبست نشنیدن

زخط یار بیاموز مهر با رخ خوب

که گرد عارض خوبان خوشست گردیدن

مبوس جز لب ساقی و جام می‏حافظ

که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن

***

ای صاحب فال بدان و آگاه باش که آن قدر عشق ورزی می کنی تا شهره شهر می‌شوی. از بس هم به چیزهای خوب نگاه می کنی که چشمانت یادشان می رود که چیزهای بد چه شکلی بودند. یک عقیده ای هم داری که وفا می کنی ولی ملامت می کشی. خب باید بکشی. اگر وفا بکنی به نیت این که چیزی این وسط گیرت بیاید خب این دیگر وفا نیست که. وفا این است که بکنی و بد هم ببینی. اصلن ذات وفا همین است و جز این نیست. اصلن هم رنجش به دلت راه نمی دهی. یعنی اگر بدهی هم فایده ندارد.

خیلی سعی کرده ای که خود پرستی را رها کنی و موفق هم شده ای. ولی الحق که خیلی زجر کشیدی تا این کار را کرده ای. دمت گرم باشد. یک وقتی از پیری در میکده سئوالاتی داشته ای و او هم جوابهایی داده. این جواب ها را آویزه گوش کن. چون پیر میکده همین جوری الکی جواب سئوال نمی دهد و مانند پیرهای دیگری نیست که بیخود وراجی کنند و آخرش هم نفهمی که چه به چه شد. پیر می کده به تو گفته راز پوشاندن راه نجات بشر است. همین که عیبی از کسی دیدی بروی وجار بزنی و مردم و کوچه و بازار را خبر کنی بسیار کار بدی است. که چه؟ خوب است اگر کسی روزی رازی از تو شنید برود و بگذارد کف دست هر کس و ناکسی؟

من نمی دانم مراد شما از تماشای باغ عالم چیست. اگر از من می پرسید که تماشایی ندارد اگر در این باغ نتوانی با مردمک  چشمانت گلی از رخی برچینی و باید این کار را بکنی وگرنه برگرد به خانه و عطای باغ را به لقایش ببخش.

این طور که به نظر می رسد، یارت بسیار خوش خط است. بهتر است  پیش او کلاس بروی و خطت را  خوب کنی که بعدش بروی دور عارض خوبان بچرخی. خوبان اصلن نمی خواهند آدم بد خط دور  عارض آن ها بچرخد.

ای صاحب فال بدان و آگاه باش که هر منبری هم که دیدی نروی و بنشینی و های های زار بزنی و این میان وعظی هم گوش بدهی. اول ببین کسی که وعظ می کند خودش به حرف خودش گوش می دهد؟ آن وقت به حرفش گوش بده. گوشت را مجانی خرج نکن. و بدان و آگاه باش که در دنیا به جز لب معشوق و جام می هیچ موضع احدالناسی را هم نبوسی .به ویژه دست زهد فروشان. که کفاره این بوسه، خانمان براندازت می کند. دودمانت را بر باد می دهد. خود دانی.

صدقه مدقه هم توی این ماه نیامده و نباید بدهی. ولی اگر هم دادی، دادی. شاید ماه بعد پولی در بساط نداشتی. لااقل بدهکار نخواهی بود.

نظرات 15 + ارسال نظر
شمس چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 23:01

من از روزهای اول به همه گفته ام اذربایجان دیگی است که دیر میجوشه ولی اگه بجوشه دیگه ساکت نمیشه ونخاهد هم شد جرقه ای لازم است و نمیدانم کی و کجا هرچه ژیش اید خوش اید
ما مونتزریم تا موحرم گردد
رفرنس قصه ها همون کتاب فارسیه ترکی نداره

جمع اینه ها ضربدر تو بیعدد صفر بعد از زلالی
حاصل ضرب اب و تن تو ضربدر وقت تن شستن تو
هر سه منهای ژیراهن تو برکه را کرده حالی به حالی
امان از این خاطرات.............

چه شعر قشنگی بود.
یا حوسین.

نیلوفر چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 21:51

از فال ماه شما بگذریم که دیگه درست در نمیاد پیشگوئی هایتان و ما باید برای فالگیری یه شیخ درست حسابی پیدا کنیم.. میرسیم به این موضوع که مادر بزرگ منم با اینکه اصلا مدرسه نرفته بود ولی بسیار شبها ما را با قصه هایی بسیار جالب و دوست داشتنی به خواب میبرد . و در ضمن خوب نیست که در وبلاق وزین بعد از ۲۳ سر به سر ما آذزی های غیرتی و وطن پرست بگذارید .

ما سر به سر آذری بگذاریم؟ مگر از جانمان سیر شده ایم. با این که آذری های غیور در این قضایای بعد از انتخابات اصلن وقعی به بقیه ایران ننهادند و تره هم برای جنبش سبز خورد نکردند ولی ما کماکان آن ها را دوست می داریم. در ضمن شیخ درست حسابی تر از ما گیرتان نمی آید.

شمس سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 21:09

گفت ان یار کزو گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
من همانم که زنده گی میکنم به اجبار و واقعن کلاهم پس پس معرکه هستش"

یک کتابی هست بنام قصه های اذربایجان جمع اوری بهرنگی ولی ترجمه اش خیلی بده ترکی رو کلمه کلمه به فارسی برگردانیده یکی پیدا بشه ترجمه خوب بکنه کتاب خوبی میشه
شرط اولش اینه که زبان مادریش فارسی باشه
حالا یه نفر هم میخاد که دنبال ابیات حاوی شیخ و زاهد و ....در ادب فارسی بگرده
جایی از انها تعریفی نشده هر جا اسمی اومده للعن و نفر ت و... است
میرزا معجز شبستری میگه
اگر شمر ایتمه سه غارت خیامی سن قالارسان اج
اونا ملعون دیمه واعیظ ادام چوخ نانجیب اولماز
"میگه اگه حضرت شمر خیمه هارو غارت نمیکرد تو گشنه میموندی پس به او نگو ملعون
ادم بهتره نا نجیب نباشه"
ترجمه کلمه به کلمه

من که فکر می کنم کلاه همه آدمای زنده پس معرکه است. نه تنها کلاه تو.
قصه های آذربایجان را خوانده ام. وقتی که به این دقت نمی کردم که چگونه ترجمه شده. حق با توه. باید درست ترجمه بشه. نوشته اصلی اون که ترجمه نشده باشه هست؟ و آیا فارس زبانی هست که آنقدر تورکی بداند که بتواند آن را ترجمه کند؟
***
روزی در جمعی تورک و کورد و فارس دو تا تورک داشتند در مورد یکی حرف می زدند. در حین صحبت هایشان از طرف که گویا شانسی به او رو کرده بود در موردش گفتند:
گو تونن توشوپ قیماقا
نمی دونم درست نوشتم یا نه. به معنی این که طرف با کون افتاده توی قیماق. کنایه از این که شانس به او رو کرده.
یکی از دوستان ما از یکی دیگه که کمی تا قسمتی فارسی می دانست پرسید این که گفتند یعنی چه؟
خدا بیامرزدش گفت:
یعنی طرف افتاده زمین، قیماق رفته تو کونش.
اینم از کلمه به کلمه من.

شمس دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 20:46

حالا میشه با کسی زندگی کرد که بیت شعری هم تو عمرش نخانده باشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خودش خوانده باشد و طرف نخوانده باشد؟ خیر نمی شود. کلاهش پس معرکه است. باید به زور شعر خوانش بکند. با حضرت حافظ هم ابتدا او را در کار آورد. البت اگرخودش هم نخوانده باشد بله می شود و مبارک است انشاالله.

شمس دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 20:45

همیشه یک حال و هوای خاصی بهم دست میده و قتی به گذشته ها فکر میکنم
مادر بزرگی داشتم که جزو اولین دختران مدرسه رو بود تا نهم هم خانه بود و روسی هم بلد بود و عربی و همیشه شبهای زمستان که میرسید یک فامیلی داشتیم از دهات میامد و عجب داستان سرایی بود عین سریال نصفه میزاشت برا فردا شب
پای صحبتاش 15 نفری بودیم و او هم سه ماه زمستان مهمان مابود و ماهم مهمان مادربزرگ و از حفظ میگفت داستانهایی در حد هزی پاتر و ... تابستانها لب از لب باز نمیکرد مادر بزرگهم از روی کتاب حافظ یرامون شعر حافظ میخاند و هر چیزی بود به خوبی تعبیر میکرد بخاطره اینمساله همه شب بعد داستان مشاعره بود و چه اشعاری که یاد نگرفتم سه ساله بودم
داشت عابباس قولو خان پسری
پسر بی ادب و بیهنری اسم او بود ........
کاش انزمان موبایلی بود و این صحبت ها و داستان ها را ضبط میشد
بخدا گنجینه عظیمی از ادبیات فولکلور ما بود
یادش بخیر

قربانت گردم. تعطیل شدن آن شبها به دلیل ورود موبایل است. آن شبها در خیلی از خانه ها چنین خاطراتی به وجود آمده که امروزه نیست. اگر موبایل آن وقت ها بود شما را به زور می توانستند پای صحبت خود جمع کنند. شاید خودشان هم حوصله نداشتند تعریفی کنند و بیشتر سرشان به کار بازی با موبایلشان می بود.
شما شنیده ای که نام پدر یا پدربزرگ رضاشاه پهلوی علی مردان خان بوده و این شعر به همین منظور سروده شده؟

خاموش دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 18:09

گفته بودم یا نه! اما باز هم می گویم:
من اصلا عاشق تفسیر فال های شما هستم D:

من هم نمی دانم آن وقت من گفته بودم: ممنون یا نه؟
اگر نگفته بودم، حالا می گویم: ممنون.

ابوغریب بخارائی دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 15:19

بیگی منو
ماقید دلق را زدیم
یک تااردس!!!براین مینهم تا بری این طیطررا بخوانی وزیرش را ببینی
طیطر این است
«پنج سیر عرق، پونزه‌زار»
آردس اینه
http://www.zamaaneh.org/saberi/2009/10/post_71.html
خودتو آماده کن مهوش را هم خواهی دید
ما تا فرصتش گیرمی آوریم میرویم سراغ لاله زار و
اون دراخ داخ داخ دراخهاااااااااااااااااااااااا
یاهوووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

قربانت گردم، باز هم داغ دل تازه کردی؟
من فکر می کنم آخر عاقبت کار ما همان شود که یک وقتی می گفتیم:
عیسا به دین خود، موسا به دین خود.
عمر ما هم قد خواهد داد. دور نیست. به کوری چشم دشمنان ایران و ایرانی. ایرانی مسلمان و زرتشتی و کلیمی و مسیحی و هرهری وو ووووووووووووو
لینک این قامنت وزین را زیب وبلاق وزین خود کردیم.

کمال دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:44 http://baroonedeltangi.blogsky.com

سلام
ببخشید آدرس این پیر میکده رو می تونید به ما بدید
آخه من تا به حال پیر میکده ندیدم خیلی کنجکاوم
لابد باید پیر جالبی باشد

در حال حاضر از بیم دستگیری به طور مخفی زندگی می کند.

پروانه دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:05 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

حافظ گفت:
«جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چو ندیدند حقیقت ره افسانه زدند»

********
آمار بیشترین و کمترین چاپ کتاب های حافظ طی سال های اخیر:

بیشترین در سال 1380 تعداد 16820000 تحت 284 عنوان از حافظ چاپ شد که 48 درصد فالنامه بود.

کمترین در سال 1386 تعداد664000 جلد تحت 148 عنوان که 56 درصد آن فالنامه بود.

آمار در نشست شهر کتاب اعلام شد.در این نشست کهبه مناسبت روز حافظ برگزار شده بود روی فال نامه های حافظ هم سخنرانی شد و دلیل اصلی ماندگاری این فال را مسائل روانشناسی بیان کردند که توسط مراکز علمی علوم اجتماعی غربی ثابت شده است

بیستم مهر روز حافظ بود و بسیار کم رنگ برگزار شد در سایتها خواندم روز حافظ در حافظیه بسته بود.

آن چه که در مورد مسائل روانشناسی فال حافظ نوشتید را باور دارم. البته اگر کسی خودش بتواند حافظ را تفسیر کند خیلی درستر خود را روانشناسی می کند تا غیر.
روز حافظ را گرامی نداشتم چون حافظبه تعطیل بود. علت تعطیلی هم رفتن رییس دولت بعداز نهم به آن جا بود و ترس از هجوم بیشمار شیرازی ها برای دیدنش. ترسیدند از شدت محبوبیت زیر دست و پا له شود و آن وقت ما دیگر نوبری چون او را از کجا بیاوریم؟

شمس شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 20:25

به کوی میکده دوشش به دوش میبردند
ایمام شهر که سجاده میکشید به دوش
در دل همه شرک و رو ی بر خاک چه سود

این درسته. حالا چطور شده که این ایمام شهر کارش به این جا ها کشیده؟

محمد شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 18:05 http://mohamed.blogsky.com/

محسنا! بعضی رفقا در درستی فال حضرت حافظ شک برده اند و میگویند گاهی شیخ به فراخور حال پرت و پلا هم میگویند. آیا این فال گرفتن آداب خاصی دارد که دوستان مرتبا از شیخ بد و بیراه نشنوند؟
اگر کسی برای خنده فال بگیرد عاقبتش چه میشود؟

هر گونه توهینی به حضرت حافظ جواب سخت و عذاب آور در پی دارد.
باور کنی تحویلت می گیرد. باور نکنی همانا ابیاتی نثارت می کند که به آن می گویند دری وری.
حالا اگر کسی برای خنده فال بگیرد دیگر نمی تواند برای چیزهای دیگر فال بگیرد. اولین و آخرین فالش همان است که برای خنده گرفته. واگر در موارد دیگر بخواهد فال بگیرد،ا حضرت حساب او را کف دستش می گذارد و غزلی روانه اش می کند که مرغان هوا به حالش گریه کنند.
بگذار کمی هم از شاملو مدد بگیرم.
شاملو در مقدمه همین حافظی که من دارم مقام وی را این گونه بیان می کند:
حافظ راز عجیبی است!
به راستی کیست این قلندر یک لاقبای کفرگو که در تاریک ترین ادوار سلطه ریاکاران زاهد فروش، در ناهار بازار زاهدنمایان، و در عصری که حتا جلادان آدمخوار مغروری چون امیر مبارزالدین محمد و پسرش شاه شجاع نیز بنیان حکومت آن چنانی خود را بر حد زدن و خم شکستن و نهی از منکر و غزوات مذهبی نهاده اند یک تنه وعده رستاخیز را انکار می کند. خدا را عشق و شیطان راعقل می خواند و شلنگ انداز و دست افشان می گذرد که:
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفتر بی معنا غرق می ناب اولی
کیست این آشنای ناشناس مانده که چنین رودررو با قدرت ابلیسی شیخان روزگار دلیری می کند که:
پیر مغان حکایت معقول می کند
معذروم ار محال تو باور نمی کنم
یا تسخر زنان می پرسد:
چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیب بوستان و جوی شیرم؟
و یا آشکارا به باور نداشتن مواعید مذهبی اقرار می کند که فی المثل:
من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟
به راستی کیست این مرد عجیب که با این همه حتا در خانه قشری ترین مردم این دیار نیز کتابش را با قرآن و مثنوی در یک تاقچه می نهند و، بی طهارت دست به سویش نمی برند و چون به دست گرفتند همچون کتاب آسمانی می بوسند و به پیشانی می گذارند و سروش غیبش می دانند.
...............
حالا با همه این تفاصیل یکی بیاید و برای خنده فال بگیرد؟

حسام شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 17:40 http://hessamm.blogsky.com/

یه بابایی اومده بود توی وبلاگش یه پستی نوشته بود درباره همین حوری های بهشتی. که طبق گفته های اسلامی هر کس که شهید می شه وارد خونه ای می شه با ۱۳۰۰ اتاق، که در هر اتاق ۱۳۰۰ تخت وجود داره و روی هر تخت ۱۳۰۰ حوری!

بعد اومده بود مساحت تقریبی خونه رو حساب کرده بود و اینکه اگه اون بابا با هر حوری فقط یه ربع وقت صرف کنه، بعد از حدود ۲ میلیارد و دویست میلیون سال کار بدون وقفه (!) نوبت به حوری آخر می رسه!

حالا اینو ضرب کنین در تعداد شهیدان!‌ ببینین چه اوضاعی می شه بهشت!

ولی حسام یک حساب دیگه رو نکردی. اونم یک زمان ابدیه. ابد می دونی یعنی چه؟ نمی دونی که. ابد یعنی این که دو میلیارد و دویست میلیون سال عین یه دقیقه است بلکه کمتر. تازه حوریام که کاری ندارن که و در ضمن قربونت برم اونا که در اختیار یک روح بهشتی نیستن که. اونا در خدمت تمامی بهشتیانند.
ولی من یک عکسی یک جایی دیدم از یک دستخط بر یک دیوار که نوشته بود:
حوریان بهشتی هم با حجابند.
این جاست که من دیگه باهاش مشکل دارم.
در ضمن یک جای دیگه ام دیدم که نوشته بود هر کس یک حوری داره عین زنش. خب منم گفتم چه کاریه. آدم اونجام با زن خودش می گرده.
اون عکسو اگه پیدا کنم میزارمش توی عکسامون.
***
خودمونیم این عدد 1300 مضربی از 13 نیست؟ حتمن حکمتی توی کاره. والله و اعلم به حقایق الامور و ظرایف الوجود

ابوغریب بخارائی شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 16:42

یاایهاالشیخ محسن ابن باقرالعلوم سنندجی دامت برکاتو

خوشا به حالت که لااقلکن توراهت را یافتی که درعشق ورزیدن شهره ی شهربشوی وفا کنی وملامت ببینی ودم نزنی ودرطریقت آن شیخ اعظم رنجیدن کافری باشد.ماچه ؟
جزاینکه از زبا ن حافظ بگوئیم:

صوفیان واستدند از گرو می همه رخت
دلق مابودکه درخانه ی خماربماند

یاهووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

قربانت گردم این فال که مال ما نبود که. مال آبان ۸۸ همه ولایت جهان بود و ایضن شما. در ضمن خیلی خودتان را نگران نکنید. صوفیان بابت یکی دو سکه ناقابل رختشان گرو بوده که زود واستدند آن ها را. ولی شما فکر کنم بدهکاریتان بیش از اینهابوده که یحتمل به این زودی ها حسابتان پاک نشود.
الان مشکل چیست؟ دلقتان را می خواهید یا این که دیگر چیزی نمانده که به گرو بگذارید؟ ما خودمان که این روزها دلقمان را نمی توانیم بگیریم هیچ دنبال یک چیز دیگری می گردیم که گرو بنهیم. دلقمان را هم ببرند بفروشند ما که نداریم آن را بستانیم. خمار خودش می داند و آن دلق. اگر آن دلق می ارزد ببرد بفروشد و پولش را بردارد حلالش باشد عین شیر مادر.
راستی بعد از دلق ما چه داریم که به گرو نهیم؟

حسام شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:24 http://hessamm.blogsky.com/

چه عجب بعد از چندین ماه دوباره بساط فال ماه رو علم کردین. اتفاقا این دفعه حافظ حسابی با حال ما همراه بود و چیزهای خوبی گفت که ما را خوش آمد!

اگر می بینی که حضرت گاهی دری وری حواله می کند بدان و آگاه باش که خودشم شاید کمی تا قسمتی از اوضاع و احوال دل خوشی نداره.
میدونی آدما باید برن سر آرامگاه حافظ و روی خاکش شراب بریزند. فکر می کنی که چند نفر این کارو می کنن؟ در ای واویلا بازار تنها حکومت اسلامی چهان که آخر حکومت هاست و از میان این همه کشور جهان راست آمده و یقه ما را چسبیده و ول هم نمی کند و زورکی می خواهد ما را به بهشت ببرد که د رآن جا حتا حوریان با حجابند.
این جمله آخری رو تازه شنیدم.

ی شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:11 http://www.hamed-parsa.blogfa.com

سلام امیدوارم حالتئن خوب باشه
شما خوب می نویسین و خوش عکس هم هستین تبریک میگم در مجموع سایت خوبی دارین

ممنون. شما هم خوب می خونین. تبریک میگم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد