بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

وقتی که من بچه بودم

وقتی که من بچه بودم ، دکتر اسماعیل خویی
پرواز یک بادبادک
می بردت از بام های سحرخیزی پلک
                                                تا.............
نارنج زاران خورشید .
آه ،
آن فاصله های کوتاه . 

 

وقتی که من بچه بودم ،
خوبی زنی بود که بوی سیگار می داد ،
و اشکهای درشتش
از پشت آن عینک ذره بینی
با صوت قرآن می آمیخت . 

 

وقتی که من بچه بودم ،
آب و زمین و هوا بیشتر بود ،
وجیرجیرک
شب ها
درمتن موسیقی ماه و خاموشی ژرف
آواز می خواند . 


وقتی که من بچه بودم ،
لذت خطی بود
ازسنگ
تازوزه آن سگ پیر و رنجور .
آه ،
آن دستهای ستمکار معصوم .

وقتی که من بچه بودم ،
می شد ببینی
آن قمری ناتوان را
که بالش
زین سوی قیچی
با باد می رفت –
می شد،
آری
می شد ببینی ،
و با غروری به بیرحمی بی ریایی
تنها بخندی .

وقتی که من بچه بودم ،
درهرهزاران و یک شب
یک قصه بس بود
تاخواب و بیداری خوابناکت
سرشار باشد .

وقتی که من بچه بودم ،
زورخدا بیشتر بود .

وقتی که من بچه بودم ،
برپنجره های لبخند
اهلی ترین سارهای سرور آشیان داشتند ،
آه ،
آن روزها گربه های تفکر
چندین فراوان نبودند .

وقتی که من بچه بودم ،
مردم نبودند . 


وقتی که من بچه بودم ،
غم بود ،
         اما 

              کم بود . 

 ***

دلم برای استاد به غربت نشسته ام تنگ شده است.  

دلم برای این نارنج زاران خورشید تنگ شده است. 

دلم برای کسی که بوی سیگار می داد تنگ شده است. 

دلم برای .... دکتر اسماعیل خویی تنگ شده است.

همین. 

 ***

عکس را هم توی اینترنت پیدا کردم. مال هر کسی بود حلالمان کند. اگر هم حلامان نکرد بفرماید نامش را بر این لوح زرین و وزین بنشانیم و نامی اش کنیم.

نظرات 7 + ارسال نظر
نسیم یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:58

سلام صاحب این عکس که دیوید خودمونه تو که باید خوب بشناسیش

دیوید؟ شبیه دیویده ولی این کجا و آن کجا؟

فرناز سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:18

تا بحال دقت کردین که آدمها وقتی از دلتنگی حرف میزنند کمی از بار دلتنگی اونها کم میشه ؟ یه وقتهائی که دلتنگی خیلی زیاد میشه گفتن این که دلم تنگه آدم رو آروم میکنه .
من این شعر رو خیلی دوست داشتم و از هزار سال پیش یه جاهائیش یادم بود اما راستش اصلا یادم نبود که مال کدوم استاد هست .. خدایا مرا ببخش !

من فکر می کنم این به گونه ای انتقال بخشی از این دلتنگی به دیگران است که از بار آن کم می کند.
در ضمن در بسیار از مواقع هم وقتی می خواهی به کسی دلداری بدهی و راه چاره ای برای دردی که دارد برایش مطرح کنی آنقدر که با او هم دردی کنی به مزاقش خوش نمی آید. و در این گونه مواقع بهتر است چاره رفع درد را به وقتی دیگر موکول کنی. چرا که دردش کاهش پیدا نمی کند و شاید بیشتر هم بشود چرا که فکر می کند شما میزان دردش را حس نمی کنید.

پروانه دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 15:09 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

آخرین بار در یکی از این کانال های ماهوره ای دیدمش. مجری ازش پرسیده بود حالتون چطوره؟ او هم پاسخ داده بود: ملالی نیست جز سلامتی که آن هم به زودی برطرف می شود.

برایشان عمر دراز همراه با تندرستی آرزومندم
شعر قشنگی هم انتخاب کردید.

از این گونه کلمات زیاد دارند.
از دکترای فلسفه ای چون ایشان که به قول خودشان افتخار شاگردی برتراندراسل را دارند و نیز ذهنی شاعر گونه و احاطه وسیع به دریای ادب پارسی جز این انتظار نمی رود.

خاموش دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 00:50 http://laylay.blogsky.com

من هم دلم برای گذشته ها لک زده خیلی زیاد :(

این نوستالژی گریبان تمام ابنای بشر را گرفته است.

نیلوفر یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:59

به علت عدم دسترسی به اینترنت مدت ها بود از لذت مطالعه وبلاگ وزینتان محروم بودم .امروز که آمدم با عکس دکتر خویی روبرو شدم و منم دلم برایشان تنگ شد اصلا من معمولا هر از چند گاهی یاد کسانی را که حتی یک کلمه به من آموختند دلم را برایشان تنگ میکند . این شعر هنوز با صدای استاد در ذهن من است و قیافه ایشان در حالیکه کتشان را در میآوردند آستین های پیراهن سفیدشان را بالا میزدند و ساعتشان را باز کرده روی میز میگذاشتند و مشغول تدریس به ما میشدند

به قول بهروز توی گوزن ها تو چه خوب یادته.
یکی از جذابیت های این استاد لحن آهنگین ایشان حتا در حرف زدن روزانه بود.

محمد یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:00 http://mohamed.blogsky.com/

استادتون بازم شعر داره؟

استاد ما یکی از بزرگترین شاعران شعر معاصر ایران است. که به دلائلی که در این جا نمی گنجد مورد عنایت مقامات فرهنگی فعلی نظام حاکم بر کشور نیستند. و در حال حاضر در خارجه هستند.
از کتابهای ایشان است:
بر بام گردباد
بر خنگ راهوار زمین
فراتر از شب اکنونیان
لینک وب سایت ایشان را هم آن بغل گذاشتیم. شعر های جدیدشان را در آن جا می توانی پیدا کنی.

کمال شنبه 23 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 23:30 http://baroonedeltangi.blogsky.com

نکند خدایی نکرده ما شمارو به یاد بچگی انداختیم
ولی هر چه بود بچگی بهتر بود حتی برای من که هنوز هم بچه ام
امیدوارم صاحبش حلالتان کند ولی انصافا اگه لاغرش کنیم خیلی شبیه شماست

خیلی وقت بود که می خواستم یادی از این استاد بزرگوارم بکنم. باز هم به سراغ وی خواهم رفت. یکی از بزرگترین مردانی است که افتخار شاگردی ایشان را داشته ام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد