باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش / بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال / مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
نازها زان نرگس مستانهاش باید کشید / این دل شوریده، گر آن جعد کاکل بایدش
با چنین زلف و رخی بادش نظر بازی حرام / هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش
تکیه بر تقوا و دانش، در طریقت کافری است / راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار؟ / کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش
ساقیا! در گردش ساغر تعلل تا به چند؟ / دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود؟ / عاشق مسکین، چرا چندین تجمل بایدش؟
***
ای صاحب فال ..........
ادامه مطلب ...
تصویری که دو سه سال پیش هم در ترانه های شبانه گذاشتم.
با آخرین تغییرات
اگر عکس شما در این جا نیست حتمن من نداشته ام
***
در سردر کاروانسرایی / تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمائم این خبر را / از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که واشریعتا خلق / روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد / تا سردر آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق / می رفت که مؤمنین رسیدند
این آب آورد آن یکی خاک / یک پیچه ز گِل بر او بریدند
ناموس به باد رفته ای را / با یک دو سه مشت گِل خریدند
چون شرع نبی ازین خطر جَست / رفتند و به خانه آرمیدند
این است که پیش خالق و خلق / طلاب علوم روسفیدند
با این علما هنوز مردم / از رونق ملک نا امیدند!!
ایرج میرزا
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم / از بخت شکر دارم و از روزگار هم
آن شد که چشم بد نگران بودی از کمین / خصم از میان برفت و سرشک از کنار هم
زاهد! برو که طالع اگر طالع من است / جامم به دست باشد و زلف نگار هم
خاطر به دست تفرقه دادن، نه زیرکی است / مجموعهای بخواه و صراحی بیار هم
ما عیب کس به رندی و مستی نمیکنیم / لعل بتان خوش است و می خوشگوار هم
ای دل! بشارتی دهمت، محتسب نماند / وز می جهان پر است و، بت میگسار هم
***
ای صاحب فال بدان و آگاه باش که اگر ما بخواهیم هر آنچه که در این چند بیت آمده را برای تو تفسیر کنیم باید اینجا را تعطیل کنیم. یعنی نه اینکه تعطیل کنیم بلکه به جرم اشاعه بی ناموسی و اینها تعطیلمان میکنند. بنابراین سعی میکنیم تا آنجایی که مفسده در عالم نکنیم این ابیات را برایت معنی کنیم.
ادامه مطلب ...
روزی به او گفتم: "شما هندی ها چگونه این همه جانور را در کنار خودتان تحمل میکنید؟ آن ها در کنار شما زندگی میکنند و شما عین خیالتان نیست."
گفت"ما از این که محل زندگی ما آن قدر به طبیعت نزدیک باشد که پرندگان و جانوران احساس کنند که در طبیعت زندگی می کنند بر خود می بالیم."
" یک سال دو کبوتر وارد خانه ما شدند و روی تلویزیون خانهمان آشیانهای ساختند. سه تخم گذاشتند. و تخم ها جوجه شدند و کمی بعد سه جوجه و پدر و مادر از آشیانه پر کشیدند و رفتند. و بعد از آن بود که ما روی تلویزیون را تمیز کردیم."
گفتم: "یعنی شما چندین ماه تحمل کردید که دو کبوتر با جوجه هایشان روی تلویزیون خانه شما باشند؟"
گفت: "باعث مباهات ما بود که آن پرندگان آرامش خانه ما را چون طبیعت میپنداشتند. این بهترین مقامی است که که یک خانواده هندی میتواند داشته باشد."
او این اواخر در تهران کار میکرد. یک بار خواسته بود که مرا ببینید و من به هزار و یک دلیل که اکنون میدانم که هر هزار ویک دلیلش فقط اتساع اسافل بود، امروز و فردا کردم و از این دیدار طفره رفتم. هر چند این طفره رفتن هایم هم همیشه شوم بوده است.
چند روز پیش برای یک مراسم عروسی به هندوستان رفت و در یک تصادف اتومبیل خودش و پدر همسرش برفتند. همسرش در حال وخیمی است و پسرش در کما، و ..... و نیز آرامش از آن خانه که کبوتران روی تلویزیون آن آشیانه ساخته بودند تا ابد رخت بر بست.
خودم را تا عمر دارم نمی بخشم.
لعنت به من.
نقش موجود در پاسارگاد نشان می دهد که شاپور اول برای سوار شدن به اسبش از "والرین*" به عنوان چهارپایه استفاده کرده و پای بر کمر او می نهد. این رفتار زشت را که همواره در کتاب های درسی تاریخ سال های قبل به عنوان یکی از مفاخر ملی ایران قلمداد می کردند، هرگز با رفتار فرهنگی و انسانی کوروش بزرگ، پادشاه هخامنشی، در مقابل پادشاهان اسیر نمی توان مقایسه کرد.
(چکیده تاریخ ایران از حسن نراقی)
* والرین امپراتور روم