رییس شورای اصناف: یک اشتباه کتبی همه چیز را بهم ریخت.
- عین وقتی که دانش آموز بودی.
زن ایرانی الاصل هلندی در جستجوی هویت گمشده خود.
- ول کن بابا توام. بیکاری؟
قاتل: به من فرصت زندگی بدهید......
ادامه مطلب ...دوقلوها توی رحم مادرشون داشتن ورق بازی می کردند. یکی از اونا یه سیگارم گوشه لبش بود. یهو اون یکی گفت: زودباش جمعش کنیم. توام سیگارتو خاموش کن، بابا اومد.
درین رختخواب نمناکی که بوی عرق گرفته بود، وقتی که پلکهای چشمم سنگین میشد و میخواستم خودم را تسلیم نیستی و شب جاوادنی بکنم، همه یادبودهای گمشده و ترس های فراموش شده ام، ازسر نو جان میگرفت: ترس اینکه پرهای متکا تیغهی خنجر بشود، دگمه ی سترهام بی اندازه بزرگ باندازه ی سنگ آسیا بشود ــ ترس اینکه تکه نان لواشی که بزمین میافتد مثل شیشه بشکند ــ دلواپسی اینکه اگر خوابم ببرد روغن پیه سوز بزمین بریزد و شهر آتش بگیرد، وسواس اینکه پاهای سگ جلو دکان قصابی مثل سم اسب صدا بدهد، دلهرهی اینکه پیرمرد خنزرپنزری جلو بساطش بخنده بیفتد، آنقدر بخندد که جلو صدای خودش را نتواند بگیرد، ترس اینکه کرم توی پاشویهی حوض خانهمان مار هندی بشود، ترس اینکه رختخوابم سنگ قبر بشود و بوسیلهی لولا دور خودش بلغزد مرا مدفون بکند و دندانهای مرمر بهم قفل بشود، هول و هراس اینکه صدایم ببرد و هرچه فریاد بزنم کسی بدادم نرسد .
***
ترس های هدایت بود در بوف کور.
همین جوری نوشتم.
نه، برای یک دوست نوشتم.
باز اسلام در خطر افتاد. اشاعه و نشر و تشویش و .....
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در توضیح جمع آوری پوسترهای فیلم تیغ زن علی رضا داوود نژاد: در آگهی جمع آوری شده از عکس شطرنجی شده یک خانم که ظاهرا فاقد حجاب بود، استفاده شده است. و اینکه به جای نقطه چین می شود خیلی چیزها گذاشت.
-نقل به مضمون-
خدایا به تو پناه میبریم از این همه اشاعه و نشر و تشویش.... دنیا آخر الزمان شده واه واه بلا به دور. حیا نمی کنن. استفاده ابزاری از زن آنهم زن شطرنجی و ظاهرن بی حجاب. تازه به نظر من شطرنجی هم نیست و مقامات ارشاد لطف کردن گفتن شطرنجی. این سرامیکیه. زن سرامیکی.
عزا عزاست امروز روز....
پ. ن.
به جای نقطه چین هایی که من در متن گذاشته ام جان مادرتان چیزی نگذارید و الا مجبور میشوم پست را پاک کنم.
و فرو رفت در اندیشه آشفته ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزه کوتاهی، پهنای افق را پیمود
خبر ما را خواهد برد به شهر
همه میدانند، همه میدانند
که من و تو از آن روزنه سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم.
همه میترسند، همه میترسند، اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم
سخن از پیوند سست دو نام
و همآغوشی در اوراق کهنه یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت من است
با شقایق های سوخته بوسه تو
و صمیمیت تنهامان، در طراری
و درخشیدن عریانیمان
مثل فلس ماهیها در آب
سخن از زندگی نقره ای آوازیست
که سحرگاهان فواره کوچک میخواند
ای صاحب فال بدان و آگاه باش که تازگیها یک تغییراتی در زندگیت پیدا شده. بزودی اخبار این تغیرات به اکناف عالم خواهد رفت. این که شاعر میفرماید کلاغ، اشتباه نکن، کلاغ یعنی مثلن اینترنت.
چراغ و آب و آینه مقابلت میگذاری یا میگذارند و باز هم نمی ترسی. نترس. سیبی از درخت یا میچنی یا چیدهای و اصلن هم نترسیدهای. در زندگی فقط از خدا بترس و لاغیر. توکل بر خدا کن.
وصف بند آخررا ولی کور خوانده ای. یعنی فکر نکن اگر بخواهی پیوند کنی نباید اسمت را در اوراق کهنه یک دفتری بنویسی. اتفاقن منظور شاعر این است که حتمن باید در اوراق کهنه دفتری اسمت را بنویسی.
چرا؟
فال که چرا ندارد.
برو، برو و صدقه و عقب افتاده را بده. نذر هم اگر داری به هم چنین.
***
پ.ن.
از ماه گذشته که حسام درخواست فالی از دیوان ایرج میرزا را از ما کرده بود تا همین دیروز تمام دیوان مذکور را ورق زدیم، بلکه یک غزل قابل آپ بیابیم که مثل خود حسام تهدید به بسته شدن این صفحه نشویم. ولی نیافتیم. این بود که به سراغ فروغ فرخزاد رفتیم. هر آینه عزل مورد نظر را بیابیم در آپ کردن آن لحظهای درنگ نمی کنیم.
یاد و خاطره دوم خردادماه سال ۱۳۷۶ که چون گوهری تابناک در تاریخ مبارزات سیاسی ملت ایران می درخشد، گرامی باد.