دیدمت!
دوان دوان
در کوچه ی تنهایی.
ای کاش نگاهی
به پشت سرت می انداختی
و
مرا می دیدی که
هر لحظه، از تو
دور و دورتر می شوم
عکس از آلما روشنی
ای ستاره ی تنها!
در کدامین لحظه ی این شب،
شب تاریک،
با ماه آشتی خواهی کرد؟
و ....
سوار بر جاودانگی افق،
بر این تازیانه ی خونین،
به تماشا خواهی نشست؟
ای ستاره ی تنها!
پیش از برآمدن آفتاب،
از این دشت برو،
و پیام این جا را به کهکشان ها برسان،
و آنان را بگو،
شهاب هاشان ببارنند،
بر این ویران، سترون، دشت ِ وهم انگیز،
و ویران تر ز ویران،
هدیتی آرند.
شاید،
تولد دوباره ی دنیا،
اسطوره ی
آدم و حوا را
نداشته باشد.
........
برای شنیدن خوانش این شعر، به "اینجا" بروید.
محسن مهدی بهشت
تهران. 1351 خورشیدی
آن شب را به یاد آر
که تا بامداد
در میان نخلستان های بی نخل
پرسه می زدیم و
مهتاب
در سیاه چاله ای گرفتار آمده بود و
........
خورشید
سر
نزد
***
شعر را با صدای خودم در وبلاگ صداهایی که می شنویم، بشنوید.
چقدر دوری
چرا که جاده ها هم با تو ادامه ندارند.
اینروزها،
حتا خاطرهها هم یاریام نمیدهند
تصویری گنگی تو، که هر روز و هر روز،
محوتر میشوی.
***
شعر را با صدای خودم و آهنگی از پری زنگنه در "صداهایی که میشنویم"، بشنوید.
درختان
چشم هایت را به تمنا نشسته اند.
سیرابشان کن.
ابرها در سرزمین ما،
خیال باریدن ندارند.
***
کردر، ساوه، پاییز نود و هشت.
شعر را با صدای خودم از اینجا دانلود کرده ، گوش بدهید.
وقتی نگاهم نمی کنی،
احساس می کنم،
چشم انتظار باز شدن دری هستی.
مرا نگاه کن،
و گوش به زنگ باش.
دلدارت،
کلید ندارد.
در ساعت سه صبح
گاه
صدای اتومبیلی ناشناس
نمی گذارد باد را بشنوم.
وقتی دارد
خواب پرنده ای را
برایم
تعریف می کند.
.
شعر را از اینجا با صدای خودم و آهنگ پری زنگنه بشنوید.
.
محسن مهدی بهشت
نه آن قدر دور است
که ندانم اوست،
نه آن قدر نزدیک
که بدانم او نیست.
من و او
اینروزها در همین فاصله ها
گم شده ایم.
محسن مهدی بهشت
سایهای از تو،
بر خوابهایی که نمیبینم،
سنگینی میکند.
بخواب،
میخواهم بیدار شوم.
.
شعر را با صدای خودم از اینجا با آهنگ رضایزدانی بشنوید.
محسن مهدی بهشت