صداهایی که می شنویم

صداهایی که می شنویم

اشعار با صدای خودم، (محسن مهدی بهشت) I.C.A.Book
صداهایی که می شنویم

صداهایی که می شنویم

اشعار با صدای خودم، (محسن مهدی بهشت) I.C.A.Book

محمد شمس لنگرودی


محمد شمس لنگرودی


دانلود صدای:


*از من مپرس ...  آهنگ: مهستی

*نشان قدمهایت در یخ مانده است   آهنگ: کریستف رضایی

*نابینا    آهنگ: فریدون آسرایی

*از صندلی ها هیچ کدامشان کم نبود   آهنگ: محمد نوری

*از یادم برده اند ... آهنگ: شهرزاد بهشتیان

*آفتاب برآمده ...  آهنگ: نی نی روسو

*بازی جالبی است زندگی    آهنگ: حسن کسایی

*بی تابانه در انتظار توام ... آهنگ: Gayaneh, Aram Khachatourian

*دست های تو انگار ... آهنگ: Julia Jacklin

*ماجرای مرا پایانی نبود  آهنگ: ستار

*دلتنگ توام   آهنگ متن: Frank Sinatra / If you go away

* دیدار تو کشتزار نور است آهنگ متن: آینور دوگان

*غزل شماره 2 از 53 ترانه ی عاشقانه        آهنگ: صدای دریا

*تو چه دوری از من                                        آهنگ: صدای دریا

*حیف نیست بهار باشد تو نباشی                آهنگ:موسیقی متن  فیلم جدایی

نظرات 18 + ارسال نظر
مهدی فر زه سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 22:18 http://jametajali.blogfa.com



فکر می کنم در فارسی واژه ی Sisyphus را :سی زی یف: با ضم بر روی :ی: شنیده بودم.

من هرگز این جوری نشنیده ام. به نظر من اگر خارجی همان گونه که می نویسند می خوانند ما هم باید همان گونه بخوانیم. این جوری که شما می گویی انگار روسی است. در صورتی که نیست. این اف به معنی زاده ی روسی نیست. ها؟

مهدی فرزه چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:13


حیف نیست
بهار باشد
تو نباشی!
از بس غلتید
تخته سنگ سیزیف
به سنگریزه بدل شد.
فردا آمدنی است
حرفی در میان نیست
اما از کجا در ارابه او ما نیز بوده باشیم.
برخیز و بیا
برخیز و به جاده نگاه نکن
که همیشه خود را به تاریکی می زند
فهمیده ام هرکس چراغ جاده خود باید بوده باشد.
زندگی! چقدر سر به سرم می گذاری
خودی به نظر می رسی
با تو که قهر می کنم می فهمم که مرا نمی شناسی.
حیف نیست
بهار
از سر اتفاق بغلتد در دستم
آن وقت
تو نباشی!


مهدی فر زه چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:49

شاید هم همان که شما می گویید درست است و تا کنون اشتباهی این واژه را تلفظ می کرده ام. در فرهنگ دهخدا هم پیدایش نکردم

خود یونانیان به او می گویند سیزیفوس. ولی در کتاب افسانه سیزیف آلبر کامو با همین تلفظ سیزیف ینی بدون o نوشته شده.
من در مصاحب و معین هم پیدا نکردم.

مهدی فرزه چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 14:28

ممکن است کسی که نخستین بار مرا با این اسطوره آشنا کرده و از آن سخن به میان آورده نام را اشتباه تلفظ کرده که اشتباه یاد گرفته ام .

به هر روی شما خیلی خوب شما شعر را اجرا کرده اید.

ممنون.
وقتی فکر می کنم می بینم که انبوهی از ما ها همین سیزیف هستیم. او عصاره ماست. او نشانه ای از ماست.
همین که صب که از خواب بیدار می شوی و می روی سر کار و یک کار تکراری و هر روزه را می کنی و بعد برمی گردی و می خوابی، نامش می شود چه؟

مهدی فرزه چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 20:59

بله فلسفه ی جالبی در این افسانه نهفته است .

شاید /اخوان/ هم در شعر /کتیبه/ به گونه ای دیگر از راز این افسانه می سراید.

آن سیزیف و سنگش نیست. داستانش بر میگردد به سنگی که رویش نوشته شده است: کسی راز مرا داند که از این رو به آن رویم بچرخاند. و وقتی می چرخانند همین جمله در آن طرف دیگر هم نوشته شده است و چه بسا آدمهایی که در زندگی به این گونه سنگ ها برسند. شکل برخورد فرق می کند. سیزیف یک کار تکراری است و یک محکومیت است. این اختیاری است. کنجکاوی است. که رهگذران را وسوسه می کند که بچرخانندش. اجباری در کار نیست. ولی اگر هم انجام شود دیگر تکراری در آن به وسیله کس که آن را چرخانده نیست. وفقط می فهمد که سرش کلاه رفته است. هر چند می شود حدس زد که چرا تا کنون از این رو به آن روچرخانده نشده. من بیشتر در آن وسوسه می بینم. وسوسه ای که با کمی تفکر می شود فهمید که رازی در آن طرف سنگ نیست.

فرشته پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:15

سال نو مبارک
شاد باشید و موفق
امیدوارم که خوشتان امده باشد
وتشکر می کنم از بروانه ی عزیز

ممنون. خیلی زیاد.

مهدی فر زه پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 23:15 http://jametajali.blogfa.com/

سلام.

درست است .
اگرچه هم آدم های کتیبه ناامید می شوند و هم سیزیف ؛ این دو داستان باهم تفاوت دارند ؛ از راهنمایی شما سپاس گزارم .

این رباعی را شنیدی؟

سنگی است دورو که هر دو می دانیمش
جز هیچ، به هیچ رو نمی خوانیمش
شاید که خطا ز دیده ماست، بیا
یک بار دگر نیز بگردانیمش

مهدی فر زه جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 http://jametajali.blogfa.com/post-213.aspx

بله . شعر زیبا و ماندگاری ست.

مهدی فر زه جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 http://jametajali.blogfa.com/post-204.aspx

شعر "چرخ چاه" هم قشنگ است.

این را نشنیده بودم. ممنون.

سارا خانوم پنج‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:54

سلام رفیق
دوبراه سال نو مبارک........
خیلی وقت بود نیومده بودم اینجا
مثل قحطی زده ها هر چی دم دستم اومد سیو کردم تا سر فرصت گوش بدم الانی هم دارم صدای پای اب سپهری رو قورت میدم با گوشهام....هیچ میدونی صداتون خیلی خیلی آرامبخش.........بازم ممنون...تا بعد ........پاینده باشید

ممنون
منم دوباره نوروزتان مبارک.

پارسا پنج‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 16:55


بهار بهار
صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهار بهار
چه اسم آشنایی ؟
صدات میاد ... اما خودت کجایی
وابکنیم پنجره ها رو یا نه ؟
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه ؟...

چقدر صدای شما دلنشینه استاد

ممنون از شما. من شما را نداشتم چه می کردم؟

mona یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 22:42

salam mamnon bekhatere loge khobeton

ممنون.

فرناز دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 17:05 http:///http://farnaz.aminus3.com/

هزار سال پیش که نوار کاست عادی ترین وسیله برای شنیدن بود نواری به بازار آمد که غوغا کرد . حافظ با صدای شاملو . می توانستی ساعتها و به تکرار و بارها و بارها آنرا گوش کنی و هنوز تازه باشد .. من یکی از کسانی بودم که با این نوارها و صداها زندگی می کردم . حالا نمی دانم چه شده که با فایلهای صوتی به اندازه ی دیگر چیزهای امروز رابطه برقرار نمی کنم . انگار به آن عادت ندارم . اینجا هرازگاهی که آمده ام حتما چیزی را شنیده ام دوست داشته ام اما چرا برایش به قدر کافی وقت نمی گذارم ؟ نمی دانم .
این شعر شمس را بسیار دوست دارم و البته اجرای شما هم با موزیک اگر اشتباه نکنم آقای ستاکی کاملا خوب و دوست داشتنی بود .

آن چیزی که شما هزار سال در نوار کاست شنیدید و من در صفحه گرمافون سی و سه دور، شنیدم هنوز هم بی تاست و رشک برانگیز. هنوز کسی را سراغ ندارم که چون آن حضرت بخواند.
این موزیک را نمی دانم چه کسی تنظیم کرده ولی موسیقی پایانی فیلم جدایی نادر از سیمین است که خارجی است

فروزان شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:18 http://narenj33.persianblog.ir

این دکلمه تون هم زیبابود
مثل بقیه کارها
نحوه گویش تون خیلی به دل می نشست
معلومه شعرو حسابی درک کردین
بعدا دکلمه کردین
مرحبا!!!

ممنون.
اینو اصلن از برم.

فرناز چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:31 http://farn-sighs.blogsky.com

بی قراری ام را نه صدای دریا .. نه شعر به این خوبی با این صدای خوب ..
درمان نمی کند . هرچه میگردم می بینم هیچ چیز آرامم نمی کند ...

بهروز در گوزنها به فرامرز گفت:
درویشه و یک کشکول بی آب. ولی اگه ازش بخوری رفع عطش می کنه.
من از آن روزی که این را شنیده ام همیشه فکر کرده ام که کشکول خودم هم همیشه بی آب بوده ولی انگار رفع عطش نمی کنه.
چه بد.
چکنم؟

فلورا یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:00

خیلی قشنگ خوندین
اما یه آرزویی کردم که امیدوارم شما و محبوب بانوی ِنازنین ناراحت نشین... دلم خواست بی صدای دریا بهش گوش کنم... تا نبودنش به جونم بشینه... احساس میکنم بدون صدای دریا قشنگتره! این فقط احساس منه!
اینروزهای تابستون به اغلب فایلهای صوتی این وبلاق وزین گوش دادم دوباره ، و چندباره!
شما روز به روز بهتر و با احساستر میخونین
سپاس که میخونین، سپاس که میخونین!

چرا ناراحت بشویم؟ آدم ها سلایق مختلف دارند.
ما از دریا دوریم و صدایش را می خواهیم بشنویم. شما به دریا نزدیکید و صدایش را نمی خواهید بشنوید.

در این جا کامنت هایی هم داشته ام مبنی بر این که چرا روی یک شعر ایرانی یک آهنگ خارجی گذاشته ام. یا نظرات دیگری از این قبیل. من فکر می کنم ای کاش شنوندگان، کامنت های خودشان را بی توجه به سلایق وبلاگ نویس -به طور کلی، چه اینجا و چه هر جای دیگری- بگذارند. شاید وبلاگ نویس به چیزی توجه نکرده باشد که با کامنت ها متوجه بشود. و عیب کارش را بیابد.*
بسیار سپاسگزارم از توجهتان به اینجا.

* تا کنون چندین اشتباه در خواندن داشته ام که با اشاره ی دوستان درستشان کرده ام. اگر هم درست نکرده باشم توضیحش را داده ام.
مثل: عدن که اقای رشاد برایم نوشت.

انسی جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:53

آقا محسن عزیز! من خیلی اهل شعر نیستم.بیشتر اهل معرم! اول حس می کردم شعرای لنگرودی عزیزو نمی فهمم.اما شعر تو چه دوری از من رو که با صدای تو شنیدم راستش گریه کردم...تقریبا هر باری که رفتم کنار خزر این احساساتی که تو شعر نقل شده کمابیش حس کردم...باید دوباره گوش بدم...راجع به ماهیگیرام تو شعر بود؟؟؟؟چند بار که سپیده دم رفته بودم ضلع جنوبی مرداب که به دهمون نزدیکه....ماهیگیرا قشنگترین تصویری بودن که تو ذهنم موندن.....ببخشید که تخصصی نبود....خب چکار کنم...همینو بلد بودم...

ببخشم که تخصصی نبود؟
پس چی بود؟
این که گفتی آخر تخصص بود.
راستش هنوز خودم هم نمی دانم که تویش از ماهیگیرها هم چیزی بود هم هست یا نه. ولی فکر کنم هست. باید خودم هم گوش بدهم.
اصلن مگر می شود که این همه دریا باشد و ماهی گیر نباشد؟ ماهی و ماهی گیر همیشه هستند. در صدای این دریا. و این شعر محمد که آخر شعرهای محمد است.

الهام چهارشنبه 7 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 11:18 http://www.hoboterang.blogfa.com

شعر تو چه دوری از من رو گوش دادم . عاااااااالیه .
صداتون خیلی شبیه به مرحوم خسرو شکیباییه ،باور کنین یه لحظه شک کردم شمایین یا ایشون.

چه خوب. ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد