کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

دست نوشته‌های یک مرده


دست نوشته‌های یک مرده

اثر: میخاییل بولگاکف

برگردان: فهیمه توزنده جانی

نشر تندیس

230 رویه – چاپ اول – 1390- تیراژ 1500

***

قبل از هر چیز بگویم: این کتاب هنوز در بازار هست. همین چاپ اولش. ینی چیزی بیش از دو سال هنوز این 1500 نسخه به فروش نرفته. بگذریم.

بنا به روایت بولگاکف، این کتاب از کسی به او رسیده و در خواست کرده که به هر شکل ممکن، آن را به چاپ برساند. میخاییل می‌گوید خودش هیچ دخل و تصرفی در آن نکرده مگر بسیار کم که آن هم کوچکترین لطمه‌ای به متن نزده است.

ولی مگر می‌شود؟ شنونده که ماییم باید عاقل باشیم.

چرا نویسنده‌ی این دست نوشته‌ها احساس کرده که میخاییل امانت دار خوبی است؟ بلوگاکف چرا باید تن به این کار بدهد؟ و کتابی را که برای او پست شده، به دست چاپ برساند. نویسنده چه نیازی به بوگاکف داشته که این کار را برایش بکند. آن هم کسی که خودش در دوران سیاه کمونیسم حاکم بر شوروی سابق با رهبری قلدر چون استالین مشکل داشت؟ جز این که به درستی، و با اطمینان صد در صد بگوییم این دست نوشته ها کامل متعلق به خود اوست و این یک شگرد نویسندگی بی بدیل است که از کسی چون بولگاکف بر آمده است. و از آن تاریخ تا به امروز هم از کس دیگری دیده نشده و یا حداقل من ندیده‌ام. و نیز از آنجایی که هیچ کس تا لحظه ی مردنش نمی تواند زندگی اش با بنویسد، این یادداشت ها نیز ناتمام هستند.

کتاب را می‌توانید چون دیوان حافظ بخوانید. گیرم نه از هرجایی که باز می‌کنید که از ابتدای هر فصلی که آن صفحه باز شده را در بر می‌گیرد.

پاراگرافی از ابتدای آن را برایتان می‌نویسم و شیرینی کتاب را با یادداشت خودم برایتان تلخ نمی کنم.

این‌روزها شهری که داستان در آن می‌گذرد دچار بحرانی تاریخ‌ساز است. کیف را می‌گویم. انگار مردم آن دیار حالا حالاها نباید رنگ آرامش به خود ببینند.

***

نخست باید به خوانندگان محترم یادآور شوم که به عنوان نویسنده با این نوشته‌ها هیچ ارتباطی ندارم و این مجموعه به طرز کاملن عجیب و حزن انگیزی به دستم رسیده است. دقیقن در سال گذشته در روز خودکشی سرگئی لئونتویچ ماکسودف در کی یف، بسته ای به هم‌راه یک نامه با مضمون عجیبی از او دریافت کردم که این نوشته ها داخل آن بسته قرار داشت. مضمون نامه چنین بود:

سرگی لئونتویچ در حالی که تصمیم گرفته است دنیا را ترک کند دست نوشته های خود را به من تقدیم می‌کند و از آن جایی که من تنها دوستش هستم می‌خواهد نوشته‌ها را تصحیح کنم و با امضای خود، آن را در سراسر دنیا منتشر کنم.....

.........

نظرات 1 + ارسال نظر
مسافر پنج‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 15:30

از بولگاکوف دل سگی را خوانده ام بد نبود..
نوروز در راه است امید که رزو های خوشی در انتظارتان باشد...

همین طور برای شما.
بولگاکف همه ی آثارش خواندنی است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد