بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

بیکاری؟


به نظر می رسد بیش از یک قرن از ثبت این تصویر گذشته باشد. چیزی که همیشه به آن فکر می کنم این است که: اینان در طی روز چه می کردند. عمر که بماند.

جارو دستی، پخت و پز هیزمی، لباس شستن دستی، آب آوردن از لب چشمه، .........

چند نقطه را بنویسد تکمیل کنم.

شاید که نه، حتمن یکی از کارهایی که می کردند، حرف زدن بود. قصه گفتن شاید بهترینش بود. قصه هایی که شاید بسیاری از آن ها نوشته نشد و در همان اذهان جا ماند و در نهایت دفن شدند.

حرف زدن خارج از قصه هم رواج بسیار داشته. حرف هایی که پشت سر دوستان و آشنایان و همسایه و ها فامیل زده می شد. که بهترین نامش حرف های خاله زنکی است.

البته در این که می دانیم چه نمی کردند شکی نیست. رادیو و تلویزیون و ماهواره و اینترنت و گوشی هم راه و غیر همراه نداشتند. البته برای کارهای روزانه وسائلی اختراع شد. گیرم نه به وسیله ی این دو خانم.  بهرحال در مجموع فقط ابزارهای دیگری برای همان کارها و حرف ها یافتند. ینی در واقع هنوز هم همان کارها را می کنند؟

مردانشان در غیاب اینان بیرون کار می کردند. کشاورزی، دامداری، چینی بند زنی، نعلبندی، نجاری، آهنگری، نانوایی، بقالی، فالگیری، .........

چند نقطه را بنویسید تکمیل کنم.


نظرات 15 + ارسال نظر
مرادی شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 14:07

به نظر من اینها مادر شوهر و عروس هستند و از طبقه خوانین روستا ، چون زنان خان اینطور با ژست به پشتی تکیه می دادند.
در مورد کارهای زنان با توجه به منطقه زندگی آنها مانند : قالی بافی ، سبد بافی، شبانی ، پشم ریسی ، فراهم کردن بعضی مواد غذایی برای زمستان مانند "قورمه " که رواج داشته و آن پختن گوشت خرد شده با پیاز و نمک و روغن حیوانی بوده و به شکل کوفته آن را داخل کوزه های بزرگ ریخته و هر موقع احتیاج داشتند یکی یا چند تا از آنها را آبگوشت و یا داخل برنج ریخته و می خوردند.
پختن گندم یا همان بلغور ، ترخینه و....
خشک کردن گوجه فرنگی ، پیاز و ...
پس می بینیم زنان چقدر زحمت می کشیدند.
در مورد آقایان هم کارهایی از قبیل دلاکی در حمام ، سلمانی، خرید و فروش حیوانات اهلی ، ...

این حدس شما هم نزدیک به یقینه. مادر و دخترند. و در زندگی خان خانی.
به آن مشاغل آقایان، ارباب و رعیت هم اضافه کنید.

[ بدون نام ] جمعه 20 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 13:28

چرا همه ی این دوتا رو هوو نامیدن...شاید خواهر شوهر و عروس باشن مثلا سمت راستیه خواهر شوهر باشه...شایدم مهمون و میزبان باشن؟

من که احتمال مادر و دختر هم دادم. خواهرشوهر و عروس هم احتمالیه. ولی به شرطی که خواهر شوهر نیامده باشه خونه ی عروس. چرا که مهمان و میزبان نیستن چون روی کرسی هیچ وسیله ی پذیرایی و خوراکی و اینا نیست.

sophia پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 23:53

هاها...به گمانم شما با تاریخچه ی زندگی ادمهای داخلی و خارج این عکس خوب آشنا هستین...عجب شوهر پدر سوخته ای داشتن این بیچاره ها...خدا نصیب گرگ بیابون هم نکنه!!

دیگه.

sophia پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 19:16 http://sophia.mihanblog.com

اقا محسن معمای پلیسی طرح میکنین؟!! پس خود قابیل از کجا اومده بوده؟!!
راستی من نظرم در مورد چند همسری مردها عوض شد؛ وقتی زنها اینقدر خوب و مهرمون میتونن در کنار هم سر کنن ولبخند بزنن احتمالا از وضعیتشون راضی هستن...چی میدونم احتمالا با هم همدستی کردن و یه بلایی سر شوهر بینواشون اوردن که اینقدر با هم خوب بنظر میرسن؟!!

هرچی در مورد آدم بگم توهین میشه. چون به هر حال واسه خودش پیامیری بود. اونم اولیش.
ببین من لبخندی روی لب سمت چپی نمی بینم. نه این که از زندگیش راضی نباشه، ولی لبخندم نمی زنه. در ضمن شوهر این ها آنچنان بینوا هم نیست. چرا که لباساشون وصله نداره. چه بسا در این لحظه پیش یه زن دیگه اشه.


ولی از همه چیز گذشته، فک کنید، اینا می دونستن بیشتر از صد سال بعد از نبودنشون این جوری در در جایی مطرح میشن و قصه ها در موردشون گفته میشه؟

sophia چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 23:22 http://sophia.mihanblog.com

مهربانو جان، تعداد نرها بسیار زیاده، ولی متاسفانه مرد بینشون نیست...مرد چیزیه که از ازل خلقت نشده و وجودش بیشتر به افسانه نزدیکه تا واقعیت.

البته من یک چیزی بگم. اونم این که مرد یه دونه بود. اونم هابیل بود که قابیل کشتش.

مهربانو چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 12:17

به موضوع شناسنامه فکر نکرده بودم

اینجا که متفسهانه تعداد خانما بیشتره سوفیا بانو

دوست ارجمندم راست میگیید جا پای اولی محکم تره.. ولی دومی هم از خودش راضیه ها...نه؟ به جوونی و بر روش مینازه..هنوز باید کسب تجربه کنه...

بگذریم دیگه تنشون تو گور لرزید از بس تجزیه و تحلیلشون کردیم..

اما خیلی هم بیکار نبودن چون همه چیز غیر تکنولوژیک و سخت بود و وقت گیر..مادرم می گه می خواستیم قرمه سبزی بپزیم می رفتیم گوشت و سبزی می خریدیم و گوشت خورد کن و سبزی پاک کن و خورد کن و..بار بزار و....تا ظهر درگیر بودن ..حالا فک کنید زمان این عکس که بدتر هم بوده اوضاع .
تمام کارها همین پروسه را داشت دیگه حسابشو کنین.

همینه. کارها عین الان بوده. ولی با وسائل آن روزگار وقت گیر تر. البته یک چیزی این وسط هست و آن این که زنان با آمدن وسایلی که به کارها سرعت بخشید اوقات فراغتی پیدا کردند که آن را هم به جای این که برای خودشان خرج کنند، سر کار رفتند و برای خانواده خرج کردند.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 20:11

خیلی سال پیش زمستون سردی بود رفته بودیم خونه یکی از دوستام یه اتاق داشتن که کرسی گذاشته بودن اون اتاق کاملا سنتی و جالب بود من برای اولین بار اونجا تجربه کردم اما گرمای کرسی رو دوست نداشتم ولی خب اون شب خیلی خندیدم چون سرگرمی من و دوستم این بود که می رفتیم زیر کرسی و بقیه رو اذیت میکردیم و تا صبح بیدار بودیم...روزهای خوبی بود که گذشت...

اسم این متن یه سواله!... بیکاری؟الان آره!... یه زمانی میرفتم سر کار از ساعت 8صبح تا ساعت 4بعداز ظهر اون موقع دانشگاه هم میرفتم خیلی خسته میشدم اون روزها جمعه ها برام معنی داشت و لذت بخش بود کارم خیلی سخت بود اما دوست داشتم گاهی اونقدر خسته میشدم که اشکم در میومد و دیگه دلم نمیخواست برم ولی خب ...الان همه ی روزها جمعه است و هیچ وقت اندازه اون روزها خسته نمیشم... در هر صورت بیکاری چیز خوبی نیست دایم میشینی و فکر و خیال میکنی و غمهاتو میشماری...

راستش اون علامت سئوال اولش نبود. اولش انگیزه ی من از نوشتن این یادداشت این بود که آن دوران مردم بیکار بودند. بعد که کلن با کامنت های دیگه درگیر شدم، دیدم مردم اصلن بیکار نبودن. این بود که علامت سئوال اومد کنار بیکار. و این ینی اینها بیکار بودن؟
ولی برداشت شما هم جالب بود. و چیزی که در مورد بیکاری نوشتید کاملن درست.
بچه که بودم کرسی داشتیم. هر وقت ورجه وورجه می کردیم و تکون می خوردیم از سوراخ هایی که بین لاحاف کرسی و کف زمین درست میشد، باد میرفت زیر کرسی و توسط بزرگان دعوا می شدیم که:
این قدر تلنبه نزنید. تلنبه زدن هم ینی باد زدن.

آن روزها تلویزیون اینا نبود. یک رادیو داشتیم که شب ها کار می کرد. شروع داستان شب که ساعت ده بود می رفتیم زیر کرسی و با پایان داستان که معمولن لالایی ویگن رو در انتها داشت می خوابیدیم. گاهی در همان نیمساعتی که داستان شب طول می کشید هم دوام نمی آوردیم و می خوابیدیم. گاهی هم خودمونو به خواب می زدیم که بزرگا نگن یکی تون رادیو رو خاموش کنه.

sophia سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 16:14 http://sophia.mihanblog.com

یعنی تبت خرج زندگی اینقدر بالاس که چند شوهر باید کار کنن تا بتونن از پس مخارج یه زن و بچه در بیان؟!! موافقم ولی بماند اوضاع خودمون هم از شدت بیرختی داره به تبت نزدیک میشه

از آن جایی که کلن تعداد مردان از زنان بیشتر احتمالن این اتفاق در اینجا هم می افته. اونوقته که خرج و دخل با هم یر به یر می شن.

مهربانو سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 15:49

بله... موافقم ولی جدیده از خودش مطمین تره انگار
ولی سمت راستیه داره تو دلش می گه کور خوندی یه بابایی ازت در آرم...دقت کنید..این طور نیست؟

+ مردا باید کار کنن خرج خانم و بچه ها را بدن دیگه..

به نظر من که جاپای اولی خیلی سفت تره.

احتمالن بچه ها شناسنامه مادر را هم دارند. وگرنه چند تا خواهر برادر با فامیلیایی مختلف چی میشه؟

مهربانو سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 09:39 http://avapaeez.blogfa.com

من پیشنهاد بهتری دارم.چرا خشونت؟؟؟؟
این جور مردا رو بفرستیمشون تبت
اونجا فرهنگ چند شوهری هست..
ینی یک زن چند تا شوهر همزمان داره.
برن اونجا تقاص پس بدن.
چطوره دوست ارجمندم؟

+ حالا این دوتا هوویه کرسی نشین چقدم خوشحالن؟

اونم خوبه.
حالا خرجشونم میده یا تمام شوهر ها باید برن و کار کنن بیارند که اون زن و بچه های بخورند.
ولی من فکر کنم اینا اگر برن تبت، اونجا چند تا از این زنا بگیرین چی میشه؟
به نظرم سمت راستی جاپاش قرص تره. اون یکی جدیدتره.

sophia یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 23:26

راست میگین ها انگاری هوو هستن! "ای کثافت بی شعور"... به شوهره میگم ... ...این مردها حقشونه بفرستی کویر لوت ارودگاه کار اجباری ...نه اینم خوب نیست باید فرستاد سیبری نه نه یه جای بدتر لازمه مثه اردوگاه خمرهای سرخ ؛ نه اصلن باید این مردها رو سر میدون شهر دار بزنی بعدشم جنازشون رو پایین نیاری...تا عبرتی بشن برای سایرین؟!!!نچ باز دل ادم خنک نمیشهکسی پیشنهاد بهتری نداره؟!!!

ولشون کنید برن هر چند تا زن می خوان بگیرن. ببینیم میشن شاه؟

مهربانو یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 13:00

مردانشان احتمالا مسئولیت چند زن و تعداد زیادی بچه را به عهده داشتند..
نمی دانم شاید این دوتا هوو باشند ها؟

دوست ارجمندم پست جالبی بود..عالی

بیشتر به هوو شبیه اند تا عروس و مادر شوهر و یا مادر و دختر.

زری مشفق شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 17:25 http://koochehayedelam.blogsky.com/

از تابستان بدم میاد چون بیکارم و میشم خانم خانه دار و از صبح هر چقدر کار خونه رو انجام میدم تمومی نداره با توجه به واسایل برقی جدیدی مثل جارو برقی و ماشین لباسشویی و... حالا فکر کنید اون زمان همین لباسهایی که تنشون هست رو با نخ و سوزن می دوختند بافتنی هارو با دست می بافتند تمام ملحفه و لباسهارو با دست می شستند تازه لحفها رو هر سال پشماشو می شستن و خشک می کردن و بعد از زدن دوباره می دوختن و هزارتا کار دیگه تازه کارهای دیگه ای هم بود مثلا من که بچه بودم مادرم هر سال عرق کاکوتی می گرفت رب گوجه درست می کرد اب لیمو و غوره و نارنج که بماند با همه ی این کارها آدم وقت هم کم میاره
در ضمن من دو سال پیش یه جایی رفتم کرسی داشت جاتون خالی

چه خوب که شما به کلی کار اشاره کردید. حالا عرق کاکوتی رو من نمی دونم. ولی رب گوجه یادمه. آب لیمو و آب غوره هم به هم چنین. هرچند آب غوره با چرخ گوشت دستی انجام می دادیم. ولی در زمان این تصویر فکر کنم اونم نداشتن. حتمن غوره ها رو میزاشتن بین دو تا سنگ و آب غوره می گرفتند.
راستش من هنوز کرسی را به سایر وسایل گرم کننده ترجیح می دم. به ویژه این روزها برقیش هم هست و احتمال خفگی با گاز ذغال هم نیست. تازه میشه نوت بوکم با خودت ببری و قشنگ لم بدی و کارتم بکنی.

sophia شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 08:31 http://sophia.mihanblog.com

جز از طریق عکس و فیلم هیچ وقت کرسی ندیده بودم؛ ولی همش واسم سواله این کرسی که فقط اطراف خودشو گرم میکنه، با همچین وسیله گرمایشی ادم چتور میتونه به کارهاش برسه؟! و دیگه اینکه اونقد به گرمایی این پتو و منقل وابسته میشه که کمی دورتر بره، سرمازده میشه؟!!(آخه اینم شد اختراع).

راستی من همیشه فکر میکردم مردها هیچ کار نمیکردن و همه ی کارها رو زنها انجام میدادن؟!!آخه قبل از اینکه محصولات دنیای صنعتی پاشون رو به ایران باز بشه، همه ی مایحتاج مصرفی توسط زنها ساخته میشده، خب قبول بفرمایید ادم این تصور رو پیدا میکنه که مردها هیچ کاره بودن.

یکی از نام های کرسی تنبل خانه بود. واقعن وقتی که زیرش می رفتی، به زور می توانستی از آن جدا بشوی. از نظر صرفه جویی در مصرف انرژی هم بسیار خوب بود. بعد از کشف نفت و استخراج آن، کرسی از منازل بیرون رفت و ....

مردان کارهای خیلی زیادتری هم داشتند مانند نمدمال، پالان دوز، رزاز، آب حوضی، آسیابان، علاف، قصاب، قهوه چی، ...... که من ننوشتم. مشاغل خیلی مردانه بود. زنها هم از قالی بافی و گلیم بافی و نظایر این ها کمکی به مخارج خانه می کردند. کارهایی که مستلزم خروج آن ها از خانه نبود.

هیچ شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 01:26 http://juliehs.blogsky.com/

دوست داشتم این پست رو.

خوشحالم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد