بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

ما برگشتیم.

آبان ماه 1393

خانوم اجازه؟ ما برگشتیم خانوم. یادتونه گفته بودیم میریم در پادشاه فصل ها پاییز، یه بهشت گمشده پیدا کنیم و عسکشو بگیریم بیاریم خانوم؟ نشد خانوم. بهشت رفته بود زیر برف. حال و روز ربکا هم که معلومه. ببینینش خانوم. وختی دید داریم ازش عسک میندازیم گفت: ببین محسن، من دو روز دیگه زیر این بفر* بمونم، دیگه حالا حالا ها کمر درد دارم و روماتیسم پاهامم عود می کنه. خود دانی... خب خانوم اجازه؟ مام محض گل روی ربکا برگشتیم خانوم. ایشالله یه وخت دیگه می ریم دوباره دنبال بهشت بگردیم.خانوم اجازه؟

---

* ربکا عین خودمون کورده خانوم. به برف میگه بفر. به فتح ب و کسر ف.

محسن مهدی بهشت چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 17:45

نظرات 5 + ارسال نظر

رضا سه‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 19:16 http://screedwall.blogsky.com/

ما این جمعه رفتیم قلعه رودخان
یه جایی از قلعه هنوز آب نشده بود برف تا دیدم نا خودآگاه گفتم بفر
البته اینو قبلش خونده بودم

ینی جمعه ای که ما زودتر مجبور شدیم برگردیم؟
ما خودمان هم فقط می گیم بفر.

الهام سه‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 11:08 http://www.hoboterang.blogfa.com

سلام آقا محسن . بازم ممنون که با صدای قشنگتون اون شعر نو رو واسم خوندین . هر روز گوشش میدم و لذت می برم.
راستی چرا کم پیدا شدین؟
چه عکس زیبایی از این هوای برفی بی نظیر... دلم هوس بفر رو کرد .
پس شما هم کرد هستین؟

قابلی نداشت. ممنون که به اون گوش می دید.
کم پیدا هم نیستم. البته زیاد پیدا هم نیستم. ولی خوب کم و بیش هستم.
من کردم. ارمنی ام. فارسم. هم چنین ترک.