چقدر شعر داشته ومن نمیدونستم من فقط همینو ازش بلدم
...........................................
این همه از تاریکی بد نگویید
ای شمایانی
که فروش چراغهایتان
به لطف همین تاریکیست
.........................................
آسان است آفتاب را سه شبانه روز بی آب و دانه رها کنم
و روز ضعیف شده را ببینم که عصا زنان از آسمان خزر بالا می رود
آسان است که چهچه گنجشک را ببافم و پیراهن خوابت کنم
آسان است برای من به شهاب نومید فرمان دهم که به نقطه اولش برگردد
برای من آسان است به نرمی آبها سخن بگویم
و دل صخره را بشکافم
آسان است نا ممکنها را ممکن شوم
و زمین در گوشم بگوید بس کن رفیق
اما آسان نیست که معنی مرگ را بدانم
وقتی تو به زندگی آری گفته ای
شمس لنگرودی
من بعد از دیدن دو سه تا از شعرهای محمد رفتم و کل دیوانش را به دست آوردم. هر از گاهی به سراغش می روم و وسوسه ی خواندنش می شود. اگر ببینم که خودش نخوانده است، می خوانمش. وگرنه نمی خوانم. چرا که خودش همچون احمد جان شاملو، به بهترین شکل ممکن شعرش را خوانده است. و من هم خودم را سبک نمی کنم.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
دانلود صدای:
کاری نمی شود کرد - حامد ابراهیم پور
اینو خیلی دوست داشتم عالی بود
ممنون.
سپیدهای شمس زیباست و پر از احساس
سلام اقا محسن . حالتون خوبه ؟ اون شعری که قرار بود از تو وبم بردارین با صدای خودتون بخونین چی شد پس ؟؟
من منتظرم .
چشم. می خونم.
ولی من صبای جمعه ساعت 4 صب که سرو صدا نیست باید بخونمش. سر و صدا توی روزهای دیگه مزاحمه. من به قول اهل این فن، Bed Room ندارم.
دستهای تو تصمیم بود
باید می گرفتم
دور می شدم...
اما شما هم خعلی خوب می خوانید دوست ارجمندم
ممنون از نوشابه ای که برایم باز کردید.
خدایت بودم
و تو را آفریدم
تا سجده کنم در کنارت
عالی بود@};-
ممنون.
چقدر شعر داشته ومن نمیدونستم من فقط همینو ازش بلدم
...........................................
این همه از تاریکی بد نگویید
ای شمایانی
که فروش چراغهایتان
به لطف همین تاریکیست
.........................................
ایشون یک دیوان شعر دارند.
شعرای وبم از خودم نیست چه با امضا چه بی امضا... قسمت پایین هر شعر به عنوان برچسب اسم شاعرها رو نوشتم.
ولی بعضی ها اسم ندارند.
درود محسن عزیز
درود.
خبیث که نه ، بزرگوارید
خوشحالم که لطفتون گاه گاهی شامل حال من میشه
دوست دارم ببینم انتخابتون چیه
ممنونم.
من فکر می کنم روی یک آهنگ نسبتن طونالی (به قول دخترم وقتی کوچک بود) می تونم چند تا از شعر ها رو بخونم.
باران صبح نم نم می بارد
و تو را به یاد می آورد
که نم نم باریدی و
ویران کردی خانه کهنه را !!
{ شمس لنگرودی }
تمام این هایی که از محمد نوشته اید مرا آزار می دهد. آزاری البته خوش از این که فردا که نه، نمی شود، ولی ساعت 4 صبح روز جمعه ای بخوانمشان.
و انسان عروسکی ست
که خواب می بیند
و رویاهایش را زندگی می کند.
{ محمد شمس لنگرودی }
یادهای تو دریاست
و من نهنگ گمشدهای
که در پی قویی ،
در جویی غرق شد . . .
{ شمس لنگرودی }
ارادت خاصی نسبت به ایشون و خانواده ی محترمشون دارم شعراشونو دوست دارم مخصوصا با صدای شما
تشکر بابت پست زیباتون
ممنون.
در ضمنن من با اجازه ی خودم بزودی چند تا از شعر های شما را خواهم خواند.
ینی خیییییلی خبیثم؟
آسان است برای من
که خیابانها را تا کنم و در چمدانی بگذارم
که صدای باران را، به جز تو کسی نشنود
به درخت انار بگویم انارش را خود به خانه من آورد
آسان است آفتاب را سه شبانه روز بی آب و دانه رها کنم
و روز ضعیف شده را ببینم که عصا زنان از آسمان خزر بالا می رود
آسان است که چهچه گنجشک را ببافم و پیراهن خوابت کنم
آسان است برای من به شهاب نومید فرمان دهم که به نقطه اولش برگردد
برای من آسان است به نرمی آبها سخن بگویم
و دل صخره را بشکافم
آسان است نا ممکنها را ممکن شوم
و زمین در گوشم بگوید بس کن رفیق
اما آسان نیست که معنی مرگ را بدانم
وقتی تو به زندگی آری گفته ای
شمس لنگرودی
من بعد از دیدن دو سه تا از شعرهای محمد رفتم و کل دیوانش را به دست آوردم. هر از گاهی به سراغش می روم و وسوسه ی خواندنش می شود. اگر ببینم که خودش نخوانده است، می خوانمش. وگرنه نمی خوانم. چرا که خودش همچون احمد جان شاملو، به بهترین شکل ممکن شعرش را خوانده است. و من هم خودم را سبک نمی کنم.