بعد از بیست و سه
همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه
همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.درباره من
پیوندها
- فیلمهایی که میبینیم
- کتابهایی که میخوانیم
- عسکهایی که میگیریم
- صداهایی که می شنویم
- یادداشت های شب مهتابی
- پلان های روزانه
- شاهنامه خوانی
- ترانه های شبانه
- بعد از بیست و سه پیشین
- ترانه های بی اندوه
- فقط یک بهار
- پینگلیش تایپ کنید و فارسی ببینید
- فصل پنجم
- مدارک گم شده
- هم نورد
- سکوتم از رضایت نیست
- Shooting Star
- پشوتن
- آموزش تایپ پارسی
- بی تار و پود
- رضا
- همایش شاهنامه
- موسسه ی خیریه مهر گیتی
- شعرهایی که می خوانیم
- مارموزوک
- آه هایی که می کشیم
- یه درخت پر شکوفه
- ان سی
- درد دل با دیوار
- در سکوت
- مهرسا
- گنجور
- آوای پاییز
- از خودتان بیشتر بدانید
- نیلوفرانه
- سازمان بهشت زهرا و جستجوی رفتگان
- آی پی
- نماشا
- کوچه های دلم
- یادداشت هایی از شاهنامه
- چه کسی مقصره؟
- حوض نقاشی من
- سوفیا
- بوم خیال
دستهها
جدیدترین یادداشتها
همه- سرویس بهداشتی
- سراسیمه دیدمت
- ستاره
- خشکشویی
- پمپ بنزین
- هزیان چهل و شش
- در مدح امیر انکیانو
- چقدر دوری
- اینروزها
- حواس پنج گانه؟
- سیگار و ویروس چینی
- یه سیگارم به من بدید
- برای
- 78 تومن
- ببخشید آقا!
- لواش
- آقا ببخشید
- درختان
- می گفت ....
- توت فرنگی های وحشی
- گربههای اکباتان
- کبابی لادن
- سایه ی من
- تندیس فردوسی در تاجیکستان
- روزی که رفت
- خبرنگاران
- کله
- عید فطر
- خسرو، شیرین و فرهاد
- قاشق *
بایگانی
تقویم
بهمن 1402| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
| 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
| 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
| 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
| 28 | 29 | 30 |
جستجو
آمار : 737129 بازدید
Powered by Blogsky
مترسک
عکس، جز مترسک، از خودم
پرنده‌ای را دیدم،
نشسته بر مترسکی
با دیدنم،
ترسید،
پر زد.
من ماندم و مترسک.
ترس،
همه‌ی وجودم را،
در بر گرفت.
ای کاش،
من هم،
جسارت،
پرنده را،
داشتم.
محسن مهدی بهشت
جمعه 14 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 15:51
شعر خیلی زیبا و عکس هم فوق العاده.
ممنون.
این شعر را هزار سال پیش سروده بودم که چندی پیش پیدایش کردم.
[:S012:دعاکنید جور بشه بریم مشهد دلم خیییییییییلی گرفته
دعای من کارساز نیست. میگن آقا اگه بطلبه حتمن می ری. وگرنه نمی ری.
خب با توجه به متن و کامنت ها باید بگم اول باید بترسید که بپرید. یعنی هر کسی با توجه به ترسش و اکنش نشون میده. یکی واکنشش پریدنه و یکی خف کردن! این از ذات آدم ها بر میاد! وقت ترس ذاتشون مشخص میشه.
خب چون من نمی تونم پرواز کنم ترسیدم. اگه مترسک دنبالم بکنه و منو بگیره چه بکنم؟
خیلی وقته مترسک واقعی ندیدم...تازگی هرچه می بینم یک چوبه که روش یه کیسه پلاستیکی کشیدن...فلسفه اش چیه ینی؟ مترسکم چیزی بود پلاستیکیش کردن؟
شاید نوع پلاستیکی بهتر جواب بده. چون سر و صدا هم داره. هرچند پرنده ها به اینم عادت می کنند و بعد از مدتی روی اونم می نشینند.
قشنگ بود
کلا من با مترسک حال می کنم
مترسک محشره. و دوست داشتنی. پرنده هام کلن باهاش حال می کنن.
درود آقای محسن عزیز
بسیار زیبا
ممنون.
مترسک یعنی
مترس از او کوچک است
یا
می ترس از او کم امّا
یا
چه؟
این پست شما منو یاد فیلم سایه های بلند باد استاد فرمان آرا انداخت خیلی این فیلم رو دوست دارم
دگتر معین، سرخر و مزاحم هم معنی کرده است.
نام سایه های بلند باد را بردی وسوسه شدم دوباره به سراغش بروم. ببینم کجا می توانم پیدایش کنم. مشکلم شد دوتا.
گاه کسی بی خیال بدون داشتن علم کامل کاری را می کند که چند اندیشمند نمی تونند انجام بدن
قضیه پرنده هم همینه
تا عاقل بیاد حساب و کتاب رد شدن از رودخونه رو در بیاره
جاهل پاچه هاشو بالا زده و از رودخونه رد شده
ینی: عاقل به کنار آب پل می جست
دیوانه ی پا برهنه از آب گذشت
برای داشتن چنین جسارتی باید پر پرواز داشت...
شعر بسیار زیبا
ممنون.
