ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
گفت: آقای مهدی بهشت!
- محسن.
- آقای محسن آقا، پیش پای شما، خانومی اومده بود اینجا و میخواست جارو برقی بخره. با یه ماشین سیصد میلیونی.
- ماشینش چی بود؟
- نمیدونم.
- پس از کجا فهمیدی که سییصد میلیونیه؟
این قیمت رو با توجه به ماشین خودم میگم.
- خب
- خب به جمالت. بهش گفتم: خانوم، شما بهتره که کیسهی جارو برقی رو کاغذی بخرین که بعد از پر شدن، کمپلت بندازینش توی سطل آشغال.
- خب
- خب به جمالت. پرسید چرا؟ گفتم بییند، این کیسه خیلی آلوده است. این پرزا و آشغالای توی کیسه خیلی آلودن. کمی گرون تر تموم می شه ولی خب عوضش کارتون به دوا درمون نمی رسه.
- میدونم. منم توو کارای کامپیوتریم. میدونم اینو. کیسهی جارو برقی عین تووی کیس کامپیوتره. یکی از الوده ترین نقاط جهان. اینه که کیس رو که باز میکنم، باید خاک و خل داخلش خالی بشه. این کارم با یک بادزن برقی می کنم. اونم توی بالکن محل کار. در حالی که موقع باد زدن که سی چل ثانیه بیشتر طول نمیکشه، نفس نمیکشم. چون ماسک هم کار نمیکنه.
- قربون آدم چیز فهم. حالا آقای محسن آقا، میدونی خانوم چی گفت؟
- نه.
- گفت: خودم که این کارو نمیکنم. کارگر داریم. برا نظافت و تمیس کردن خونه.
.........................
به چشم هایم خیره شد. به دنبال نظرم در مورد خانم می گشت. مات مانده بودم. "بیناموسی" زمزمه گونه از دهانم بیرون آمد که پرسید بله؟ جواب ندادم. رویه ی تفکر خانمی که با خودرو سیصد میلیونی آمده بود جارو برقی بخرد با کیسه ی غیر کاغذی، برای کارگرش، سد راه حرکت زبانم شده بود.
فقط توانستم بگویم:
- بیناموس.
و این بار بلندتر.
- فقط بیناموس؟
- خودت هرچی که نه بدتر از اونه بهش اضافه کن.
و این در حالی بود که تمام بدنم مور مورشده بود، از میزان پستی یک انسان. انسان؟
از این دست موجودات زیادند کسانی که تو را با حساب بانکی ات می سنجند و کرامت انسانی را با شغل آدم ها و آنقدر دچار مریضیه بی شعوری هستند که فقط خودشان را مهم می دانند!
ینی کلن و در مجموع بیناموسند.
ببخشید..اما نمی تونم نگم
مرغ هر چه چاقتر باشه تخم کوچیک تر میگذاره
چه جالب. نمی دونستم.
واقعاً که....
حالا جالبه که برای آدم به این پولداری, خرج یه چند تا کیسه جاروبرقی هیچی هم نمیشه ...
از آنجا که برای کس دیگه باید خرج کنه چرا خیییییلی پوله.
فحش دیگه
آی کیو من در حد روستاست.
...
همون
حرف دیگه ای نیس
کدوم؟
امروز دانپزشکی بودم. نزدیکش قبلا یک عکاسی بود که امروز نیست شده بود جاش یک صرافی بود دانپزشکه گفت عکاسی سه و نیم میلیارد مغازه شو به صرافیه فروخت.. یه مکثی کرد گفت : یه دندون سالم تو دهنشم نیست حیفیش میاد پول بده دندونپزشکی!
این هم خاطره من از یکی از این میلیاردها!
صرافه چی؟ دندوناش درسته؟
ولی اون خانم واسه خودش حاضر بود خرج کنه واسه کارگره نه.
این جاست که مدام می مویییم:
از دیو دد ملولم و انسانم آرزوست
یافت می نشود جسته ایم ما.
چه توجیهی... مو لای درزش نمیره...
چه انتظار عظیمی نشسته در دل ما
همیشه منتظریم و کسی نمی آید
صفای گمشده آیا
براین زمین تهی مانده باز می گردد ؟
اگر زمانه به این گونه پیشرفت
این است
مرا به رجعت تا آغاز مسکن اجداد
مدد کنید که امدادتان گرامی باد
همیشه دلهره با من همیشه بیمی هست
که آن نشانه صدق از زمانه برخیزد
و آفتاب صداقت ز شرق بگریزد
همیشه می گفتم
چه قدر مردن خوب است
چه قدر مردن
در این زمانه که نیکی
حقیر و مغلوب است
خوب است..
حمید مصدق
دوست ارجمندم..چرا بعضی آدمها هر چه پولدارتر می شوند وجدانشان کمرنگ تر می شود؟
من فکر می کنم یکی از دلایل پولدار شدن همین است. البته ممکن است که این کارگر بیمار شود و خرج دوا و درمانش را هم بدهند. ولی اصلن برایشان قابل قبول نیست که مبلغی بیشتر برای بیمار نشدن بپردازند. اصلن نمی دانند علاج واقعه را قبل از وقوع بکنند. حالا اگر کسی نداشته باشد خب می گوید اگر بیمار شدم درمان می کنم. ولی شاید بیمار نشدم. می نشینند و دنبال درصد ریسک می گردند.