بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

زندان سکندر...........


زندان سکندر


دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت

رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم


اینی ینی چی؟ زندان سکندر؟ ملک سلیمان؟

زندان سکندر ینی جایی که شاعر در جایی زندگی می کرده که نهایت وحشتش از جایی بوده به نام  زندان سکندر؟

همان سکندری که آمد و آتش بر دودمان شاهنشاهی پارسی زد؟

بعد از آن............؟

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


تا برفتن ینی چه؟

آیا کسی هست که مرا یاری کند؟

.................

................



من در تاریخ

در جستجوی آثار به جا مانده از خودم در تاریخ، به جهت فروش و زدن پولش به زخم‌های زندگی‌ وارد غاری شدم.

تارییییک. هم چون شبی بی مهتاب. کمی که جلوتر رفتم. ینی راستش کمی که نه خیلی که جلوتر رفتم، به تدریج هوا روشن شد و در نهایت به نور بسیار تندی از آفتاب رسیدم و بیابانی دیدم برهووووووت.

دست از پا درازتر برگشتم.

قمه


تا کمر در صندوق زباله خم شده بود. داشت دلم برایش می سوخت که یکی دیگر هم به او پیوست. داشت برای این یکی دلم بیشتر می سوخت که اولی سرش را از صندوق بیرون آورد و دستش به کمرش رفت و قمه ای بیرون کشید و فریاد زد:

بزن به چاک بچه .... اگر نه این قمه رو تا دسته فرو می کنم توی .... این صندوق مال منه. افتاد؟

او هم بی هیچ حرف و حدیثی زد به چاک. قمه غلاف شد و کار ادامه یافت. فکر می کردم به قول ختان صندوق های زبال مال گربه هاست و از آنها به فرزندانشان به ارث می رسد.

یاد قمه کش های شهری افتادم که دیگر خیلی از آن دورم. وقتی قمه را بر سر می زدند در روز عاشورا و شاخسین می گفتند. شاخسینی که بعد ها فهمیدم ینی شاه حسین.

شاید این هم یکی از کسانی است که روز عاشورا قمه بر سر می زند و شاخسین می گوید.