بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

بزرگ شدن.

کله سحر ابراز گرسنگی کرده بود. زوتر برده بودنش آزمایشگاه که صبونه بهش بدن.

از آزمایشگاه که می آوردنش همون روی چارچرخه شرو کرد:

آقا امان از بچه های این دوره زمونه.

- خب. دیگه چیه؟

- توو مهد کودک نوه ی یکی از آشناهام، خانومشون بهشون گفته: "شما دیگه بزرگ شدین. باید شبا برین توی یه اتاق دیگه بخوابین."

که یکی از بچه ها گفته: خب بابام که خیلیم بزرگتر از منه چرا نمیره یه اتاق دیگه و روی تخت مامان می خوابه؟


بر سر آنم ........

بر سر آنم که گر ز دست برآید

دست به کاری زنم که غصه سر آید


در این شعر آیا شاعر می داند که می خواهد چه بکند؟

آیا به دنبال فرصت است که اگر از دستش برآمد آن کار را بکند؟

یا نه؟


آیا کسی هست که مرا یاری کند؟

قطعه ی هشتاد و هشت یا همان قطعه ی هنرمندان


بخشی از قطعه ی هنرمندان بهشت زهرا

فروردین ماه یک هزار و سیصد و نود و دو خورشیدی


امیدوارم عکس های قطعه ی هنرمندان و مشاهیر در جمهوری آذربایجان را، در عسک هایی که می بینیم دیده باشید. من قطعه ی هنرمندان و مشاهیری را در هیچ جای دیگری جز اینجا و آنجا ندیده ام. در آنجا نوشتم که باید یاد بگیریم که چگونه از هنرمندان و مشاهیر خودمان قدردانی کنیم.

نگاهی به این عکس بیاندازید. نوشته ی روی آرامگاه یکی رو به شرق است و دیگری رو به غرب. دیگری شمال به جنوب. البته اگر اشتباه نکرده باشم جنوب به شمال نداریم. چرایش را نمی دانم. شاید بعد از این یادداشت، شاهد این گونه هم باشیم.

همه چیز به کنار. دقت کنید به صندلی هایی که بر گور مشاهیری از تاریخ ادب و فرهنگ و هنر ما نشانده شده اند تا اقوام بزرگواری که در تصویر آرامگاهش گل چین، نه، گل چیده شده است، ماتحت مبارکشان را بر روی آن صندلی ها بگذراند. بلکه خستگی شان از نیم ساعتی که در راه بوده اند تا به اینجا برسند و فاتحه ای بر مزار این بزرگوار بخوانند، یا یک دقیقه سکوت کنند، در برود.

نه.

هنوز خییییییلی مانده که ما به راه بیاییم. خییییییییلی.