ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
عکس از: شهرزاد درویش
صدای غزل را با کلیک روی نیم بیت اول بشنوید
***
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند.
سرود مجلس جمشید، گفتهاند این بود
که جام باده بیاور، که جم نخواهد ماند!
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است؟
چو بر صحیفهی هستی رقم نخواهد ماند؟
بر این رواق زبرجد نوشتهاند به زر
که: جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند!
توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج ِ درم نخواهد ماند!
سحر، کرشمهی صبحم بشارتی خوش داد
که کس همیشه گرفتار غم نخواهد ماند.
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند.
چو پرده دار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند.
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند!
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
***
ای صاحب فال بدان و آگاه باش که بزودی ایام غمات بهسر میآید.چرا که هیچ دورانی پا بر جا نیست. چه دوران شادی و چه دوران غم و چه بهتر که دوران غم بهسر بیاید.
در مجلس جمشید یک سرودی میخواندند که ای جم! منظور جمشید است که این جا منظور صاحب فال است، بله می خواندند که: ای جم! تو یک روزی خواهی مرد بنابراین بهتر است که می بخوری و اصلن شکر از نیکی و شکایت از بدی نکنی. حرف نزن و ساکت باش. نه شکر کن و نه شکایت. چرا که تو هم روزی میمیری. همانگونه که جمشید مرد. ضحاک مرد، سعدی مرد، همه می میرند. صد سال بعد هیچ کدام از ما نیستیم. نه من و نه تو و نه او و ........ هیچ کدام. ولی حالا با تمام این تفاصیل شما بفرمایید ببینم که چرا کار نیک کم میکنی؟ اگر می خواهی بعد از مردنت مردم از تو به نیکی یاد کنند، باید نیکویی بکنی. مگر این که نخواهی نام نیکی از تو به یادگار بماند که در آن صورت همان بهتر که نامت هم از پهنهی گیتی محو شود. و نیز اگر توانگر هستی باید بروی و دل یک درویشی را از قفسهی سینهاش بیرون بکشی و آنرا در دستت بگیری. این برایت میماند ولی مال و اموال و گنجهایت از دستت می روند.
فردا صبح یک آدمی که کلی کرشمه دارد به سراغت میآید و خبر میآورد که خیالت راحت باشد که هیچ کس در دراز مدت گرفتار غم نیست. یعنی او هم همین حرف ما را میزند که داریم خدمت شما عرض میکنیم و می دانیم که باور نمیکنی. خود دانی.
این روزها یک کاری کردهای که از نظر یارت خاکسار شدهای. یعنی یک خاکی بر سرت ریخته شده است. ولی خیالت راحت باشد. رقیب تو هم همین بلا به سرش آمده. اصلن انگار یارت کارش این است که خاک بر سر دوست و دشمن بکند. اصلن به آن فکر نکن.
در جایی یک نگهبانی که شمشیر دارد همه را از ورد به حرمی منع میکند. دوست و دشمن نمیشناسد. در نتیجه همه میترسند و میدان را خالی میکنند. تو هم میدان را خالی کن. بگذار این پرده دار حرم، خودش بماند و حرماش.
یک چیز دیگر را هم بگویم که باید بدانی و آگاه باشی که اوقات خوشات یا به قولی جیکجیک مستانت همیشگی نیست و لحظه ای است. البته از اول هم داریم همین را میگوییم و حرف تازهای نیست. ولی برای این که آویزهی گوشات بکنی مجبورم مدام یادآوری بکنم. مثالی برای همین لحظه ای بودن عشق و نشاط و شادی و غم و ..... برایت بزنم:
مثلن شمع و پروانه. می گویند این دو عاشق و معشوقند. این ها عمرشان از یک سر شب است تا صبح. البته اگر پروانه شمعی گیرش بیاید و شمعی نیز در یک بی برقی روشن شود. بههرحال. شمع می سوزد و آب می شود و پروانه هم با نزدیک شدن به شمع بالهایش میسوزد و چلپی می افتد توی مادهی داغ و مذاب حاصل از سوختن شمع. البته تقلایی میکند که از آنجا فرار کند ولی معمولن موفق نمیشود. تازه موفق هم بشود، زندگی برایش بدون بال چه ارزشی دارد؟ البته شاعران زیادی در این مورد شعرها سروده اند که هیچ کدامشان دلایل علمی درستی ندارد. از جمله این که شمع برای مردن پروانه گریه میکند. نخیر شمع از اولش گریه میکرد.
باز هم بههرحال. این مثالی که گفتم باید همیشه در ذهنت باشد شادی وصل کوتاه است. پس باید دم را غنیمت بدانی. که دراشعار دیگرم بارها به این امر اشاره کردهام.
در پایان طمعات را از مهربانی کسانی که جاندارند و جان شیرین خوش است، مبر. چرا که جور و ظلم و ستم در جهان نه تنها تمام میشوند، بلکه نقش از آنان هم بر جا نمیماند. حالا این دو بخش چه ربطی به هم دارند را باید خودت بروی دنبالش و بفهمی.
من که فکر می کنم برای گریز از شکایت هایی همچون شکایت آقای رشاد خود حضرت حافظ در یکی دو بیت بعد تکلیف را روشن کرده و گفته وقتی - دور از جان شما - همه رفتنی هستیم دیگه نه سپاس گزاردن و نه جای گله کردنه در این باره انوری هم بیت جالبی داره:
ازین سرای دو در چون ضرورت است رحیل
دو روزه منزل و آرامگه چه خوب و چه زشت
چرا دور از جان ما؟ خیلی هم نزدیک به جان ما.
پاسخ من جای کمی امیدواری به دو سه هزار سال دیگر داشت. که شما آب پاکی روی آن ریختید.
هرچند این از زرنگی های حضرت است که قربانش بروم آن چنان در و تخته را جفت و جور می کند که آدم خودش می ماند و تکلیف نامعلومش در درک فال.
ندانم کجا دیده ام در کتاب، که شاعری می فرماید:
بگو وقتی که صدها، صد هزاران سال بگذشت.......
اما نگو هرگز
هرگز خیلی دور است، بی رحم است، وحشتناک است.....
این بود که من آن دو سه هزار سال را وعده دادم که دیگر تمام است.
ولی واقعن کلاه خودمان را قاضی کنیم. قاضی های دیگر که درست قضاوت نمی کنند:
واقعن این دو روزه ی نقد بهتر نیست خوش و خوب بگذرد. زشتش را می گذاریم برای آن ور آب. در نظر بگیرید که مثلن اینجا چقدر دراز است که تازه بخش زیادی از آن هم مثلن در یک انفرادی بگذرد؟
چنان نماند، ولی لامصب چنین مانده و خیال عوض شدن هم ندارد!
من فکر کنم با مثالی که در مورد جمشید زد واحد زمان حضرت حافظ هزارباشه. در نتیجه دو سه روز دیگه ام صبر کن.
خواهش می کنم این بیت زیب یکی از دیوارهای خانه ماست گفتم لذت نگاه کردن به آن را با شما و دوستان دیگر تقسیم کنم. استاد شجریان هم اجرای بسیار زیبایی از این غزل را در کارنامه خود دارد:
http://www.4shared.com/music/GGFneo7g/Shajarian-Meshkatian-Mousavi.html
ممنون از شما که با آدرسی دیگر فضای اینجا را خوش آیندتر کردید.
برعکسشو یکی از معلم ها به شاگردهای دختر کلاسش که دائم در حال ریز ریز خنده به قد کوتاه و شکم بزرگ و سر کچلشمی گفت:
"پایان هر خنده ای گَریه ای ست."
گریه را با فتحه بخوانید.
اینو که می گفت شدت خنده ها ی دختران راهنمایی کلاس مدرسه ابن سینای گرگان ، در بیش از چهل سال پیش بیشتر میشد.
این دفعه فالتان از این بهتر نمی شد حسابی یاد گرفتم:
-همه اش به فکر کارهای نیک باشم
- همه یک روز می میریم
- بیرون کشیدن دل درویشان از قفسه سینه و به دست آوردن آن هم باز از توانگران بر می آید
-گریه ی شمع برای پروانه نبود اصلا پروانه برای شمع نه مهم نبوده و نیست همیشه در حال گریه است اصلا ذاتش گریندوک است
....
بهتر از این نمیشد حافظ خواند
من نمی دانم این ضرب المثل چرا و چگونه و از کجا وارد زبان ما شده؟
پایان هر خنده ای گریه ای است.
چرا؟ جز این که مردم را وادار کند که جلوی خنده ی خودشان را بگیرند؟
البته در مورد این معلم، کاملن مشخص بوده که آزمون نهایی را حتمن سخت می گرفته تا کسانی که به او خندیده اند گریه کنند.
بله تمام برداشت های شما از فال درست بود.
ممنون.
کاش وقتی بسیار غمزده هستیم وبه قولی دنیا رو سرمان خراب شده به این فکر کنیم که واقعا چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند..................شکر که ایام غم ما هم به پایان رسید .....................................تا خدا بعد برامون چی بخواد.
بسی لذت بردم. آرامش خوبی بهم داد اول صبحی. ممنون
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است؟
چو بر صحیفهی هستی رقم نخواهد ماند؟
چه خوب که بهتون آرامش داد.
اگر یاد بگیریم که شکر و شکایت نکنیم خیلی خوبه. خیلی. ولی این یادگیری سخته.
http://s3.picofile.com/file/7480839137/chenin_niz_ham_.jpg
ممنونم.
جایش در بالای یادداشت خالی بود.
استاد این انسانی که با کرشمه فردا قراره بیاد که به ما بگه غم و غصه تموم میشه ، خودش قبل از رسیدن به ما به وسیله مامورین منکراتی گرفتار میشه چون میدونید که توی خیابانهای ما ناز و کرشمه اکیدا ممنوع است ، بر منکرش ....در اول سخنان هم فرمودید چون دنیا دو روزه می بخوریم ، بابا ما میخواهیم بخوریم ولی با وفا شما بگو از کجا ؟ یاد بهروز وثوقی افتادم و مستندی که با زنده یاد خسرو شکیبایی بازی کرده و چقدر جالب است . ببخشید حرفای فیلمامون اومد قاطی بعد از ۲۳ و فال حافظ ،
خب این کسی که با کرشمه میاد سراغ شما قبل از حضور ماموران باید بیاد. ینی مثلن قبل از ساعت پنج و شش صبح. وقتی ماموران خوابند.
متاسفانه من اون مستند رو ندیدم.
این می که من عرض کردم می معنویه نه می حرام که ماموران قبل از نکیر و منکر و بازجویی های آن دنیا شما را گرفتار می کنند. می حرام را در بهشت سرو می کنند. شما باید می معنوی بخورید تا روزی که به بهشت می روید.