بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

هذیان بیست و سه

عاشقانه ای نمی سرایم

که دژخیم

           چشم هایت را

                            به تماشا نشسته است.

به

   تمنای

         نم اشکی.

نظرات 14 + ارسال نظر
کامران یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 17:43

خیلی زیبا بود. آورین

ممنون.

ساحل شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 22:21 http://lizard0077.blogfa.com/

کار از این حرفها گذشته آقااااااا،

به قول دوست شاعرم، جناب شاملو عزیز:

" دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می‌پویند مبادا شعله‌ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین "

دقیقند.

فلورا جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 21:01

بسرایید لطفن
او را در حسرت نم اشکی خواهم گذاشت!
اشکها را نگاه خواهم داشت برای روزی که کمترین سرود بوسه ست!

شهرزاد پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 16:00

ابلیس پیروز مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

منتظریم این ابلیس پیروز مست خسته بشود و بخوابد. و اگر بخوابد عمرن دیگر بیدار بشود. ینی ما به هفت جدمان بخندیم که دوباره این ابلیس را بیدار کنیم. اصلن سر و صدا نمی کنیم. بعدش عشقمان را از پستوی خانه مان بکشیم بیرون. به کوری چشم ابلیس شکست خورده و ...خمار......

آرام چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 19:35 http://bahare2mehraban.blogfa.com/

شعرتون قشنگه,
بازگشتتون از سفر بخیر.
من هنوز نفهمیدم که چرا باید رفت به سفری که از قبل میدونین براتون جذابیتی نداره و حشرات هم نیشتون میزنن؟؟؟؟

ممنون.

از موندن و تکرار چیزی که همیشه هست بهتره. این تنها جذابیتشه. روزمرگی نیست.

فرناز چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 17:13 http://farn-sighs.blogsky.com

به همه پیشنهاد می کنم این شعر را با دقت و چند باره بخوانند .
پیچش بسیار زیبایی دارد . اتفاقا اصلا هم غمگین نیست .

تازه حماسی هم هست.

پروانه سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 22:50

هذیان اصولا چیز خوبی است.

تب را هم کاهش می دهد.

فرناز سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 21:20 http://farn-sighs.blogsky.com

یا بوفی است یا مادر بوفی است یا بچه ی بوفی است !!
رها می گفت قاعدا همان بوفی است . موافقم که از هر پرنده ای قشنگتر می خواند . پس آدرس ایمیل بدهید تا به خانه ی وزینمان دعوتتان کنیم :)

چشم آدرس ایمیل رابرایتان می فرستم.

فروزان سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:51

عجب اشکی
نه دیگه چه عاشقانه ای!
هنوز در سفرم
و وصل شدن به نت یک سفر پر پیچ وخم
حالا این دژخیم کجاست؟
نکنه در درونمان است که سالهاست با خونمان عجین است
که هر لحظه نم اشکی چشممان را می سوزاند
نه بابا به خاطر
الودگی هوا نیست؟

این دژخیم لامصصصصصصصصصصصصصب با خونمان عجین است. دررررررررریوز.

فرناز سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:46 http://farn-sighs.blogsky.com

در حضور هزاران شاهد عینی شما و خانواده را به شهر وزینمان دعوت می کنم . باشد که خاطره خوشی از صدای مرغهای در حال تخم گداری ما و قرقی های خوش اخلاق و آوازخوان ما و جیرجیرکهای بدصدای ما و جغد نازنینی که شبها می خواند در ذهن شما ثبت شود . برای این هم دعوتنامه می فرستند مثل عضویت در وبلاگ ؟!!
:)

همه ی صدا هابه کنار. آن صدای جغد قرار و آرام خواب وخرای مرا ربوده. من صدای جغد را بر صدای بلبل و هزار دستان و کبوتر و شونصد هزار پرنده ی خوش الحان دیگر را ترجیح می دهم. این جغد همان بوفی است؟

جوهر سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:52 http:// chekehjohar.blogfa.com/

از سروده جدیدتان معلومه که سفر دلچسبی نداشتید
ایشاله دفعه دیگه

خیلی وقت است که دیگر هیچ سفری برایم تازگی وجذابیتی ندارد. ولی خب باید رفت.

فرناز سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:23 http://farn-sighs.blogsky.com

آمده بودم با یک پاسبان .. می خواستم بگویم گیریم که ما خانمی کردیم و اجازه دادیم دلیل نمی شود که هزار روز طولش بدهید ....
پاسبان خودش دید باید برود . رفت .

عجب تصویر خوبی اما . اگر اثر دوری از اینترنت باشد که بد هم نیست گاهی دوری کنید !

حق القدم هم نگرفته رفت؟
اثر دوری از اینترنت است.

محبووب دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 23:38

جهنم های دنیایی که همیشه هستند. اما مگه نرفته بودین یک جایی که دور از تمدن بود؟ مگه اونجایی که رفتین طبیعت نبود؟ یا من دارم اشتباه میکنم؟ آرامش نداشت؟ دنبالش هم گشتید نیافتید؟ از عجایب خلقت... شاید آرامش باید اول در درون خود آدم ها باشه...
وای خوش بحالتون... چی بهتر از این که یه شب تا صبح زیر بارون باشید و لذتشو ببرید؟ البته میدونم آواز دهل شنیدن از دور خوش است!

+به به، به به، اول شدیم در این وبلاق وزین (آیکون یک انسان کلیشه )

طبیعت چیزی است شبیه آواز دهل.
این که صبح با صدای قارقار یک کلاغ در دو سه متری ات بیدار بشوی اصلن لذت بخش نیست. البته گاه صدایهای دلچسبی هم هست ولی بیشترش آزار دهنده است.
چپ و راست حشره است که نیشت می زند. روی زمین بنشینی جانوران گزنده وارد لباست می شوند.
پایت روی سنگ می پیچد و میشکند و ........

محبووب دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 22:59

دروووووووووووود
اومدم بنویسم: روز شد، هفته شد، ماه شد، سال شد... نیامدی!
که یهو دیدم اومدید:دی خوش آمدید. خوش گذشت؟ آرامش نوش جان کردید؟
+ زیبایی و رساییش به هذیان شبیه نبود...
+این یکی رو شاید بشه هذیان گفت:
تمنای ِ چشم هایت، عاشقانه ای را به تماشا نشسته اند، که دژخیم، با نم اشک های من سروده بود...

کسی در قد و قواره ی ما در هر جا که باشد اوضاع واحوال یکسانی دارد. البته بگذریم ک در دنیا جهنم هایی وجود دارد ک وصفش به قول قدما به زفان نیاید.
آرامشی که نوش جان نکردیم. ولی می بایستی به دنبالش می رفتیم. این به دنبال آرامش رفتن را دوست می داریم ولی نیافتیم هم، نیافتیم. بیخیالش می شویم.

دیشب را
تا صبح
زیر باران
نخوابیدیم.


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد