بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

ما و فردوسی


پس فرمودید: "چنین است رسم سرای درشت / گهی پشت زین و گهی زین به پشت" ؟ بله؟

دست شما درد نکند. زودتر می فرمودید تا تکلیف خودمان را بدانیم. دلمان خوش بود که داریم روی دیوار کسی یادگاری می نویسیم.

سرای درشت!!!

زین به پشت!!!

هر چند انگار پر بیراه هم نفرموده اید. می بایستی از اول چشممان را بازتر می کردیم.


***

پ.ن.

........... و فردوسی



نظرات 19 + ارسال نظر
محمد رضا ایران منش دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1400 ساعت 17:41

بسیار عالی این اولین باری است که صحیح این بیت جناب فردوسی را کسی نوشته سالهاست که این بیت به اشتباه خوانده میشود و متاسفانه به صورت یک ضرب المثل هم اشتباها به کار میرود
ممنون از شما
گهی پشت زین و گهی زین به پشت

سپاسگزار شما.

امید پنج‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1398 ساعت 19:27

این نسخه ای که که عکسشو گذاشتیدن ظاهرا با همه نسخه های موجود فرق داره. این حیلی جالبه.
میشه لطفا یه نشانی ازش بدین که منم بتونم تهیش کنم؟

خیلی ممنون

این نسخه ی چاپ انتشارات امیرکبیره.

شمس یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 21:21

در سک سک که تخم مرغ شانسی قوطی د ار است یک سوال نوشته با این مضمون
یکی از سیاه رویان و بد نامان تاریخ که بر عکس نامش یک غذای لذیذ ایرانی است
همه بدنامان تاریخ رو ازمودم نشد اکثر هف هش ده غذای ایرانی را هم نشد
کباب به ذهنم رسید و بابک
باور نکردم به افتخار اذربایجان این چنین توهینی شود از شما میخواهم که مرا از این اشتباه در بیاورید و یک چیزی و کسی را بگویید که از ناراحتی بیرونم بیاورد معذرت که بی ربط به موضوعه یاهو بالا نمیاد

همه ی آزادیخواهان از نظر تخم مرغ شانسی در این روزها می شوندبدنام. ولی می گردیم شاید این جور هم نباشد مثلن قورمه سبزی باشد و یک بدنامی داشته باشیم به نام یزبس همروق که ما چیزی از آن ندارنم ولی سیاستگزاران تخم مرغ شانسی بدانند.

شمس یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 21:00

داشت باورم به مکافات طبیعت و خشم ان کم میشد
بیت
یارب مباد باورم از عشق کم شود
بر فرقم افتاب به یکباره خم شود
ولی اتفاق جالبی افتاد که میخام به اشتراک بگذارم
بچه بودم بهار سال 60 بود سال خوبی نبود پدرم کفتر باز بود و با کبوترهای زیبایش نرد عشق میباخت 500 تایی بودند همه هم از انواع اصیل شهر بودند روزی هوا ابری شد و مسولین شهر تشخیص دادند که این پرنده ها و بازی با انها حرام است و طبق فتوای انها کلیه کبوتران باید قتل عام میشدند ویکی از اولین جاهایی که کمیته امد حیاط بزرگ ما بودریس گروه با خودش ده نفر جان برکف اورده بود در مقابل زور اسلحه پدرم ایستاده و گریه میکرد و ماهم و انها طی عملیات محیر العقولی و حتما با رمز یا مولای متقیان تک تک ان پرنده های زیبا را سر بریدند
پدرم گفت لاشه ها را هم با خودتان ببرید و انروزها در شهرمان هزاران پرنده را به علت تند روی و کاسه داغتر از اش شدن رییس کمیته سر بریدند سالها گذشت و من ان صحنه هنوزهم مقابل چشمم است امروز ان حیوان رااز کسی پرس و جو کردم گفت چنان طبیعت برو خشم گرفته که برای گذران زندگی اش با بیماری های شدید بدون مسکن و لانه ای برای این وان کارگری میکند و از اداره هم اخراجش کرده اند و به قول معروف سر پیری معرکه گیری
شاید انتقام طبیعت دیر کند ولی فراموش نمیشود
گر نشد دست پدر پای پسر میگیرد
اینهم یک جور زین به پشت بودن است

شاعر می فرماید:
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را / چندان امان نداد که شب را سحر کند
این سرنوشت را کسان دیگری هم داشتند که یک وقتی چشم و چراغ نظام بودند و کبوتر چه عرض کنم انسان ها را .......... و بعدش در رختخواب خودشان گندیدند و حتا زن و بچه شان هم هنگام مرگ در کنارشان نبودند.
ای کاش او را می دیدی و می گفتی که خون به نا حق ریخته شده ی کبوتران پدرم تو را به این روز نشاند.

رشاد یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:11

نه. فقط میگم از شواهد و قراین چنین پیداست که این بیت الحاقیه. اصلاً شعرش هم به دلم نمی‌چسبه که از فردوسی باشه!

حالا الحاقیش هیچ. منم بیشتر منظورم جای شعره. جای شعر ولی کاملن درسته.

رشاد شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:03

سرکار خانم پروانه
گرچه من چندان صاحب نظر نیستم ولی کاملاً حق با شماست و کوتاه آمدن جفا در حق حکیم طوس است (البته در همایش). در این وبلاق هم رای من به شماست.

ینی شما هم میگی که رستم وقتی زین رخش را بر دوش انداخته بود شعری با خودش زمزمه نمی کرد؟
امکان ندارد.

هر چند من رستم و سهراب را بدون خواندن این ابیات منتشر کردم.

شمس جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:57

البته کسی که اسب را میدزدد حتمن هم زینش را هم میبرد استاد شاید اسب حالش بد بوده یا اینکه مرده بوده که زین را برداشته و میروند
اصولا زین چیز گرانیست
۴ الی ۵ تومن بود اصل انگلیسی ۳ سال پیش
فکر کنم دهه محرم برای سوگ اخر شاهنامه در ایران رایج شده علامات زیادی است که اینهارو به هم مرتبط میکنه
راستی سوالی داشتم چه طور میشه بچه را به چیزی غیر علایق خود علاقمند کرد

رستم زین رخش را بر می دارد و در این مواقع معمولن سوار کار از زین استفاده کرده و به آن تکیه می کند و می خوابد. اسب هم به چرا مشغول می شود، بدون زین.
در مورد دهه محرم و تاریخ باستان ایران داستان زیاد است. به طور مثال در قبل از اسلام در ایران دو روز مانند تاسوعا و عاشورا در سوگ سیاوش می نشستند. که بعد از اسلام مناسبتش تغییر کرد.
در مورد علایق بچه هم متاسفانه چیزی نمی دانم. جگرگوشه اذیت می کند؟

ساحل جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 00:57 http://lizard0077.blogfa.com/

زین را انداخته روی دوشش و راهی سمنگان شده؟ واقعن؟ من این را نمی دانستم!
رخشش را دزدیده بودند یعنی؟
خب. حتمن همین را گفته. بعدن فردوسی سانسورش کرده شاید! تغییرش داده شاید.

تصورش برایم جالب است: این که زین به پشت، دارد می رود دنبال اسبش!
:)

من در حیرتم از رخش. رخشی که در خوان اول اگر اشبتاه نکرده باشم با شیر می جنگد. البته رستم بیدار می شود و او شیر را می کشد ولی اسبی که با شیر در بیفتد.......

نرگس پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 21:41 http://bahare2mehraban.blogfa.com/

سلام. من وبلاگتون رو خوندم و خوشم اومد. با اجازتون لینک دادم. به وبلاگ من هم سر بزنید خوشحال میشم.
خوب و خوش باشید.

حتمن به شما سر می زنم. هر کس هم که این جا را لینک کند ما هم او را لینک می کنیم.

شمس پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 20:56

من مانده ام که چرا میگویند شاهنامه اخرش شده است
اخر شاهنامه که ادم گریه اش میگیرد

به نظر می رسد که طعنه زدن اعراب است. چرا که آخر شاهنامه مرگ یزدگرد است.

آقای پدر چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 21:14

بله ، ما اینیم

؟

پروانه چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 13:15

به آقای آرمین: این زین رخش خیلی به رستم وفاودار بود

رخش و زین و رستم هر سه با هم عمرشان به پایان رسید.

میر جلال: میرجالا هم به نسخه های معتبر مانند مسکو ژول مل نگاه کرده است.
این که در اینجا آورده بررسی نسخه های معتبر که یک چیز کلی است برای فروش کتاب چون اگر کسی تنها دو تا نسخه را زحمت کشیده و مقایسه کرده حتما می نویسد.
شاهنامه بایسنقری تنها نقاشی هایش ارزشمند است .
شاهنتامه امیر بهادر که متعلق به زمان قاجار است بیت های افزوده زیاد دارد و کاملا از نظر استناد نا معتبر.
بسیاری از بیت ها را استاد بزرگ پورداوود در همین چند ده سال پیش سروده و اضافه کرده است که ضمن بزرگ داشتن خدمات ارزشمندش بسیاری پزوهشگران از این جهت از او شاکی هستند.

حالا شما دوست دارید آن را از شاهنامه بدانید خوب فیروز هم همینجوری هست و به من می گوید مخالفت نکن.
دو به یک خوب شما برنده
پ.ن: در وبلاگ همایش کوتاه نمیام

آرمین چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:48 http://nagoftehaa.ir

این زین مثل صندلی ریاست میمونه. به هیشکی وفا نمیکنه

کاش حداقل مثل اون بود.

پروانه سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 18:41

جالبه که فیروز هم درست این بیت را از این داستان می دانست

شاهنامه شما بر اساس کدام نسخه خطی است؟ شاید داستان با این بیت در کتاب های درسی آن زمان ها بوده است!

شاهنامه خالقی مطلق و زیر نویس هایش را نگاه کردن یعنی پنجاه نسخه ی خطی معتبر در موزه های دنیا را نگاه کرده ای . با اجازه شما در هیچ یک از این پنجاه نسخه این بیت نبود!

این موضوع می تواند یکی از یادداشت های " همایش شاهنامه" باشد!

فکر می کنید این شعر از کیست:
بعد از وفات تربت ما در زمین مجوی
در سینه های مردم دانا مزار ماست
این شعر مال هر کسی باشد منظورش شاهنامه است. و خب این شاهنامه ی درست که این بیت در آن است در سینه ی مردم دانا ینی من و فیروز است. امیدوارم شما در این قضیه شکی نداشته باشید.

نسخه ی شاهنامه من همان است که هیچ نامی ندارد. و هر از گاهی با مناسبت و بی مناسبت عکسش را در جایی می گذارم.
نوشته:
شاهنامه ی حکیم ابوالقاسم فردوسی
متن کامل چهار کتاب اصلی و سه داستان الحاقی
با مقابله و تصحیح از روی مشهور ترین نسخه ها
فهرست کامل مندرجات مقدمه ای از ناشر، مقدمه ی بایسنقری معروف به مقدمه جدید شاهنامه از روز نسخه طبع امیربهادر
چاپ امیرکبیر

به نظر من که اگر به حال و روز رستم در آن وقت فکر کنیم که رخش نیست ولی زینش هست و رستم حتمن و حتمن آن را بر دوش نهاده و راهی سمنگان شده، امکان ندارد این بیت را با خودش نگفته باشد و به نظر من این شاهنامه ای که خود فردوسی به من داده و حتمن فیروز هم یک زمانی آن را داشته یا شنیده، چر که در سینه اش هست ،در این بخش، از نامه ی باستان -حداقل- درست تر است.
میرجلال را برای حذف آن اصلن نمی بخشم. هرچند من بدون این داستان رستم و سهراب را خواندم ولی به خاطر رعایت در امانت بود. چرا که دارم از نامه ی باستان را می خوانم. و امانت داری کردم. هرچند امانتی که میرجلال به من داده خودش کمی با قسمتی می لنگد.

چشم. این را عینن در همایش شاهنامه می نویسم.
اصلن جو گیر شدم. این دو سه بیت را هم می خوانم و می چسبانم ته آن چه که خوانده ام و هنوز ادیت نکرده ام.
خانه خراب شده ام با این تغییر ویندزم از ایکس پی به سون.

پروانه دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 13:21 http://shahnamehferdowsi.blogsky.com/

"سرای درشت"!
"سرای سپنج" و "سرای درنگ" از ترکیبات مورد استفاده ی فردوسی است ولی سرای درشت نمی دانم چند تاست!

شماره این بیت چند و از کدام داستان است؟
معلوم است اینجا فردوسی خیلی عصبانی است که می فرماید: "سرای درشت"

در میان و یا بیشتر در پایان داستان ها ی ناگوار ، فردوسی گاهی نقل داستان را رها می کند و خودش بیت هایی این چنین را می سراید که خیلی به جاست و موجب می شود به آرامی آن تلخی را بگذرانی.

دفترچه ای دارم که ضرب المثل هایی که در شاهنامه به آن بر می خورم می نویسم. این را نداشتم.

این را روزی معلم ادبیاتمان برایمان تعریف کرد. مربوط به داستان رستم و سهراب است که در نامه ی باستان ندیدمش ولی در شاهنامه ای دیگر که دارم هست.
و اما داستان:
رستم در آغاز داستان رستم و سهراب شبی در نزدیکی سمنگان بعد از شکار زین و لگام رخش را باز می کند و خودش بعد از خوردن گوری که شکار کرده بود می خوابد. دزدان رخش را می دزدند و وقتی بیدار می شود و می بیند که رخش نیست، زین و لگام را بر پشت می گیرد و به دنبال رخش راهی سمنگان می شود. یکی دو بیت بالا و پایین این را می نویسم:
همی بست باید سلیح و کمر / بجایی نشانش بیابم مگر
برفت این چنین دل پر از درد و رنج / تن اندر بلا و دل اندر شکنج
به پشت اندر آورد زین و لگام / همی گفت با خود یل نیکنام
چنین است رسم سرای درشت / گهی پشت زین و گهی زین به پشت
پی رخش برداشت ره بر گرفت / بس اندیشه ها در دل اندر گرفت

***

اگر دقت کنید این جا گهی پشت زین و گهی زین به پشت است و از "به" قبل از زین خبری نیست. و این همان شاهنامه ای است که در پاسخ به کامنت آقای پدر نوشتم از فردوسی به من رسیده است.

رشاد دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:26

این دیگه کهنه شده. حالا همیشه زین به پشته.

خود من همیشه زین به پشت را دوبار استفاده می کنم.
این بعد از دیدن داش آکل کیمیایی برام عادت شد.

آقای پدر دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:08

از گپ خصوصی شما با فردوسی چیزی دستگیرمان نشد اما این بیت شعر بعدها اصلاح شد و یک ورژن واقعبینانه تر آمد :
چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت به زین و گهی زین به پشت

نسخه ای که خود فردوسی به ما داد این به اولی را نداشت.

ولی راستش دوستش ندارم. حسش برایم غلط است ببینید:
پشت به زین، ینی زینی هست که ما به آن پشت کرده ایم. و پشت زین یک جورایی واقع بینانه تر. که انگار ما در پشت زین هستیم نه این که به آن پشت کرده باشیم.

آقای پدر دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:57

به به ! می بینم که پست جدید زدید و منم اول شدم !

فروزان دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 00:57

خب جناب فردوسی این سرای درشت رو زیاد تحمل کرده
و این زین به پشتی هم همینطور
راستی وقتی داشته شعر می نوشته
از اون قهرمانان قدیم خودمون
قصه اونا هم همینطور بوده
گویا رسم جهان چنین است
و همیشه هم خواهدبود
فقط اون
ادماو زینا عوض میشن
الان ما هستیم
و فردا روز هم خدا داند....

خودش که فکر کنم همیشه پشت زین بوده. عمرن فردوسی زین به پشت بوده باشه. قهرمانانش ولی بمانند که کلی حرف و حدیث دارند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد