بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

شیطان و انسان

واعظی بر منبر می گفت: 

هر که نام آدم و حوا بر کاغذ نویسد و در خانه آویزد، شیطان بدان خانه راه نیابد. 

خراسانی پای منبر بود. برخواست گفت: شیطان در بهشت و در جوار خدا وارد شد و آنان را بفریفت. چگونه در خانه ی من از نام آنان بترسد؟ 

 

رساله ی دلگشا

نظرات 10 + ارسال نظر
ساحل دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 http://lizard0077.blogfa.com/

من فکر می کنم این روزها ، شیطان باید دنبال وردی، جادویی ، چیزی باشه که آدمیزاد بهش نزدیک نشه. بس که آدمیزاد خطرناک شده!

با این حساب اصلن شیطان به آدمیزاد نزدیک نمی شود. نه این که برود به خانه اش و از نام آدم و حوا بترسد. بنده خدا آدم و حوا.

شعردهه مرگ جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 21:53 http://mojtaba-karimi.blogfa.com/

می گویند آلفرد هیچکاک، استاد بزرگ سینما و متخصص هنر ترساندن مردم، در حال رانندگی در جاده های سوئیس بود که ناگهان از پنجره ماشین به بیرون اشاره کرد و گفت: "این ترسناک ترین منظره ایست که تا حالا دیده ام" و امتداد اشاره او، کشیشی بود که دست بر شانه پسرک خردسالی نهاده بود و با او صحبت می کرد.
هیچکاک از پنجره ماشین به بیرون خم شد و فریاد زد:
" فرار کن پسر جان! زندگی ات را نجات بده! "

این آلفرد را من خیلی دوست دارم. آلفرد در سینما بیتا بود. دیگر آلفرد نداریم. جان خیلی ها در خطر است.
آهاااااااااااااااااااااااای
الفرد
کجایییییییییییی؟

فیروزه جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:51

خود خدا با این شیطان مشکل نداره ... امان از این وعاظ

فرناز جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 00:16 http://farnaz.aminus3.com

می دونستم که این رساله ی دلگشا دل آدم رو حسابی گشاد می کنه یادم رفته بود اما . مرسی که یادم آوردین . حال کردم حسابی !

من گاه چون دیوان حافظ ورقش می زنم.

آقای پدر پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 22:13

آن آدم و حوا در بهشت ساده و معصوم بودی . آنگاه با شیطان محشور شدی چشم و گوش ایشان باز گشتی از معصومیت بدر آمدند . پس مردم فریبی و گناه پیشه گرفتند و در این راه چنان استعدادی از خود بدر کردند که شیطان شاگردی شان همی کرد. و اکنون چنان شدند که دانید . پس حق است ترسیدن شیطان ایشان را .

که این چنین است. واعظ می داند و نمی گوید و فقط به گفتن راه چاره بسنده می کند.

نسترن پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:29

این پست که خیلی عالی بود ولی جسارتا من یه سوالی می خواستم بپرسم. قبلا درباره کتاب چنین کنند بزرگان در این وبلاگ صحبت شده بود. می خواستم اگه ممکن باشه ناشرش و مشخصاتش رو بدونم

در وبلاگ کتابهایی که می خوانیم از آن صحبت شده بود.
نشر پرواز این کتاب را منتشر کرده. ولی فکر کنم باید به فکر تهیه نسخه ی زیراکسی آن باشید.

آرمین چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 00:49 http://nagoftehaa.ir

عجب پست بی هوایی بود. رو سکو هم نرفتیم
....................
شیطان که خوراکش آدم و حواس. استارت کارشو با همینا زده.
........................
شاعر می فرماید اگه رفتین بهشت رو دیوارش حتما بنویسید :

لعنت بر پدر و مادر کسی که در این مکان سیب بخورد :)

نوشتن فک کنم.

از نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام ست چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 00:12

واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند . . . .

عمرن جسارت کنیم نام بپرسیم.

آروین سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 19:04

مثل دراکولا که از صلیب می ترسه.... اون موقع هم حتما همچین فیلمی اکران بوده....

خدا عالمه.

رشاد سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:40

از خود واعظه می‌ترسه! میدونی که، آدمای خطرناکی هستن!

اتفاقن من یک واعظ می شناختم که همشهریم بود. اون اصلنم خطرناک نبود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد