بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

ما

ما. از این کوتاه تر نمی شد. اگر می شد یک حرفی می نوشتم تا هر کسی که خطابم به اوست بداند که منظورم او هم هست.

ما، یعنی همه کسانی که می توانند این نبشته ی پارسی را بخوانند. یعنی همه آن هایی که این روزها در هر گوشه ای از جهان که هستند، گوشه ای از این سرزمین در وجودشان است*.

عرض کنم:

ما، شاید برایمان سخت نباشد با نگاهی به گذشته باور کنیم که بعد از تمامی جنگهایی که با ملل دیگر کردیم، در پایان این جنگها و در جمع بندی نهایی شکست خوردیم و مغلوب شدیم.

دو سه مثال:

اسکندر یونانی تخت جمشید را به آتش کشید.

اعراب ایوان مدائن را فتح کردند و ساسانیان را منقرض.

اشرف و محمود افغان سلسله صفویه را. **

و مغول ها نیز به هم چنین.

از سکوت ملت در مقابل  شاهان قاجار  می گذرم. که آن ها نیز وقاحت از حد بگذراندند. شهر که سهل است استان های کشور را این جا و آن جا در عهدنامه های طاق و جفت به دشمنان هدیه کردند و بعد به درون حرمسراهای خود خزیدند و مشغول سرسره بازی شدند.

و حال که  به گذشته نگاه می کنیم، دلخوشیم به این:

این ها بعد از فتح ایران، ایرانی شدند و شاهانشان به پارسی سخن گفتند و شعر سرودند و  فرهنگ و آداب و سنن و ............. مگر مغول ها در هندوستان هندی نشدند؟

من نمی فهمم. انگار قضیه بسیار شبیه همان قمار بازی است که ............

یا این که توقع داشتیم فاتحان تا صدها سال بعد که جای خود را به دیگری دادند، با زبان خودشان سخن می گفتند؟ در این صورت که کسی نمی فهمید. پارسی سخن گفتند چون به آن نیاز داشتند.***

آیا این حل یک معادله n مجهولی در فضای توپولوژی است؟

--------

* نامبردگان جهانی بدانند که درهرجا که باشند نه تنها آن ها را خارجی می دانند بلکه ایرانی هم می دانند. حتا اگر زبان آن جا را چون زبان مادری صحبت بکنند و در گردهم آیی های ایرانیان هم حضور نیابند.

 بنا به آمار حدود 2 میلیون ایرانی در آمریکا هستند ولی تا کنون بزرگترین گردهم آیی آنها در اولین کنسرت گوگوش بوده به تعداد حدود 15000 نفر. ناگفته نماند که سالن بیشتر از این ظرفیت نداشت.


** فکر کنم افغان ها در تمام طول تاریخ تنها کشوری را که متصرف شده اند ایران بوده باشد.


*** هر چند برای خود شیرینی،  شعرا و نویسندگانی هم در این میانه بودند که وقاحت از حد برون کردند و به زبان فاتحان نوشتند. تا آنان را خوش آید. و دلخوش باشند به دینار و درمی چند که شاه ناایرانی، در کیسه ای بسویشان پرتاب می کرد و آنان در هوا آن را می قاپیدند................

نظرات 20 + ارسال نظر
سروی چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:57 http://matrook.blogsky.com/

همیشه به این واقعیت تلخ و تاریخی فکر می کنم که نژاد ما انگار یک جور سازگاری عجیب با مهاجمین داره . شاید اولش کمی مقاومت نشان بده اما بعد از مدتی دست از تلاش بر می داره و به قضا و قدر ! تن می ده ... تقیه پیشه می کنه! ... و بدتر از اون شکر می کنه که بدتر از این سرش نیومده . مثلن هی کشورها و سرزمین های بدبخت تر از خودش رو مثال می زنه و می گه ما از اینا بهتریم... پس خوش بخت تریم!

غم انگیزه... خیلی .
کلن ملت متوهمی هستیم . قهرمان ساز! و مرده پرست .

ما همه چیزمان خوبه. خیلی باکلاسیم. فقط یک مشکل داریم. اونم.........
چند نخته رو نمی تونم پرکنم.

فلورا چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 19:47

یکی دو سال اول مهاجرت به تطبیق دادن خودش با اونجا گذشت... در مورد اون دوست صحبت میکنم... حالا از بودن در اونجا لذت میبره ولی دلتنگ اینجا هم هست... چند شب پیش برام ایمیلی فرستاده بود و آخرش این شعر استاد شفیعی رو نوشته بود که من هم متاثر شدم:


اشکیم و حلقه در چشم کس آشنای ما نیست
در این وطن چه مانیم دیگر که جای ما نیست
چون کاروان سایه رفتیم از این بیابان
زان رو درین گذرگاه نقشی ز پای ما نیست
آیینه ی شکسته بی روشنی نماند
گر دل شکست ما را نقص صفای ما نیست
با آن که همچو مجنون گشتیم شهره در شهر
غیر از غمت در این شهر کس آشنای ما نیست
عمری خدا تو را خواست ای گل نصیب دشمن
عمری خدای او بود یک شب خدای ما نیست

خب من هم دیگه اشکی شدم

دلتنگ شدن که همیشه هست. امیدوارم دلتنگ آش رشته و نون سنگگ شده باشن.

آروین چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:53

راستی شما به این موضوع اعتقاد دارید که زمین از آن قوم برتره؟ نه اینکه برتر از نظر نژاد و این مسائل... بلکه از نظر علم و فرهنگ... قبول ندارید که قوم بی سواد و بی فرهنگ و ضعیف، مواهب زمین رو تلف می کنه؟ مثلا همین همسایمون چقدر معدن داره؟ چقدر کوهستان و مناطق خوب داره، آیا مردمش زمین رو تلف نمی کنند؟ آیا به حکم اینکه این قوم اینجا به دنیا اومده می شه از دست رفتن این همه هزینه فرصت رو توجیه کرد؟ درسته بی رحمانست اما منطقیه! من هنوز به کشورگشایی اعتقاد دارم اما نه اشغال و استعمار... البته اقتصاد جهانی و گلوبالیسم داره کم کم این کار رو می کنه... فکر کن اگه سوئیس می تونست یه سرزمین بزرگتر اندازه ی کونگو داشته باشه چی می شد!

نه زمین که هر جای کوچکتری در این زمین. یک کشور، یک شهر، یک اداره، یک مغازه، .............. یک خانواده.
کدوم همسایه این قدر معدن داره؟
کشور گشایی آروین جان امروزه دیگه شکل مدرن به خودش گرفته. عین عهد تیرکمون شاه نیست که بریم مثلن افغانسان رو بگیریم وبشیم حاکم اونجا که.
سوییس همین حالاشم مشکل داره. میدونی بیشترین آمار خودکشی در سطح جهان توی سوییسه؟
آدم وختی مشکل نداشته باشه میره و دست به خودکشی میزنه.

مریم چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:27

باید بگم خانوم معلم نبود و آقا معلم بود و بله می دونم که جرم بود اتفاقاً هم نه اون معلم شخص عادی بود و نه اون دبیرستان
بله .......

حتمن همین طور بوده. چون من از نسل پیش از انقلابم و تمام این هایی را که نوشتید را نه با چشم خودم که با پوست و گوشت و استخوانم دیده ام و چشیده ام.
امیدوارم آن معلم شما کماکان باشند و سرحال و سرزنده.
هرچند شک دارم.

مریم چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:42 http://voodoo.blogsky

می تونم بگم دردناک بود
یه روزایی عمه ی مهربونم تعریف می کرد دبیر ادبیات سال آخر دبیرستانشون (تقریباً سالهای 55 و 56) همیشه یه وقتی رو از کلاسش به خوندن شعر آب خاکستری سیاه اختصاص می داده و کلی حس وطن و ایران و چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم... من اگر برخیزم ....
من همیشه در رویای رسیدن به سال آخر بودم که دبیر ما هم بخواند دیرستان و دوبار دانشکده تموم شد دریغ از اون حس دریغ از ایران دریغ از خیلی چیزای دیگه....
ما پیروز که نشدیم هیچ ، گم هم شدیم

این شعر در زمان رژیم گذشته و در زمان رژیم فعلی خوندنش جرمه. اون خانم معلم هم احتمالن در اوائل شروع اعتراضاتی که بعدها منجر به انقلاب شد این شعرو خونده اگر نه دستگیر میشد. این شعر رو نمیشد سر کلاس خوند.

فلورا سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 21:29

خوشم اومد که ضعف ایرانی ها و نقاط منفی فرهنگی شون اینجا مخالف نداره...
من فکر میکنم تا روزی که ما ایرانی ها به گذشته و ایل و تبار و زبان و کلام و ادبیات و فلسفه مون مینازیم ره به هیچ کجا نمیبریم...
ما نقاط فرهنگی درخشانی داریم ولی همه ی این ها برای نجات دادن این قوم از خفت و خاری که دچارش هست کفایت نمیکنه... چون فقط میدونیم که فردوسی داریم ... مولانا داریم... بوعلی سینا داریم و و و و اما همه ی این داشتن ها ذره ای در زندگی روزانه مون اثری نداره... چون این شخصیتها و طرز فکرشون در فرهنگ جامعه ما نهادینه نشده... خیلی اگر تلاش کنیم هرکدوم فرزندان خودمون رو درست و آشنا به فرهنگ کشورش بار بیاریم ... اما این جوان در آینده باید با هموطنان گل و بلبلی تو یک اجتماع زندگی کنه که از زمین تا آسمون طرز فکر متفاوتی داره و خودش بیشتر رنج ببره...
یکی از دوستانم چند سال پیش بعد از مهاجرت میگفت:" ایران که بودم فکر میکردم یک انسان طبیعی و نرمال هستم که بین مردم غیرطبیعی دارم زندگی میکنم... مهاجرت کردم و اینجا فکر میکنم یک انسان غیر طبیعی هستم که دارم بین مردم طبیعی و نرمال زندگی میکنم!!"

یعنی مهاجرت هم مشکل دوست شما رو حل نکرد.
درست گفتم؟

الی سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 http://WWW.eliohamed.blogsky.com

جدی ما مردم ایران با همه چیز مسازیم....
امروز تخم مرغ 4000 تومانه میگیم چشم.... فردا هم که 5000 تومان میشه بازم میگیم چشم...
همیشه میترسی از اینکه کسی بگه چه بی ادب؟؟؟؟
به قول قدیمی ها خودی خار کن غریبه هار کنیم....
واسه همینه که هرچی سرمون بیاد حقمونه...

تا روزی که بتونیم بخریم میگیم چشم. بعدش خب نمی خریم.

فروزان سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:42

راستی یادم رفت بگم سلام
شماببخشید به بزرگی خودتون

سلام از ماست.

فروزان سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:41

ایران نمی دونست چه بلایی سرش اومده
نمی دونست چرا حالا که دامنش کوتاه شده و موهاش صاف و
طلایی البته زیر چادر
حالا باید مثل قدیما ابروهاشو باوسمه کمونی کنه
و چشماشو با سرمه سیاه کنه
بعد از اون همه جنگ وخونریزی
کشتار بچه هاش
و اینکه مردای غیور بعد از هزار جنگ نجاتش دادن
باید به گذشته برگرده
باید سعی کنه مثل مرد اولش حرف بزنه
آخه شما بگید
می شد از ترکها وافغانها ومغولهای خونخوار نترسید
بعد از اون همه بلایی که سرش آوردن
به زبونهای مختلف اسیرش کردن
زبونش تغییر نکنه
توی این جریان ایران مقصره
یا یکی دیگه نمیدونه
فقط میدونه نمیتونه دیگه به گذشته برگرده
باید از گردابی که حالا توش اسیره خلاص بشه
فقط اینکه خیلی گوش خوبی داشته وزبون قشنگی به همه لهجه ها وزبانها مسلط شده وفراموش کرده
حالا از هر زبونی یه چیزه بلده
مثل گل ولای کف رودخانه که به همش که بزنی رودخانه گل آلود میشه...

آرمین سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:53

ما یعنی ما

سارا خانوم دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 23:36

سلام رفیق
شنیدی ......میگن تا بیاد گوساله گاو. شود دل ننه اش اب شود.........
تا بیان ملت ایران ما بشن..........دل من و شما بر باد شود....بگذریم.........
خودمان را خوش است..........ولی شده در دنیای مجازی ما شدیم..........حالا ولو اب بندی.......
ولی نه جدی..........تو دنیای مجازی ایرانی جماعت ما تر نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دل ننه اش یا دل صاحبش؟ ننه اش که دوس داره گوساله اش گوساله بمونه و کنارش باشه. صاحبه که می خواد گوساله گاو بشه بفروشدش. یا بدوشتش. یا .......... هرکار دیگه ای که با گاو میشه کرد.

من فکر می کنم چون تماس در جهان مجازی فقط ذهنیه، گیرم با واسطه کی بورد و مونیتور، یک ارتباط تنگاتنگه. چیزهای فیزیکی در این میان حذف میشن. چیزهایی که بسیار باعث تفرقه هستن مانند:
صدا، ریخت، طرز لباس پوشیدن، تیک ها، ریخت خنده ها، چاقی و لاغری و قد و بالا و به طور کلی، هیکل، آرایش، غذای مورد علاقه، یا کل علائق، ....... ولی اینجا فقط ذهنه. به قول یکی مزغ فقط کار می کنه.
ایرانی و غیر ایرانی هم نداره. همه دوستان مجازی در سراسر جهان ما تر از ماهای جهان واقعی هستن. هرچند من جنس این جهان رو مجازی-واقعی می دونم. و به قول کسی مانند دنیای ماتریکسه. دنیایی موازی دنیای واقعی.....

آروین دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 20:38

البته من یادمه نادر هند رو هم گرفت، و الماش و کوه نور رو... محمود غزنوی نژاد هم سومنات رو فتح کرد و بتهاش رو کتک زد... ما خودمون تو اون جنگا با آقا بودیم، دروغ چرا تا قبر آ آ آ آ....
زمان ابومسلم هم یه جورایی خلیفه رو اذیت کردیم و قلمروش رو تنگ نمودیم... خشایار هم یکمی یونانی ها رو انگولک کرد و آکروپولیس رو یکیم خط خطی کرد. اصلا تقصیر همین انگولک کردن شد که اونام تخت جمشید رو آتیش زدند (از ماست که برماست)... همین عمو فتل...فتل ریشو، اگه نمی اومد بعد از مرگ آغا ممد خان حال این خان ها رو نمی گرفت الان ایران چندتا کشور بود... جان شما... رضا قلدر، اگه حال این بختیاری ها و قشقایی ها رو نمی گرفت الان ما هم هلمند داشتیم... چرا عمو عباس رو نمی گی؟ کشتی های پرتغالی رو از خلیج فارس بیرون کردن در اون روز تو مایه های بیرون کردن ناو های هواپیما بر از خلیج فارس امروزه!... قربان سیبل های مردانش هم باید برویم...یه با رهم گوام رو 19 هیچ زدیم.... اینا پیروزی اند دیگه عمو محسن!

بر منکرش نعلت. مگه من گفتم پیروزی نداشتیم؟ من گفتم ما در مجموع پیروز نبودیم.
بر منکر همه قهرمانی های ما نعلت. از آریو برزن بگیر بیا تا ابراهیم همت.
من که گوام رو یادم نیست ولی می دونم که مالدیو رو 17 هیچ زدیم.

آرمین دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 18:36

فکر کنم ما ذاتمون اینجوریه

ما یعنی کیا؟ یه وختی چیزی به اندازه قاره اروپا بودیم. خوورد خوورد کوچیک شدیم. دروغ چرا؟ یه وختی هم البته از حالا کوچیکتر بودیم. حالا ما، یعنی آدمایی که توی این پهناور زندگی می کردند؟

فیروزه دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:08

الان دعوا سر چیه ما باید چیکار کنیم ؟ مگه تقصیره ما بوده که اجدادکمون انقدر خوب ! بودند !!!

دعوا سر اینه که باور کنیم ما اینیم. خیلی دلخوش نباشیم که به مغولان و اعراب و افاغنه پارسی حرف زدن را آموزش دادیم.

بابک دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 13:52

فرهنگ تعامل و تسامح ایرانی ها مثال زدنیست -اینکه با همه اقوام و مرام و مسلکی کنار میایند جتی حرف زور

من می گم خب این خوبه غیر از حرف زورش.

فریدون دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 13:10 http://www.parastu.persianblog.com

محسن گرامی

یک -راستی از دهکده جهانی و جهان گرایی چه می دانیم؟

دو -مرزهای اقتصادی و سیاسی (وطن ها) منافع چه کسانی را حفظ می کنند؟

سه -اگر مرز ها کمرنگ شود آیا تمرکز سرمایه های کلان کمرنگ خواهد شد و فقر و گرسنگی و بیماری و جنگ ها تقلیل خواهد یافت؟

چهار - مگر نه اینست کارگران، هر جای این کره خاکی باشند باید برای امرار معاش نیروی کارشان را بفروشند و استثمار شوند؟
مگر فرقی می کند که چه ملیتی داشته باشند ؟ مگر فرقی می کند که باب دیلن گوش کنند و یا گوگوش؟ مگر فرقی می کند حافظ بخوانند یا پابلو نرودا؟

پنج -اگر بنا باشد سانسور بشوی و آزادی نداشته باشی چه فرقی می کند آسیایی باشی و یا از آمریکای لاتین؟

شش- شبکه اینترنت، بازار مشترک ، مذهب، علم ، صنعت، ادبیات ، هنر ، شرکت های چند ملیتی ، ورزش المپیک ... وغیره خارج از محدوده مرزها فعالیت دارند.آیا براینان امکان دارد سود و زیان مرز گرایی و ملی گرایی را با سود و زیان جهان گرایی مقایسه کنید تا بحث روشن تر شود ؟

با درود های فراوان



یک: من همان چیزی را می دانم که در تئوریهایی اینجا و آنجا دیده ام. می دانم که تا زمان بسیار دوری چرخ زمانه به همین شکلی که الان هست می چرخد.
دو: دفاع از مرزهای سیاسی کار مردم است و دفاع از منافع اقتصادی کار حاکمانی که از طرف مردم انتخاب می شوند.
سه: در صورت کمرنگ شدن مرزها جنگهای کلاسیک بله تقلیل خواهند یافت ولی جنگهای دیگری که مدافع منافع سرمایه های کلان است کماکان راه خود می روند.
چهار: همین است که شما می فرمایید.
پنج: نه. فرقی نمی کند؟
شش. من چگونه سود و زیان و مرزگرایی و ملی گرایی را با سود و زیان جهان گرایی روشن کنم. بضاعت این را ندارم.
ولی این را می دانم که در جایی زندگی می کنم که همه ی آن مصائبی که همه در هر گوشه ای از جهان دارند را دارم بعلاوه خیلی چیز های دیگر.
این روزها خیلی از زنان ایرانی بر این باورند که در دیکتاتوری سوریه اگر مردم را آزار می دهند لااقل حجاب اجباری نیست.
باور می کنید؟ این که کسی بخواهد که حداقل نوع پوشش اش را خودش انتخاب کند درخواست خیلی زیادی است؟
من می شناسم آدمهایی را که فقط برای این که در خارج از کشور می توانند بدون حجاب باشند مهاجرت کرده اند و در خارج از مرزهای ایران در شرایط بسیار سخت تری دارند زندگی می کنند. منت هم سر بنده می گذارند که اگر فلان بشود ما برمی گردیم.
ممنون از الطافشان.
و نیز فکر می کنم بخشی از کامنتتان هم برگردد به آنچه که در مورد ایرانیان خارج از کشور نوشتم. اگر اشتباه نکرده باشم.
چیزی که در مورد ایرانیان خارج از کشور نوشتم را باور دارم. تقریبن کلیه کسانی را که روزی در اینجا می دیدم و اکنون دیگر نمی بینم می توام بگویم کلیه ارتباطات خودشان را با اینجا قطع کرده اند. و اگر گاهی برمی گردند شاید برای دیدن خانواده و دوستانشان باشد و نه چیز دیگری. شاید فقط نزدیکان من بوده اند. من با این که به خانم گوگوش به عنوان یک ستاره بی تای آواز ایران نگاه می کنم ولی راستش توقع هم دارم وقتی برای یک قضیه ای فراخوانی داده می شود برای یک گردهم آیی، خارج از ایرانی بودن یا نبودن، آنقدر ایرانی جمع بشود که حداقل آبروی من در ایران حفظ شود و تصاویر و فیلم های هشت تا و نصفی آدم که در جایی جمع شده اند نشود بهانه دست کسانی که اینجا به دنبال همین بهانه ها هستند که بر سر من بکوبند. لااقل فردا هم که تحت شرایطی خواستند برگردند پیش وجدان خودشان بگویند: که ما هم سهمی داشتیم در این پیروزی.
در پایان چیز دیگری هم بنویسم و آن اینکه باور دارم اگر صدایی فرای مرزهایی که هنوز پابرجا هستند، برای دفاع از من بلند شود، خیلی به آن دلخوش نخواهم بود. من اشتباه نیاکانم را تکرار نمی کنم. نیاکانی با آغوش باز از اعراب پذیرایی کردند.

آرمین دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

یه جوری میگید انگار کسی به هندوستان حمله نکرده . اونا هم که دست کمی از ما نداشتن . بنده خدا گاندی پدرش دراومد تا تونست تو هند اتحاد ایجاد کنه . مطمئن باش اگه کل هند یه مذهب داشت خیلی زودتر از اونا با هم متحد میشدن . الانم که خاب خیلی از کشورا کم و بیش دموکراسی دارن . چیز خارق العاده ای نیست

خب منم همینو میگم. یکی از کسانی که به هندوستان حمله کرد و مردم اونجا عین چنگیزی که به ما حمله کرد بهش نگاه می کنند نادرشاه افشار ایرانیه. اینگیلیسیای خبیثم که بماند.
دمکراسی موجود در هند، در جهان بی تاست.

آرمین دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

این نیلوفر خوانوم کار و کاسبی مارو خراب کرده . هروقت میایم دومیم . گویا زنبیل میذارن دم در وبلاگ
اتفاقا ما میخواستیم از همون گذشته صحبت کنیم منتهی صحبت از گذشته امروز رو هم میبره زیر سوال . تاریخ ایران خیلی تحریف شده و برملا کردن این تحریفات خود جرم محسوب میشود . باشد که در ناگفته ها برملا شود .
منتهی کلا به خاطر موقعیت جغرافیای خوبمون و آب و هوای معتدل از قدیم خواستار زیاد داشتیم کور بشه چشم حسود . وقتی که یه کشور به چند مذهبی و چند فرهنگی تبدیل بشه به مرور زمان مشکلاتی بوجود میاره که جلوی پیشرفت کشور رو میگیره . شما تصور کن اگه ما از زمان کوروش تا الان زرتشتی بودیم یا از همون زمان مسلمان بودیم تا الان یا مسیحی بودیم .قضیه خیلی فرق میکرد . ایران بهای زیادی برای اسلام پرداخت کرد . ایرادی به اسلام نیست . ایراد به عربهاست که برای نفوذشون دست به هر کاری زدن . حسن صباح باهاشون خیلی مبارزه کرد خیام خیلی مبارزه کرد وخیلی های دیگه که تحریف شدن .
آقا نمایشم ندادی ندادیا . ما برای شما نوشتیم

ببین امروز زیر سئوال هست اصلن.
من فقط در مورد یکی از این هایی که نوشتی چند کلمه بگویم. و آن در مورد زرتشتی بودن است.
یکی از دلایل پیروزی اعراب دخالت دین در سیاست در زمان ساسانیان است.
در آن زمان مغ های زرتشتی آن چنان به دربار چنگ انداخته بودند که حد و مرزی نداشت. این دخالت عرصه را به مردم تنگ کرد که با حمله اعراب و در باغ سبزی که نشان دادند در کمترین زمان ممکنه دربار ساسانیان و دین زرتشت در مقابل این هچوم تسلیم شد.
و نیز عرض کنم که بسیار از کشورها دین عوض کرده اند. این فقط مگر ما بوده ایم؟ مگر اروپا از روز ازل مسیحی بودند. مگر هندوستان که والاترین دمکراسی را در جهان داراست هفتاد و دو دین و مذهب ندارد و چند دینه نیست؟ فرهنگ و شعور کاری به کار دین ندارد. اتفاقن به نظر من یک دستی خیلی بدتر است و کلاه سر خیلی ها می رود در این یک دست بودن. در جنگ اضداد است که ملت می توانند یک نفسی بکشند. و گاهی بگویند:
آخیششش.

آرمین دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:58 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

ما بخوایم حرف دلمونو بزنیم که نمیشه . ینی اگه بزنیم قابل نمایش نمیشه . پس نمیزنیم . باشد که در ناگفته ها بزنیم.

خب آدم یاید یاد بگیره بدون این که بهانه دست کسی بده حرفشو بزنه.
حرف زدن در مورد تاریخ گذشته ایران که دیگه سخت نیست. مگر این که بخوای با امروز مثال بزنی و با امروز مقایسه کنی. خب امروز رو همه می دونن. همه با امروز آشنا هستند. عین کفر ابلیس مشهوره امروز. صحبت من مال امروز نیست. فقط امروز رو دیدن اجازه کنکاش در گذشته رو بهمون نمیده.
بماند که من شهامت یک جوان را هم ندارم. اصلن و ابدن.

نیلوفر دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:51

انگار دراکولا بودن این حسن را دارد که اینبار از رامین یعنی همان آرمین هم اول تر شدم برای نوشتن قامنت .
من اینجوری فهمیدم که ما باید خیییییییییییییییییییییییییییییلی روی خودمون کار کنیم که بتونیم خیلی چیز ها را عوض کنیم .درست فهمیدم یا باز پوست تخمه را به جای بهار نارنج دیدم ؟

یادم باشه جایزه ی این پست رو به شما بدم.
درست ـ درست دیدی. پوست تخمه ها رو جارو کردیم. اینجا نداریم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد