بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

از ولنتاین تا سپندارمزگان

 سپندارمزگان

امروز روز عشق بود
روز بیست و پنج بهمن
روز ولنتاین
امروز بیست و پنجم بهمن روز ولنتاین یا روز عشق است. در فرهنگ غرب. و بیست و نهم بهمن ماه روز عشق است در فرهنگ ایرانی و با نام سپندارمزگان.  
هر دو روز را عشق است.......... 
ولی متن زیر را هم ببینید. توسط دوستی به دستم رسیده که از سایت زنده رود دات کام گرفته است. بی مناسبت ندیدم که شما هم فیض ببرید. از دوستان این سایت هم برای این روشنگری سپاسگزارم.  
این برید را چند سال پیش هم در جایی گذاشته بودم. 
*** 
............ آنچه برای معاصرین و آیندگان حائز اهمیت است  ، 
 عدد افراد یک ملت و تعداد سربازانی که در جنگ کشته شده اند نیست، 
 بلکه ارزشی است که آن ملت در زرادخانه فرهنگی بشریت دارد. 
***
وقتی به شروع و چگونگی وقوعش فکر می کنم، بنظرم همه چیز گیج و پیچیده می آید! اما ظاهرا این گیجی چندان هم عجیب ودور از انتظار نیست، چون عبارت "ضربه فرهنگی" را چنین تعریف کرده اند: "تغییراتی در فرهنگ که موجب به وجود آمدن گیجی، سردرگمی و هیجان می شود."
این ضربه چنان نرم و آهسته بر پیکر ملت ما فرود آمد که جز گیجی و بی هویتی پی آمد آن چیزی نفهمیدیم!
شاید افراد زیادی را ببینید که کلمات Hi و Hello را با لهجه غلیظ Americanاش تلفظ می کنند. اما تعداد افرادی که از واژه درود استفاده می کنند، بسیار نادر است!

همینطور کلمه Thanks بیش از سپاسگزارم و Good bye بسیار راحت تر از «بدرود» در دهان ها می چرخد. ما حتی به این هم بسنده نکرده ایم!
این روزها مردم برگزاری جشن ها و مناسبت های خارجی را نشانه تجدد، تمدن و تفاخر می دانند.
سفره هفت سین نمی چینند، اما در آراستن درخت کریسمس اهتمام می ورزند!
جشن شب یلدا که به بهانه بلند شدن روز، برای شکرگزاری از برکات و نعمات خداوندی برگزار می شده است را نمی شناسند، اما همراه و همزمان با بیگانگان روز شکرگزاری برپا می کنند!
همه چیز را در مورد Valentine و فلسفه نامگذاریش می دانند، اما حتی اسم "سپندار مذگان" به گوششان نخورده است.
چند سالی ست حوالی26 بهمن ماه (14 فوریه) که می شود هیاهو و هیجان را در خیابان ها می بینیم. مغازه های اجناس کادوئی لوکس و فانتزی غلغله می شود. همه جا اسم Valentine به گوش می خورد. از هر بچه مدرسه ای که در مورد والنتاین سوال کنی می داند که "در قرن سوم میلادی که مطابق می شود با اوایل امپراطوری ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است بنام کلودیوس دوم. کلودیوس عقاید عجیبی داشته است از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد. از این رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری روم قدغن می کند.کلودیوس به قدری بی رحم وفرمانش به اندازه ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت.اما کشیشی به نام والنتیوس(والنتاین)،مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می کرد.کلودیوس دوم از این جریان خبردار می شود و دستور می دهد که والنتاین را به زندان بیندازند. والنتاین در زندان عاشق دختر زندانبان می شود .سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق،با قلبی عاشق اعدام می شود...بنابراین او را به عنوان فدایی وشهید راه عشق می دانند و از آن زمان نهاد و سمبلی می شود برای عشق!"
اما کمتر کسی است که بداند در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است!
جالب است بدانید که این روز در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با 29 بهمن، یعنی تنها 3 روز پس از والنتاین فرنگی! این روز "سپندار مذگان" یا "اسفندار مذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن این روز به عنوان "روز عشق" به این صورت بوده است که در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. بعنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی "بهترین راستی و پاکی" که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی "شاهی و فرمانروایی آرمانی" که خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق می پنداشتند. در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می شد، جشنی ترتیب می دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمین روز هر ماه مهر نام داشت و که در ماه مهر، "مهرگان" لقب می گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ یا اسفندار مذ نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشنی با همین عنوان می گرفتند.
سپندار مذگان جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می کردند.

ملت ایران از جمله ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و کلا جهان بینی ایرانیان باستان است. از آنجایی که ما با فرهنگ باستانی خود ناآشناییم شکوه و زیبایی این فرهنگ با ما بیگانه شده است. نقطه مقابل ملت ما آمریکاییها هستند که به خود جهان بینی دچار می باشند. آنها دنیا را تنها از دیدگاه و زاویه خاص خود نگاه می کنند. مردمانی که چنین دیدگاهی دارند، متوجه نمی شوند که ملت های دیگر شیوه های زندگی و فرهنگ های متفاوتی دارند. آمریکاییها بشدت قوم پرستند و خود را محور جهان می دانند. آنها بر این باورند که عادات، رسوم و ارزش های فرهنگی شان برتر از سایرین است. این موضوع در بررسی عملکرد آنان بخوبی مشهود است. بعنوان مثال در حالی که این روزها مردم کشورهای مختلف جهان معمولا به سه، چهار زبان مسلط می باشند، آمریکاییها تقریبا تنها به یک زبان حرف می زنند. همچنین مصرانه در پی اشاعه دادن جشن ها و سنت های خاص فرهنگ خود هستند.
"اطلاع داشتن از فرهنگ های سایر ملل" و "مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها" دو مقوله کاملا جداست.با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم دیگران، بی اینکه ریشه در خاک، در فرهنگ و تاریخ ما داشته باشد، اگر هم به جایی برسیم، جایی ست که دیگران پیش از ما رسیده اند و جا خوش کرده اند!
برای اینکه ملتی در تفکر عقیم شود، باید هویت فرهنگی تاریخی را از او گرفت. فرهنگ مهم ترین عامل در حیات، رشد، بالندگی یا نابودی ملت ها است. هویت هر ملتی در تاریخ آن ملت نهاده شده است. اقوامی که در تاریخ از جایگاه شامخی برخوردارند، کسانی هستند که توانسته اند به شیوه مؤثرتری خود، فرهنگ و اسطوره های باستانی خود را معرفی کنند و حیات خود را تا ارتفاع یک افسانه بالا برند. آنچه برای معاصرین و آیندگان حائز اهمیت است، عدد افراد یک ملت و تعداد سربازانی که در جنگ کشته شده اند نیست؛ بلکه ارزشی است که آن ملت در زرادخانه فرهنگی بشریت دارد.

نظرات 17 + ارسال نظر
هاجر شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 http://svida.blogfa.com

سپندارمذگان به عبارتی روز گرامیداشت زن هم هست . ممنون از پست زیباتون .

ما اصلن فهمیدیم که فقط روز گرامی داشت زن است. این بود که تصمیم گرفتیم روز عشق را والنتاین اعلام کنیم. مگر این که بگردیم و از میان اوراق فراموش شده تاریخ ایران روز عشقی پیدا کنیم.

شهرزاد پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:24

آقای رشاد گرامی من هم این برخورد افکار را خیلی دوست دارم باعث شد این چند روز کلی مطلب درباره اسفندگان بخوانم و پیام های دوستان هم در اینجا خیلی آموزنده است.

دوستان عزیز من هم قبول دارم که جهانی شدن خواه ناخواه خرده فرهنگ ها و آیین های ملل ضعیف تر را در خودش حل می کنه ولی قطعن از سوی دیگه که نگاه کنیم موجب برانگیختگی ملتهایی می شه که ارزش ها و الگوهای فرهنگی و هویتی خودشون رو باور دارن و خواهان حفظ و نگهداریشون هستن.
آقای مهدی بهشت گرامی در پیوند زیر گفتگوها و مقالاتی درباره سپندار مذگان خواندم و این طور فهمیدم که این روز در ایران باستان به طور خاص روز گرامی داشت زمین و زن بوده و در برداشت های مختلفی که از این روز شده از زمین به عنوان نماد عشق و مهرورزی و پرستاری هم یاد شده

http://fa.wikipedia.org/wiki/اسفندگان

با همه این ها مانند همه دوستان تمام جشن ها و آیین های زیبای ملل مختلف را خیلی زیاد دوست دارم و براشون ارزش قائلم، نظر شما و دوستان گرامی هم در هر صورت برام قابل احترامه بیشتر دوست داشتم در این گفتگو حضور داشته باشم و چیزهای جدیدی یاد بگیرم سپاس از شما و همه دوستان

شما حجت بر ما تمام کردید.
بنابراین ما روز والنتاین را روز عشق اعلام می کنیم.

پروانه پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:21

پست خوبیه و پیام ها هم بسیار خواندنی.
دم این انجمن دوستانه گرم

رشاد پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 00:20

آروین گرامی. شکی نیست که فرهنگ ها همدیگر را در طول تاریخ می‌خورند. ولی ریشه‌کن نمی‌شوند. همین حالا هم در برخی نواحی شام (تقریبا سوریه و حوالی آن) رسومی از دوران های آشور و بابل برپاست. گرچه نام آنها از بین رفته است. همین حالا در برخی نواحی یزد و کرمان به جای چهارشنبه سوری (که رسمی ایرانی نیست) مراسم سده (که ایرانی باستان است) می‌گیرند! شاید به قول شما روزی هم نامی از فرهنگ ما نباشد و فرهنگ غربی غلبه کند، ولی از همین حالا نوروز مان در امریکا رخنه کرده است و آثار گذشته‌هایمان در موزه لوور این فرهنگ را زنده نگاه می‌دارد. هدف گفته‌ها و توصیه‌های دوستان نگاه داشتن این رسوم است (که حرفی کاملاً منطقی است). من نسبت به هیچ یک از رسوم تعصب ندارم، ولی هیچ کدام را هم رد نمی‌کنم و به آن احترام می‌گذارم (حتی آن‌هایی که به نظر من مسخره می‌آیند).

سرکار خانم شهرزاد هم کاملا درست می فرمایند که خودمان باید سعی در نگاه داشتن آداب و رسوم خودمان بکنیم. به هر حال نباید انتظار داشت کسی دلسوز ما باشد. من معتقدم حتی همین کامنت‌هایی که در این وبلاق وزین محسن گذاشته می‌شود در حفظ این آداب بی تأثیر نیست. این برخورد افکار و آرا را دست کم نگیرید، هر چند زیاد به چشم نیایند.

ضمنا ممنون از خانم فرناز. گفته باشم زیاد بادم نکنید، ظرفیت ندارم، یهو می‌ترکم! بعداً گله نکنید هااااااا!

نیره چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:22 http://www.bahareman.blogsky.com/

خوب این جا بحث عشق داغ است و عشاق فراوان ... نباید کام همه را تلخ کنم با این نکته که عشق دروغی بیش نیست! ولی خوب آخرش نوشتم این جمله را ...گرامی می
ولی صرف نظر از این جمله هر روز روز عشق است. مگه نه؟! و هر کسی با هر نیتی و در هر جایی عشق را گرامی می دارد شایسته ی ارج نهادن

خب بله. ولی لذت قضیه به اینه که همه با هم توی جشن باشند. شور و حال شهر خودش صفایی دیگه داره.
ما به طور جدی به دنبال این هستم که ببینم اگر سپندارمزگان روز عشق نباشه دیگه ازش هیچ حرفی نمی زنم. والنتاین را روز جهانی عشق اعلام می کنم و هشتم مارس را روز جهانی زن.

شهرزاد چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:58

از آقای رشاد و توضیحات خوبشون و آموزنده شون خیلی سپاسگزارم.
در هر حال اگر این جشن گرفتن‌ها از روی آگاهی و با شناخت کافی باشه خیلی بهتره و باعث می‌شه اون نقاط کور و گمشده خودمون رو هم پیدا کنیم یا پیدا کنن از طرفی شاید چنین جشن‌هایی به ما یاد می‌ده که به سنت‌ها و جشن‌های باستانی خودمون بیشتر اهمیت بدیم اگه می‌بینیم تو کانادا یه درخت نه چندان قدیمی رو دور و برش حصار می‌کشن و مثل یه سند تاریخی ازش مراقبت می‌کنن و مثل تخت جمشید چوب حراج به تاریخ و گذشته‌ نه چندان کهن‌شون نمی‌زنن، بی تفاوت از کنارش نگذریم، متاسفانه خیلی‌ها به بعضی از این جشن‌ها بیشتر روی خوش نشون می‌دن تا جشن‌های ملی خودمون و این اصلن خوب نیست همین بی‌تفاوتی‌هاست که خلیج پارسمون رو عربی می‌کنه و مولانا رو عارفی ترک و ... هر چند که خیلی فاکتورهای دیگه هم تو این بی‌تفاوتی‌ها تاثیر داره.

در ادامه پیام نیره گرامی و روز زن شاید بد نباشه اگر دوستان علاقه داشتن سری هم به لینک زیر بزنن:
http://ghiasabadi.com/esfandegan.html

با توجه به کامنت خانم نیره و این لینک شما ما باید نتیجه بگیریم که سپندارمزگان اصلن روز عشق نیست و بهتر است آن را بگذاریم برای روز زن. و برویم و والنتاین را جشن بگیریم. تکلیف ما عشاق را روشن کنید. چه بکنیم؟

آروین چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:37

این موضوع البته بسته به اینه که رقابت در کره زمین رو بر سر چی بدونید... یا اینکه اصلا قبول داشته باشید که رقابتی در کار هست یت نه...
من شخصا اعتقاد دارم مه علی رغم هر قابلیت و پیشرفتی که کرده باشیم هنوز حیوانیم... درسته که به نسبت سایر مخلوقات خیلی جلو تر و تکامل یافته تریم ام هنوز همونیم... فک می کنم نسبتی که بین ما و یک سگه شاید بین یک سگ و یه سوسک باشه و همون نسبت بین یه سوسک و یه باکتری... هر کدوم نسبت به اون یکی خیلی کامل ترند... حالا درسته سگ توانایی ادعا کردن در قبال سوسک رو نداره اما هر دو حیونن... ما هم همین طور... شاید موجودی به مراتب از ما تکامل یافته تر وجود داشته باشه یا در میلیاردها سال آینده روی همین کره به وجود بیاد... بماند
منظورم اینه که ما هم تابع قانون جنگلیم حالا درسته قوی تره همه ماده ها رو بلند نمی کنه یا اینکه بقیه رو نمی خوره اما از نظر فرهنگی این موضوع صادقه... فرهنگ ما اگه چیز قوی بود تا حالا به خیلی جاها سرایت کرده بود... به نظرم فرهنگ ما علی رغم تمام چیزهای مثبتش که من هم واقعا می پرستمشون فرهنگ ضعیفیه... دلیلش هم ضعفش در مقابل فرهنگ بیگانه است... به نظر من مهم نیست مردم چقدر به فرهنگشون اهمیت می دن مهم اینه که فرهنگ برتر فرهنگ مغلوب رو حذف می کنه... فرهنگ با ارزش ما هم میراث همین قانونه... مگه زمان حمله مغول و اعراب و اسکندر بانیان فرهنگ در جامعه به صورت ستزمان یافته وجود داشتند که به پاسداری از فرهنگ بپردازند، یا اینکه سطح سواد مردم اینقدر بالا بود که تشخیص می دادند باید نوروز رو به جا آورد... فرهنگ فارسی اون موقع قالب بوده به فرهنگ های مهاجم و دوام آورد... بدون مراقبت مصنوعی... حالا احساس می کنم موقعشه که یک سری فرهنگ ها یا حذف بشن یا تعدیل... فرهنگ ما هم اگه اون قدر ضعیفه که نیاز به مرقبت داره بالاخره حذف می شه... حالا می شه ازش مراقبت کرد که به جای بیست سال تو 90 سال این اتفاق بیفته اما بالاخره می شه... درسته ما لالن به خاطر شرایط کشور رو خیلی چیزا عرق داریم مثل نوروز... اما با برطرف شدن عقده ها و بحران ها و دشمنی ها باز هم عادی می شه و دیگه کسی سنگ گذشته ها رو به سینه نمی زنه... متاسفانه معتقدم فرهنگ، خط و رسوم ما محکوم به نابودیه... فرهنگ غرب علی رغم انتقادهایی که شاید به حق هم بهش وارده و من هم در بسیاری موارد باهاش مخالفم، در عمل ثابت کرده فرهنگ کامل تر و برتریه... من هم که طرفدارش بمونم محکومم به زوال... این سیر تاریخیه که برای مصری های باستان، سومریان، بابلیان، آشوریان و خیلی اقوام دیگه اتفاق افتاده... اگر هم قومی مثل یهودیا خیلی اصرار کنن منزوی می شن... نمی دونم شاید من اشتباه می کنم... شاید فرهنگ ها حذف نشن... در هم ادغام بشن و مزایاشون برجای بمونه... نمی دونم... این فقط یه نظریه است و منم روش تعصب ندارم اگه توجیهم کنید

من در همین متنی که یکی دو سال پیش گذاشته بودم باورم همین بود. نه این که اصرار داشته باشم که فرهنگی و آدابی باید حذف بشود. اگر حذف بشود خب شده. به هر دلیلی. اصلن این که بخواهم چیزی را دوباره از نو زنده کنم را خیلی باور ندارم. الان دوستانی در اینجا نوشته اند که روز سپندار مزگان اصلن روز عشق نیست و روز زن است. خب در این صورت ما در گذشته روز عشق نداشته ایم و بهتر است برویم و والنتاین را به عنوان روز عشق جشن بگیریم. شاید نه فردا و ماه دیگر و سال دیگر که هزار سال دیگر هبچ کدام از این روزها نباشند. والنتاین هم نباشد. و جامعه بشری زیر لوای یک حاکمیت به جایی برسد که همه مجبور باشند از صب تا شب سگ دو بزنند و چون روبات کار کنند فقط برای این که زنده بمانند.
مثلن.

آروین چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:17

یه سؤالی چند وقته برام پیش اومده...
فرض کنیم ویروسی بیاد که فرهنگ تمام ایرانیا رو بکنه مثل مثلا فرانسویا... نوروز و یلدا و غیره کنسل بشه و به جاش جشنای دیگه ای باشه... به کجای این دنیا برمی خوره؟ اصلا کسی می فهمه؟
مثلا اگه یهودیا با تمام نفوذ و پولشون دیگه هانوکا نگیرن یا ویتنامیا عید تت نگیرند یا ارتودوکسا کریسمسو یک هفته دیر تر برگزار نکنن یا توی اسپانیا به هم پرتقال نزنند یا توی مکزیک خوشون رو مثل مرده ها درست نکنند یا توی برزیل کارناوال رقص راه نندازند یا هندیا نرن توی رود سند کهنه هاشون رو بشورن یا توی چین اژدها هوا نکنن به کجای دنیا برمی خوره؟
نمی خوام بگم این مراسم بی ارزشه و زیبا نیست ولی چرا چیزی که اینقدر بی تأثیره منشا این همه بحثه؟
حالا یلدای ما منشا کریسمس اونا بوده یا اینا دو تا چیز جداگانه بوده...سپندارمذگان ما قدیمی تر یا ولنتاین... نمی دونم اینا چه فرقی می کنه؟ من همه جشنایی که فلسفه شون رو می دونم دوست دارم... اما هیچ کدومم اگه نباشن به نظرم مهم نیست چون اکثرشون یا یه روز فرضی برای بزرگداشت چیز مهمی هستند که می تونه هر تاریخ دیگه ای باشه (یا اینکه شاید اون موضوع دیگه مهم نباشه مثل مهرگان که یکی از دلایل برگزاریش فصل درو بوده و الان که کشاورزی با پیشرفت تکنولوژی تبدیل به موضوعی ساده شده و حداقل اهمیت حیاتی سابق رو نداره) یا هم بر مبنای خرافات و افسانه است...
منو توجیه کنید چون واقعا مفهوم این چیزا رو دارم گم می کنم

من که می گم بهتره هیشکی تبلیغ چیزی رو که خودش دوست داره نکنه. جشنشو بگیره. بگه جشن منه. این چه جوریه؟ موافقی؟
عیسا به دین خود و موسا به دین خود.
به نظر یه جورایی همه شوینیست هستن. حالا توی این مورد ویژه یه چیزی هم هست که روزای عشق دیگران چیه؟ مثلن توی ویتنام یا هندوستان و ......؟
چون این جشنایی که تو گفتی خب با این که جشن هستند ولی شاید جشن عشق نباشند.
یعنی چینم ولنتاین داره؟

کمال چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:12 http://baroonedeltangi.blogsky.com

خوشبختانه ملت دارن به یه مسیری می رن که فرهنگ پارسی رو برگردونن
مثلا اسمها داره بیشتر فارسی اصیل میشه
تا 15 سال پیش همه اسم بچشونو عربی می گرفتن کما اینکه اسم شما و من همین طوره
اما الآن اسمها بیشتر داره پارسی میشه
و سپندار مذگان هم چند سالیه که به مردم شناسونده شده و کم کم در کنار ولنتاین جشن گرفته میشه
این موضوع در شما هم آقای مهدی بهشت قابل دیدن هست
چون شما پارسال در 25 بهمن ولنتاین را جشن گرفتید آما حرفی از سپندار مذگان نزدید
به امید بازیافت فرهنگ غنی خودمان و پس زدن عربی از زبان و فرهنگ زیبایمان

من هرجشنی که یادم باشه رو می گیرم. والنتاین و سپندارمزگان و نوروز و کریسمس و پسح و ..........
البته بنا به حال و روز خودم و مناسبتی که باشد یک دگردیسی ها و چرخش هایی این وسط دارم. مثل سال قبل از پارسال موضع کمی کجکی تری داشتم. یعنی بهمن 87
خودم بار اول سال 85 یا 86 بود که توی وبلاگی از این سپندارمزگان چیزی شنیدم و توی وبلاگی که داشتم از ان حرف زدم. این عکس هم که اینجاست همان وقت درست کردم و آنجا چسباندم. قبل از آن هم اصلن سپندارمزگان نشنیده بودم. ولی خب والنتاین را شش هفت سالی می شود که می شناسم.
اینم لینک قبلنه.
http://after23.blogsky.com/1387/11/26/post-155/

نیره سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:48 http://www.bahareman.blogsky.com/

درود بر شما
شوربختانه نتوانستم تمام یادداشت دوستان را بخوانم امیدوارم آن چه می خواهم بنویسم، تکراری نباشد. خوب نگاهی بیندازیم به چند سال پیش... خیلی ها با دیدن اوج گرفتن روز ولنتاین و آداب همراه آن و شوری که در میان دختران و پسران جوان رخ داد، یادشان آمد که سپندارمزگانی هم بوده است!چرا هم ایشان پیش از ماجرای ولنتاین چنین نکردند. می دانید که اصلاً سپندارمزگان روز عشق نیست! بلکه روز زن است. در ایران باستان در چنین روزی مردان، زنان و دخترانشان را بر تخت شاهی می نشاندند و به آن ها هدیه و گل می دادند و اجازه نمی دادند که کاری انجام بدهند. اما اگر سپندارمزگان با همان هویت و معنا یعنی روز زن یادآوری می شد آن گاه تکلیف روز زن فعلی که با رویکردی آیینی و روز تولد دخت پیامبر اسلام گزینش شده است چه می شد؟! پس بهتر آن بود که حواس همگان را از روز زن در ایران باستان پرت کرده و به سوی روز عشق و عشاق جلب کنند و این گونه حتا بتوانند در برابر آیینی اروپایی و غرب زدگی! با استناد به آیینی باستانی و میهنی مبارزه و رویارویی ای جدی بکنند. می بینید که چطور دور می خوریم بی آن که اب از آب تکان بخورد؟!
بانوان گرامی! پیشاپیش روزتان فرخنده باد. زمین، نمادعشق و آفرینش و زایندگی است و نیاکان ما به شایستگی آن را نمادی برای بزرگداشت بانوان و مادران می پنداشتند.

این که نوشتید:
"می دانید که سپندازمزگان روز عشق نیست بلکه روز زن است" را ما نمی دانستیم.
خود من به شخصه روز هشتم مارس را روز جهانی زن می دانم. بی توجه به علت نام گذاریش. و در همان روز هم در خانه ما روز زن برگزار می شود.
و نیز این که خیلی ها با دیدن اوج گرفتن روز والنتاین ......
بر میگردد به ارتباطات ما با جهان خارج که به مدد اینترنت و ماهواره خیلی بیش از گذشته شده است. آنچه که این دو پدیده روزانه به مردم جهان ترزیق می کنند اصلن با گذشته قابل قیاس نیست. تازه شاید والنتاین آخرینش نباشد که حتمن نیست.

فرناز سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:26 http://farnaz.aminus3.com/

اینقدر این رشاد منطقی و درست حرف زد که کفر من درآمد !!

لااقل چیزی می گفت که بهش اعتراض کنیم و دق دلمان را خالی کنیم :(

آخه مرد حسابی اینهمه حرف حساب را از کجا آوردی یه جا جمع کردی ؟

آی گفتی.

رشاد سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:43 http://rashad.aminus3.com

ببینید، من با این بدبینی و عصبانیت به موضوع نگاه نمی‌کنم.
تا پانزده بیست سال پیش نه از والنتاین کسی خبر داشت نه از سپندارمزگان. تقصیر کسی هم نیست، نه مردم و نه رادیو و تلویزیون. والنتاین چیزی ناآشنای غربی بود و سپندارمزگان چیزی فراموش شده در طول تاریخ اسلامی ما. خوب به مدد تکنولوژی ارتباطات و (اگر هم فحشم ندهید انقلاب اسلامی) پیوند میان ایرانیان و غربیان بیشتر شد و همان طور که آنها با برخی از سنن ما (مثل نوروز) آشنا شندند ما هم با سنت‌هایشان آشنا شدیم و والنتاین یکی از آنهاست. به زور هم به ما تحمیل نشد. حالا این خود دریچه‌ای شد برای مجققان تا متوجه شوند در گذشته ما سپندارمزگانی بوده است که مشابه همان والنتاین است. برای آن هم شروع به تبلیغ و ترویج کردند و چه بسا در آینده به کلی جایش را بگیرد. خوب این خود به قول معروف فتح بابی شد.

در مورد این که امریکاییان فرهنگ خود را تحمیل می‌کنند هم زیاد موافق نیستم (گرچه نظم نوین جهانی ریگان را فراموش نمی‌کنم و توصیه می‌کنم در این مورد مطالعه کنید که خود دنیایی مطلب است). ما و همه‌ی دنیا از تکنولوژی امریکایی استفاده‌ی بسیار می‌کنیم. (وزیر خارجه‌ی سابق اسپانیا در پاسخ خبرنگاری که پرسیده بود چرا دنباله‌روی امریکایی‌ها می‌کنید ، گفت ما 50 سال از تکنولوژی آنها عقب هستیم. اگر دنبالشان ندویم به زودی ما هم جزو کشورهای عقب‌افتاده می‌شویم). نمی شود جامغه‌ای از تکنولوژی جامعه‌ی دیگر بهره ببرد ولی نگذارد فرهنگ آن کشور همراهش وارد شود (این را همه دیده‌ایم). این مشکل فقط مال ما نیست، همه جوامع، حتی جوامع بشدت متعصب ژاپنی و چینی، هم به آن مبتلا هستند. باید کاری کرد که فرهنگ خود را همگام با آن فرهنگ وارداتی ترویج داد. شما در فیلم های ژاپنی ببینید جز چند نماد سنتی در خانه هایشان، همه چیزهای دیگر همان است که در مغرب‌زمین به کار می‌رود. وارد شدن کلمات غربی هم به همین طریق است. زمانی واژه‌های ایرانی همراه با فراورده‌هایمان به زبان‌های اروپایی راه می‌یافت و حالا برعکس شده است. مغایرتی هم با هم ندارند. می‌شود از هر دو آنها استفاده‌ی به جا کرد. (وجداناً چند نفر از شماها در گفتار عادی خود به جای کامپیوتر می‌گویید رایانه؟ تازه این واژه‌ای تقریباً 40 ساله است). ضمنا اگر امریکایی‌ها هم زبان دیگری یاد نمی‌گیرند به همین دلیل عدم نیاز آنهاست. نه از روی خودخواهی‌شان. وگرنه هستند کسانی زبان فارسی را بهتر از بسیاری ایرانیان می‌دانند (نمونه‌اش جان لینبرت که اگر فرصتی شد داستانش را مفصل برایتان شرح خواهم داد).

دست آخر، من با این که میگویید امریکاییها خیلی به فرهنگ خود می بالند هم موافق نیستم. اکثریت امریکاییان در مورد فرهنگ به قول معروف بیغ بیغ هستند. و آنهایی هم که تعصب فرهنگی دارند مهاجرینی هستند که هنوز دو نسل از آنها در امریکا نبوده‌اند و هنوز پایبند فرهنگ اصیل خود هستند. نسل سومشان که امریکایی شود دیگر نمی داند فرهنگ خوراکی است یا پوشاکی (مگر کسانی که در این زمینه پژوهش کنند). ایرانیان امریکاییی را ببینید که نسل سومشان نه ایرانی هستند نه امریکایی و نه هیچ چیز دیگر. اگر هم به امریکایی بودنشان افتخار کنند (که بعید می‌دانم بدانند افتخار چیست) به خاطر رفاهی است که برایشان فراهم می‌شود، نه چیزی به نام فرهنگ.

در مورد چهارشنبه‌سوری هم گفتنی زیاد دارم ولی باشد برای وقتی دیگر.

تو رو خدا از دست من عصبانی نشوید. مدتها بود این همه حرف نزده بودم.

من اگر از کامنتی عصبانی بشوم که باید بروم و در این دکانم را تخته کنم. تو یا هر کس دیگری هر چه می خواهید بگویید. من اگر کامنتی بگذارید که در این جا را ببندد، بله، آن کامنت را منتشر نمی کنم. ولی تا جایی که به برید من مربوط است هر چه می خواهد دل تنگت بگوی.
خود من که نه به والنتاین و نه به سپندارمزگان و نه هیچ روز عشق دیگری که نمی شناسم حساسیتی ندارم. روز عشق را هر کسی به هر شکلی که می خواهد جشن بگیرد.
به قول شاعر
یک قصه نیست غم عشق و وین عجب
کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
همین که این پست تو را وادار می کند که افتخاری به این درگاه بدهی و این همه در موردش بنویسی برای من کلی عشق است.
***
یک نفر در یک روزی از آن روزهایی که دیگر نیستند، منظورم روزهای اول انقلاب و کوپنی شدن انواع و اقساط چیزها بود و این آقا خودش به شکلی مغازه دار بود می گفت:
مرگ بر تو ای آمریکا
نه فاق داری نه ریکا
فاق هم می دونی که در کردستان به فاب می گفتند. فابی که همه به عنوان پودر رختشویی می شناختند. هنوز هم در بازار کردستان بروی و بگویی من یک پورد دریا می خواهم حتا اگر به کردی بگویی با نگاه عاقل اندر سفیه به تو می گوید:
آغه گیان بیژه فافم گه ره که. ده لیا چه س؟ آغه چه نی فیس ئه کات. ده لیا!! های!!

شهرزاد سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:42 http://se-pi-dar.blogsky.com

همیشه ولنتاین، کریسمس، ایستر، تت و یا هر جشن و رسم دیگری که در گوشه و کنار این دنیا نشان دهنده فرهنگ و پیشینه و رسوم یک قوم و ملت هست رو دوست داشتم و برام قابل احترام و دیدنی بوده ولی فکر می کنم داشتن جشنی مثل سپندار مذگان و پاس داشتش تو زمانه‌ای که جوانان ما به دنبال الگوهای حاضر و آماده غربی می‌گردند تا انگ عرب بودن را از پیشانی شان بردارند یعنی عشق به سنت و آیینی ریشه دار که جای پای محکمی در گذشته و نیاکان ما داره چنین سنت‌هایی هستند که هرگز فراموش نمی‌شن و حتی به دلایل نام‌گذاری و پیشینه این جشن‌ها اعتبار و هویت می بخشن، وقتی به اصل و چرایی این سپندارمذگان برمی‌گردم، من ایرانی فکر می‌کنم خیلی بیشتر از ولنتاین می‌توانم باهاش ارتباط برقرار کنم مادر، عشق، مقدس، پاک، فروتن، زمین، زمینی که همه در دامان پرمهرش پرورش می‌یابند و می‌بالند...

مادر من مسیحی است. البته برای جاری شدن عقدش با پدر مسلمانم در زمانی که اصلن فارسی نمی دانست چه برسد به عربی یک اشهدی خوانده و در کنار نامش در عقد نامه اش با پدرم آمده:
جدید الاسلام.
که امروزه مثلن در مورد آقای عسکر اولادی که گویا کلیمی بوده و مسلمان شده می گویند:
تازه مسلمان.
ما کریسمس و عید پاک را هم جشن می گیریم.
اگر بدانم که عید پسح کلیمیان چه روزی است آن را هم جشن می گیریم. اصلن بهتر است همه اعیاد جوامع بشری را جشن بگیریم. البته با توجه به فراموش نکردن جشن های خودمان.
سپندارمزگان و نوروز و مهرگان و ........... اینا.
من از هر چه عزاداری است م ت ن ف ر م.

آرمین سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:42 http://nagoftehaa.mihanblog.com

ولی خداییش بعضی وقتا فیلما خیلی تاثیر دارن . من فکر میکنم تاثیری که سینمای هالیوود روی فرهنگ کشورا میذاره خیلی زیاده ینی این مشکل خیلی کشورای دیگه هم هست . مثلا خود من عاشق فیلمای آل پاچینو ام .هروقت یه فیلم ازش میبینم تا یه هفته مثل اون حرف میزنم راه میرم تیپ میزنم . چیکار کنم خوشم میاد ازش .

آل پاچینو یکی از سوپر استارها و غول های سینمایی جهانه. نه تنها هالیوود. هر کسی بعد از دیدن فیلم های اون تمام نقشهاشو توی فیلمای دیگه فراموش می کنه و نقش آخری که از اون دیده به یادش می مونه.

آرمین دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:40 http://nagoftehaa.mihanblog.com

من میگم تمام ایرانی های روی کره زمین توی این موضوع تقصیر دارن .بعضیا میگن صدا و سیما خیلی تاثیر داره ولی خیلی چیزا هست که صدا سیما تبلیغ میکنه تا فرهنگش جا بیوفته ولی مردم اصلا توجه نمیکنن و همینطور برعکسشم وجود داره که صدا سیما اصلا تبلیغ نمیکنه ولی همه مردم دوست دارن انجام بدن مثل چهارشنبه سوری.

اصلن صدا و سیمان جنه. هرچی بگه باید عسکشو انجام بدیم.

فرناز دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:31 http://farnaz.aminus3.com/

مرسی از مطلب مفصل و مناسب و جذاب .
به نظر میرسد یکی دو سالی است سعی میشود 29 بهمن به جای واقعی خود برگردد و 25 بهمن جای آن را نگیرد .
من فکر می کنم که هر نشانی از مهر و عشق و صلح و آزادی و خوبی در هر جای دنیا که باشد می تواند نشانه ای برای تمام آدم های دنیا باشد بی اینکه مهم باشد که در اصل متعلق به کیست .. اما نکته ای که مهم است و به قول معروف باید آسیب شناسی شود این است که چرا یک ایرانی حتی خبر از 29 بهمن نداشته باشد اما 25 بهمن را همیشه به شادی جشن بگیرد و بیاد بسپارد ؟

عین همان چیزی که تو متن آمده بود:
تبلیغات.
ما در جایی زندگی می کنیم که روز عشق ممنوع است. چه والنتاین چه سپندارمزگان.
ولی نسبت به وقتی که من در یک وبلاق وزین دیگرم همین متن را گذاشتم دانش نسبت به سپندارمزگان بسیار بیشتر شده است.
اینترنت نخواهد گذاشت به این سادگی روز عشق فراموش شود.
اینترنت بلای جان کلیه مخالفین عشق شده است.
اینترنت .........
خسته شدم...............

شهرزاد دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 http://se-pi-dar.blogsky.com

سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود
خبر از گمشدگان لب دریا می کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد