بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

کمر سال


در اولین زنگ تفریح ِ اول ماه مهر هر سال، معلمی با وارد شدن به اتاق دفتر می گفت:

"کمر سال تحصیلی شکست". 

 ***

پ.ن. 

انگاری کار فقط شروعش سخته. پس:

بسم الله.

خاموشی ایرانی ترین صدای ایران

محمد نوری - ایرانی ترین صدای ایران 

محمد نوری

ایرانی ترین صدای ایران، خاموش شد

۱۳۰۸-۱۳۸۹

ای ایران، ایران


در روح و جان من

می مانی ای وطن

به زیر پا فتد آن دلی

که بهر تو نلرزد

شرح این عاشقی

ننشیند در سخن

که بهر عشق والای تو

همه جهان نیرزد

ای ایران، ایران

دور از دامان پاکت دست دگران

بد گهران

ای عشق سوزان

ای شیرین ترین رویای من

تو بمان

در دل و جان

ای ایران، ایران

گلزار سبزت دور از تاراج زمان، جور زمان

ای مهر رخشان

ای روشن گر رویای من به جهان

تو بمان

سبزی صد چمن

سرخی خون من

سپیدی طلوع سحر

به پرچمت نشسته

شرح این عاشقی

ننشیند در سخن

بمان

که تا ابد

هستیم، به هستی تو بسته

***

ادامه مطلب ...

علویه خانم


یک فقره علویه خانم، اثر نویسنده شهیر، آقای صادق هدایت، از میان کتابهایی که داشتیم و می خواندیم -به جان عزیزتان عین  قربانش برویم، دیوان حافظ،-، از میان کتاب های ما گمشده. یعنی نیست شده. یعنی نابود شده. یابنده، یا خبردارنده، یا زبان مبارکمان لال سارق یا سارقین چراغ بدست، هر چه زودتر ما را از سرنوشت آن باخبر کرده، مژدگانی* دریافت کنند که چون نان شب، به آن نیازمندیم.

ترس ما از این است که، یابنده، یا خبردارنده یا زبان مبارکمان لال، سارق یا سارقین چراغ بدست، اهل اینترنت نباشند. در این صورت ما چه خاکی باید بر سر مبارکمان بکنیم؟

آگهی به روزنامه بدهیم؟ هیهات. نکند می خواهید با نام بردن از این کتاب و نویسنده اش در یک روزنامه، آن را به محاق توقیف برانیم؟ نه. این قدرها هم که شما فکر می کنید خودخواه و خبیث نیستیم. ما آدمیم.

***

* مژدگانی؟

-دست تفقد مبارکمان است که بر سر نام برده کشیده و از گناه وی، در خواهیم گذشت و زان پس وی را در میان نوکران خاص درگاه خواهیم پذیرفت.

***

این آگهی را در عسک هایی که می بینیم هم چسبانده ایم.

فال مردادماه هشتاد و نه

در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است

صراحی می صاف و سفینه غزل است

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است

پیاله گیر! که عمر عزیز بی بدل است

به چشم عقل، در این رهگذار پر آشوب

جهان و کار جهان بی ثبات و بی محل است

بگیر طره مه طلعتی و، قصه مخوان

که "سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است"!

خلل پذیر بود هر بنا که می بینی

مگر بنای محبت که خالی از خلل است.

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس

ملالت علما هم ز علم بی عمل است.

به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش

چنین که حافظ ما مست باده ازل است!

***

ادامه مطلب ...

نسل بی گَــُند

احمد شاملو

۱۳۰۴-۱۳۷۹

.........

ای کاش می توانستند

از آفتاب یاد بگیرند

که بی دریغ باشند

در دردها و شادی هایشان

حتا

با نان خشکشان

و کاردهایشان را

جز از برای قسمت کردن

بیرون نیاورند

..........

***

ادامه مطلب ...