بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

پیچ پیچی

این روزها هفت پیکر نظامی گنجوی را ورق می‌زنیم. به جهت فهم این که عاقبت گور بهرام گرفت یا بهرام گور گرفت؟ البت این راز بر ما آشکار شد که بهرام گور روزی به دنبال گوری به غاری رفت و هرگز از آن خارج نشد. بماند که منظورمان این نبود و خارج شدیم از بحث شیرین پیچ پیچی. عرض به حضورتان، کتاب با تصحیح و حواشی مرحوم حسن وحید دستگردی است. گاه تا نیمی از صفحات، توضیحات مربوط به اشعار است و  شیرین. از جمله:

......

شاه چون دید پیچ پیچی او(۴)


--------------------------

(۴) پیچ پیچی به معنی گره در گره و ناسازگار و پرناز و غمزه است و در اشعار اساتید، شاهد و دلبر را فراوان پیچ پیچی گفته‌اند.

سنایی گوید:

شاهد پیچ پیچ را چه کنی؟             ای کم از هیچ، هیچ را چه کنی؟

سعدی فرماید:

بدو گفت کای شاهد پیچ پیچ             ز یغما چه آورده‌ای؟ گفت: هیچ

کاتبان چون معنی پیچ پیچی را نفهمیده‌اند در شعر سعدی تصرف کرده و نوشته‌اند:

بدو گفت: کای سنبلت پیچ پیچ           ..............


کامنتی از: ابوغریب بخارایی

***

یاشیخ المشایخ محسن ابن باقرسنندجی ایدهم الله تعالی انشالله

اینکه در واویلا بازار این همه عجیبات وغریبیات کسی چون شیخ ما فرصت یابد در گلشن نظامی بگشاید و به بهشت هفت پیکردرآید، تنها فرشته ی شانشیست که به زبان خوش و باقدمهای نرم خویش به درگاه شما راه یافته خوشا تو و نظامی خوشا تو وهفت پیکرش که امام ما درمدرسه ی نظامیه فرمود هفت پیکر را که رمزگشائی کنی لازم نیست کتاب دیگری بخوانی و ازهمان مصداق فرمود که بسیارانی یک کتابی اند و تمام عمررا در کوشش و کنکاش فهم همو به سرمیبرند. درنظامیه ی بغداد با اقل فهمی که بود بسا بسیارانی دفعه آن را بخواندیم اندککی فهم نمودیم  فهم نمودنی وحالا که درمحضر آن شیخ بزرگ درس پس میدهیم چه خوش است که به چند نکته ازآنچه دراشارات شما رفته اینجا به یادگاربنگاریم نگاریدنی. باری راهی نیست که برگرده ی یابوی پیر و لنگ فهم خویش بجهیم و به یاد بیاوریم همه ی آنچه برما گذشته درباب فهم اندک خویش از هفت پیکر که بنا به رعایت شان نظرنویسی، بتواند به قول امروزی ها با نبشته ی آن شیخ ارتباط گیرد ارتباط گرفتنی.
نخست اون که :
گوری که بهرام را بدان غار پرمخافت می بکشد، درعلم النفس یا به قول امروزی ها روانشناسی وروانکاوی (فم فاتال گویند) و آن را بدین نهیج معنی کنند که فم فاتال، بانو یا آهو یا گور یا اسب زیبائیست که به دنبال زیبائی خویش، قربانی رابه خفیه گاه خویش کشد و بکشد. اگر زن باشد بچه های امروز بانوی اغواگربرو نام نهاده اند. درک فم فاتال یکی از بغرنجی های روح آدمیست که درکش نیاز به شب نخسبیدنهای طولانی دارد همین بس بگویم گه خدا وجود آن شیخ بزرگ را ازشر فتنه ی فم فاتال وبهتر بانوان اغواگر برهاند رهانیدنی. اینگونه نباشد که از پس این همه ریاضت شیخ به دست بانوی اغواگری ریش وپشم و سبلتین شریف به باد دهد که دورغ چرا ما خودمان اتفاقند به چشم خودمان دیدیم سه چهار باری وهمین اخیرا هم که اگر دعای آن شیخ نبود این مرید اکنون تکه ی بزرگمان گوشمان شده بود. بیچاره بهرام که آنهمه گور میگرفت سرانجان فم فاتالی درغالب گور اورا به گور سیاه کشاند کشاندنی که هنوز که هنوزاست درمدرسه بچه ها آنرا مثل زنند.
دویم اینکه:
اتفاقا در صحت درک پیچ پیچی راه به صواب رفته اید هم مرحوم حاج شیخ دستگردی وهم شما نیک میدانید و میدانسته که (شاهد) یکی از کلمات کلیدی و رمزی درک ادبیات کلاسیک وطن است که صفت پیچ پیچی دردرک شان اجتماعی پدران ما درمناسبات تن بوسیار اهمیت دارد. من چون جرات به زبان آوردن حقایق عریان درخدمت شیخ ندارم، ضمن گذاشتن صحه دربیان معنی پیچ پبچی، مریدان شما را گسیل میدارم به خواندن کتاب مستطاب (شاهد بازی) نوشته ی شیخ سیروس شمیسا.
من بکرات دردیوان سنائی و سعدی وغره حتی وحشی بافقی و عبید زاکانی و حتی حافظ الی غیر ونهایه غورنموده شیخ شمیسا را دردرک واقعیتها استاد میدانم.
خلاصه کنم که شاهد ازآنجا که بی دون شک و سربسته به معشوق مذکر اشاره ی منحصر دارد، ناچارم بگویم خود میل به معشوق مونث داشته عمری دررکاب رکین  و مرصع آنها شمشیر یران زده ام واصولا هیچوقت آبم با شاهدان و شاهدبازان به یک جوی نرفته است امید است روز قیامت شهادت دهید.
سیم اینکه:

بنا به باور امروزی ها که درست هم هست هرمنوتیک به ما میگوید به مریدان بفرمائید پس از خواندن و روان شدن درهفت پیکر به سراغ بوف کور حاج شیخ صادق هدایت طهرانی بروند اورا فوت و آب شوند و با استفاده از فنون ادبیات تطبیقی و استفاده از روانشناسی فروید و یونگ هر دو را بازخوانی کنند. بانوئی از بانوان وطن  که خدا مرا قربان سراپای او کند ودرروز قیامت مرا با او دربهشت همنشین نموده تا عطای حوریان وغلمان به لقای او ببخشم این زحمت را تقبل فرموده وهفت پیکر وبوف کور حاج شیخ صادق هدایت را به تطابق کشانده که من بارها وبارها با فهم کم آن را بخوندمی و کیفها بردمی و لذتها نوشیدمی که نه چنان کیفها ونه چنان لذتها را شاه سلطان حسین صفوی در کیف خانه و حظ خانه ی خود نکشیده. برای درک کیفیات شاه سلطان حسین صفوی لعنت الله علیه، مریدان را فراخوانید کتاب مستطاب رستم التواریخ رابخوانند، خواندنی. باری موضوع دراز بود، دراز ترهم شد ومن همیشه پهلو را به درازی ترجیح داده ام. باری خدا مریدان شما را ازشر هرچه دراز نجات داده از شر الندگان تاریخ برهاند که درازی از صفات بارز الدنگانست.
باری این بگفتیم که اعدا بدانند که:
هنگام تشرشر، سفتی زمین در یاد آورید ویابوی ادعا دردشت فهم ندوانید که گفته اند:
هر بیشه گمان مبر که خالی است
شاید که پلنگ خفته باشد
یا که
ای مگس عرصه ی سیمرغ  نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
البته شاعر منظورش از پلنگ، یوز پلنگ بوده  که پوزه به هرجا زند، زخمی ایجاد کند که خونش به روایات نایستد تا مجروح بکشد.
باری دستانمان را با طلبه های این دیار بلند کرده به روح پرفتوح نظامی و دستگردی و یونگ وفروید والخصوص شیخ حاج صادق هدایت وبانوی نویسنده ی آن کتاب درود وسلام میفرستیم فرستادنی وبرای آن شیخ بزرگ که با کلمات موجز چنین موضوعات عمیقی را مطرح میکنید سلامت آرزو میکنیم آرزو کردنی
الاحقر حاج شیخ ابوغریب بخارائی که مادر دهر چون اونزائیده
ونخواهد زائید ومرده شورترکیب هرچی الدنگ راببرد انشالله و وجود شیخ را خدا از بلایای سماوی وارضی مصون دارد
یاهوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

نظرات 12 + ارسال نظر
عشق با طعم خیانت دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:23 http://www.espenans.blogfa.com

تمام مدت سفر به شمال همانطور که ماشین بسختی در میان ترافیک عظیمی که بدور گردنه ی کوه بلند پیچیده شده بود گیر کرده بود با خوشحال یکتاب مهرجوئی را میخواندم بعضی نکاتش خیلی جال ببود ان حس حسادت فراگیر ان افتخار مداوم به گذشتهها و بی فرهنگ یکنونی دادو قال سازندگان برج های بلندو اسمانی که صافو ابی نیست خوب از خط به خطش معلوم است که این قصه را یک فیلسوف فیلمساز نوشته اما گاهی قصه میان شرح جزئیات گم میشود و خطوطش کم رنگ میشودو به نظر این حقیر یک دستی و روائی وبدنش رااز دست میدهد نمیدانم این محافظه کاری بوده یا چهچیز که این لغت صیغه که مدام د ران تکرار میشد من را ازار میداد به رحا لوقت یافراد اینقدر باز فکر میکنندو نشانی از پایندو شدید به مذهب نیست خیلی سر راست بنظر نمیاید و اخ پایانش نه اصلا خو ب نبود قرار نیست مردم را قدم به قدم به سخت ترین قله یکوه نزدیککنیم بعد یک دفعهانها را پرت کنیم پائین ازدواج سلما اصلا و اصلا بنظرم پذیرفتنی نبودو پایان داستان مشکل داشت

این کامنت خوب شما می تونست بیاد توی پست به خاطر یک فیلم بلند لعنتی. خودم میبرمش اونجا.
http://ketabamoon.blogsky.com/1388/12/04/post-143/

فرشته دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:10

ماکارونی پیچ پیچی هم هست!!

ماکارونی که ذات وجودش پیچ پیچیه.

حسام یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 13:08 http://hessamm.blogsky.com

برای تهیه سالاد پیچ پیچی به لینک زیر مراجعه نمایید:

http://www.coffee-shop.ir/showthread.php?t=3499

ز پیچ پیچی و شیرینیت عجب نبود
که روزگار ز تو شکل نیشکر سازد!

انگار قضیه پیچ پیچی زوایای پیچیده ای داره. سالاد! اینو نشنیده بودم. تازه قراره که پیچ پیچها بشن نیشکر.

پروانه یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:23 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

تا کنون هیچگاه کامنت های «ابو غریب بخارایی» را نخوانده ام. زیرا احساس کرده ام پیام هایی بین دو دوست همدل است .
ولی حالا که در ادامه پیام ایشان را نوشته اید خواندم. باید چند بار بخوانم تا با ادبیات خاص ایشان آشنا شوم.

همان گونه که ایشان نوشته اند بسیاری یک کتابی اند من هم در رمز گشایی «شاهنامه» مانده ام. شاید به این دلیل این متن پر از واژه های عربی مرا پس می زند.


معالی شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 22:10

من فکر کنم در نزدیکی عید امسال مثل سال ۷۳ اقدام به قتل افرادی بزنند یادتونه احمد که ۲۷ اسفند سال ۷۳ کشتندش
میر حسین یا کروبی یا هردو

ما می خواستیم یک چیزی در جواب بنویسیم به جهت درج در تاریخ ولی از بیم فففففییییللللتتتررر شدن وبلاق وزینمان ننوشتیم.
فقط اکتفا می کنیم به گفتن:
عمرن.

ابو غریب بخارائی شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 17:09

یاشیخ المشایخ محسن ابن باقرسنندجی ایدهم الله تعالی انشالله

اینکه درواویلابازاراین همه عجیبات وغریبیات کسی چون شیخ مافرصت یابددرگلشن نظامی بگشاید وبه بهشت هفت پیکردرآید
تنهافرشته ی شانشیست که به زبان خوش وباقدمهای نرم خویش به درگاه شماراه یافته خوشا تو ونظامی خوشا تووهفت پیکرش که امام ما درمدرسه ی نظامیه فرمودهفت پیکرراکه رمزگشائی کنی لازم نیست کتاب دیگری بخوانی وازهمان مصداق فرمودکه بسیارانی یک کتابی اند وتمام عمررا در کوشش وکنکاش فهم هموبه سرمیبرند.درنظامیه ی بغداد
با اقل فهمی که بود بسابسیارانی دفعه آن را بخواندیم اندککی
فهم نمودیم فهم نمودنی وحالا که درمحضر آن شیخ بزرگ درس پس میدهیم چه خوش است که به چندنکته ازآنچه دراشارات شمارفته اینجا به یادگاربنگاریم نگاریدنی.باری راهی نیست که برگرده ی یابوی پیرولنگ فهم خویش بجهیم وبه یاد بیاوریم همه ی آنچه برما گذشته درباب فهم اندک خویش از هفت پیکر که بنا به رعایت شان نظرنویسی بتواند به قول امرزوی ها با نبشتیه ی آن شیخ ارتباط گیرد ارتباط گرفتنی.
نخست اون که :
گوری که بهرام را بدون غارپرمخافت می بکشد درعلم النفس یا به قول امروزی ها روانشناسی وروانکاوی (فم فاتال گویند)وآن را
بدین نهیج معنی کنند که فم فاتال بانو یا آهو یا گور یا اسب زیبائیست که به دنبال زیبائی خویش قربانی رابه خفیه گاه خویش کشد وبکشد اگرزن باشد بچه های امروز بانوی اغواگربرو نام نهاده اند درک فم فاتال یکی از بغرنجی های روح آدمیست که درکش نیاز به شب نخسبیدنهای طولانی دارد همین بس بگویم گه خدا وجودآن شیخ بزرگ را ازشر فتنه ی فم فاتال وبهتر بانوان اغواگر برهاند رهانیدنی.اینگونه نباشد که از پس این همه ریاضت شیخ به دست بانوی اغواگری ریش وپشم سبلتین شریف به باددهدکه دورغ چرا ما خودمان اتفاقند به چشم خودمان دیدیم سه چهارباری وهمین اخیرا هم که اگر دعای آن شیخ نبود این مرید اکنون تکه ی بزرگمان گوشمان شده بوده بیچاره بهرام که آنهمه گور میگرفت سرانجان فم فاتالی درغالب گور اورا به گور سیاه کشاند کشاندنی که هنوز که هنوزاست درمدرسه بچه ها آنرا مثل زنند.
دویم اینکه:
اتفاقا در صحت درک پیچ پیچی راه به صواب رفته اید هم مرحوم حاج شیخ دستگردی وهم شمانیک میدانید ومیدانسته که (شاهد)یکی از کلمات کلیدی ورمزی درک ادبیات کلاسیک وطن است که صفت پیچ پیچی دردرک شان اجتماعی پدران ما درمناسبات تن بوسیار اهمیت دارد.من چون جرات به زبان آوردن حقایق عریان درخدمت شیخ ندارم ضمن گذاشتن صحه دربیان معنی پیچ پبچی مریدان شماراگسیل میدارم به خواندن کتاب مستطاب(شاهد بازی)نوشته ی شیخ سیروس شمیسا
من بکرات دردیوان سنائی وسعدی وغره حتی وحشی بافقی و
عبید زاکانی و حتی حافظ الی غیر ونهایه
غورنموده شیخ شمیسارا دردرک واقعیتها استاد میدانم
خلاصه کنم که شاهد ازآنجا که بی دون شک وسربسته به معشوق مذکر اشاره ی منحصر داردناچارم بگویم خود میل به معشوق مونث داشته عمری دررکاب رکین ومرصع آنها شمشیر یران زده ام واصولا هیچوقت آبم با شاهدان وشاهدبازان به یک جوی نرفته است امید است روز قیامت شهادت دهید
سیم اینکه بنا به باور امروزی ها که درست هم هست هرمنوتیک به ما میگوید به مریدان بفرمائید پس از خواندن وروان شدن درهفت پیکر به سراغ بوف کور حاج شیخ صادق هدایت طهرانی بروند اورا فوت وآب شوند وبا استفاده از فنون ادبیات تطبیقی واستفاده از روانشناتسی فروید ویونگ هردورا بازخوانی کنند.بانوئی از بانوان وطن که خدامرا قربان سراپای او کند ودرروز قیامت مرا بااو دربهشت همنشین نموده تا عطای حوریان وغلمان به لقای او ببخشم این زحمت را تقبل فرموده
وهفت پیکر وبوف کور حاج شیخ صادق هدایت را به تطابق کشانده که من بارها وبارها با فهم کم آن را بخوندمی وکیفها بردمی ولذتها نوشیدمی که نه چنان کیفها ونه چنان لذتها را شاه سلطان حسین صفوی در کیف خانه وحظ خانه ی خود نکشیده برای درک کیفیات شاه سلطان حسین صفوی لعنت الله علیه
مریدان رافراخوانید کتاب مستطاب رستم التواریخ رابخوانند خواندنی.باری موضوع دراز بود دراز ترهم شد ومن همیشه پهلو را به درازی ترجیح داده ام.باری خدا مریدان شمارا ازشر هرچه دراز نجات داده از شر الندگان تاریخ برهاند که درازی از صفات بارز الدنگانست.
باری این بگفتیم که اعدا بدانند که:
هنگام تشرشر سفتی زمین دریاد آورید ویابوی ادعا دردشت فهم ندوانیدکه گفته اند:
هر بیشه گمان مبر که خالی است
شاید که پلنگ خفته باشد
یا که
ای مگش عرصه ی سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خودمیبری وزحمت ما میداری
البته شاعر منظورش از پلنگ یوز پلنگ بوده که پوزه به هرجا زند
زخمی ایجاد کند که خونش به روایات نایستد تا مجروح بکشد.
باری دستانمان را با طلبه های این دیار بلند کرده به روح پرفتو ح نظامیدستگردی یونگ وفروید والخصوص شیخ حاج صاق هدایت وبانوی نویسنده ی آن کتاب درود وسلام میفرستیم فرستادنی وبرای آن شیخ بزرگ که با کلمات موجز چنین موضوعات عمیقی را مطرح میکنید سلامت آرزو میکنیم آرزو کردنی
الاحقر حاج شیخ ابوغریب بخارائی که مادردهر چون اونزائیده
ونخواهد زائیدومرده شورترکیب هرچی الدنگ راببرد انشالله ووجود شیخ را خدا از بالایای سماوی وارضی مصون دارد
یاهوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

ما فم فاتال می دانستیم ولی هلاک بهرام به دست فم فاتال نمی دانستیم. الله و اکبر از نظامی. ما باید رنج راه فهم هفت پیکر بر خود هموار کنیم به جهت فهم آنچه بر بهرام برفت در آن غار. یک بار به سراغش رفتیم که شرح بخشی از کتاو را از شما دیدیم. باطل فکری کردیم که علم ما کامل است، از داستان بهرام.

فرشته جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:16 http://freshblog.blogsky.com/

این که گور بهرام گرفت یا بهرام گور بستگی به جیب بهرام داره !!! دم عید عیدی و پاداش میگیره یا نه؟؟؟ در مورد زلفان حسام هم باید بگم " دیدین یه سری ها عکس گواهینامه نشون میدن که : یه مویی داشتم همچین !!! یه مویی داشتم معوج ...

قضیه اینه که اصلن صحبت زلف نیست. و الا عمرن حسام مدعی زلفان پیچ پیجی بوده باشه.

پروانه چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 18:24 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

خواندنی بود.

این کتاب را در کتابامون معرفی کنید.

شهرزاد قول داده بود به من کمک کند با هم از نظامی بنویسیم حالا سال دیگه یقه شو می چسبم تا قولشو به جا بیاره .

اوووووووه. سال دیگه؟ تا سال دیگه یه عمره. هرچند نظامی خیلی سخته.

خاموش دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 21:52

خب بحث فرا تخصصی است!
از اظهار نظر معذورم ;)

پرستوی سفید دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 21:20 http://n-hoseini.persianblog.ir

درود بر شما... با خواندن نوشتار شما به مغزم به پیچ پیچ افتاد!!! طرفای ما هم که نمیاین!

همین الان میام.

شمس دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 15:15

این حواشی بعضن از اصل متن خاندنی ترند
و این نویسندگان قدیم ایران که در دوران قجری و دیکتاتوریون پهلوی درس خانده و رشد کرده اند اینسان کتاب مینویسند که از عالم و ادم خبر میدهند
الان مراقه دکترای ادبیات در دانیشگاه ازادش بیرون میده که اصلن به ادبیات علاقه ندارند
حتی چند بخش اطراف هم مدرک میدن
دانشگاه ازاد خراجو بدون کونکور دانیشجومیگیرد
دانشگاه ورجوی و صد ده دیگر
بعدها متون تصحیحی اینها کمدی جالبی خواهد شد

ولی به هر حال تا باشد دانشگاه باشد. دور نیست که روزی که لیسانسیه ها در دبستان ها درس بدهند و این کار بسیار خوبی است.

حسام دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:43 http://hessamm.blogsky.com

پس ما که می گیم هیچی طرف جواب می ده پیچ پیچی، داوینچی، نخودچی و... منظورش همان زلفان معوج ماست؟!

زلفان؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد