بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

سهراب و مسلمانی


نقاشی از سهراب سپهری

...........

من وضو با طپش آینه ها می گیرم.

..........

مسلمانی سهراب هم از آن چیزهایی است که در نوع خودش بسیار رشک برانگیز است. آیا کسی هست که چون او بر چنین قله ای نشسته باشد؟

حتمن هست!

همه این گونه اند!

شکی نیست!

والنتاین هشتاد و هشت


دولت عشق آمد و من ......؟

برف


جایی نوشته بود:

"نباریدن برف بر می گردد به کفران نعمت فتنه گران."

قبول. ولی خدا را خوش می آید که در قلب فتنه گران، یعنی ایالت واشنگتون سه روز یک ریز برف ببارد؟

خداوند تقاص کفران نعمت فتنه گران را از ایشان گرفته و به دست خود فتنه داده است؟

استغفرالله.

یعنی ما تابستان امسال، کم آبیم، کم برقیم، بی کولریم، . . . . .

و آمریکاییان، پر آبند، پر برقند، با کولرند، . . . . . 

***

آمد بهار

         ولی هوا هنوز سرد است.

و....

نمی بارد.

برف

      را

         می گویم.

این

    فتنه. . .

روبوت؟


در پایان یک روز کاری، به اتاقی رفتم که صب موقع ورود کاپشنم را آنجا در ‌آورده و آویزان می‌کنم. پوشیدمش و بیرون آمدم. در را قفل کردم. چرخی توی طبقه زدم  و به طرف پله های خروجی رفتم. نزدیک پله ها یادم افتاد  چیزی را فراموش کرده ام. برگشتم. قفل را باز کردم و داخل اتاق شدم. کاپشنم را در آورده و آویزان کردم و .... همین‌جا بود که فهمیدم چه اتفاقی افتاده. نشستم و تا توانستم، خندیدم.

خب خنده داره.

دو گدا

دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود. مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن.

یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمیده. رفت جلو و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یه کشور کاتولیکه، تازه مرکز مذهب کاتولیک هم هست. پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی جلوت پول نمیدن، به خصوص که درست نشستی بغل دست یه گدای دیگه که صلیب داره جلوش. در واقع از روی لجبازی هم که باشه مردم به اون یکی پول میدن نه به تو.

گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران "گلدشتین*" بازاریابی یاد بده؟ 

 ---

* نام یک فامیل معروف یهودی

فال بهمن هشتاد و هشت

گاهی که دست به دیوان حافظ می بریم و برای خودمان یا کس دیگری می خواهیم فالی بگیریم، بیتی در یک غزلی می آید که اگر خوب در آن مداقه کنیم در واقع یک جوری دوپهلو است. یعنی حضرت به گونه ای ما را به جای دیگری حواله کرده اند. ولی این حواله کردن آنقدر می چسبد که همان را دوست می داریم. بسیار پیش آمده در این گونه مواقع شنونده، و یا بهتر بگویم صاحب فال دستور می دهد که:

"بسه. دیگه نخون. من جوابمو گرفتم."

اما چه شد که این را نوشتم. غزلی را که حضرت برای این ماه ما انتخاب فرمود یکی از این ابیات را داشت. همان را برایتان نوشتم.  ببینید حضرت چه درست به وسط خال زده اند.

نیت کنید و به ادامه مطلب بروید و تنها بیتی را که پاسختان است را ببینید.

پیشنهاد می کنم منکران حضرت حافظ هم نیت کرده و نکرده به ادامه مطلب  بروند.

ادامه مطلب ...

رانندگی سبز


به نظر من سبزها در مواقع بیکاری بهتر است کمی چیز یاد بگیرند. یکی از این چیزها رانندگی در یک جامعه مدنی است. چرا که بلد نیستند. بلدند؟ نه بلد نیستند. اگر بلد بودند این همه شاهد رانندگی احمقانه در خیابان‌ها نبودیم. شاید با قوانین آشنا باشند ولی به کار نمی‌بنند و این یعنی فرهنگ آن در جامعه جا نیافتاده است. با این گونه رانندگی، در جامعه ایدآل مدنی که مدعی برقراری آن هستیم، ول معطلیم.


ادامه مطلب ...