ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
منم «کورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابـِل، شاه سومر و اَکد، شاه چهار گوشهٔ جهان.
همهٔ مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوک دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
من برده داری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همهٔ مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.
برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوک همهٔ شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشسته اند؛
و همهٔ پادشاهان سرزمینهای جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین»(دریای مدیترانه تا دریای فارس)، همهٔ مردم سرزمینهای دوردست، همهٔ پادشاهان «آموری»، همهٔ چادرنشینان،
هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیک خواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: به کورش شاه، پادشاهی که تو را گرامی میدارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار
هر وقت به اولین منشور حقوق بشر و حرف های حکیمانه آن پدرِ بزرگ ایران فکر میکنم آن قدر دلم میگیرد از اینکه می بینم در کشور او حال چه فرومایگانی بر تخت قدرت نشسته اند و به جای آنکه به تمدن خودشان تکیه کنند باید سنگ اعراب را به سینه شان بزنند و چقدر دلم می گیرند که چگونه فرزندانش او را به فراموشی سپردند و بارگاهش را و طواف خانه مرغ همسایه می کنند
کوروش در بالاترین قلل رفیع جامعه جهانی تکیه کرده است. کوروش را در قامت جهان نگاه کنید و مبارزانی در سطح جهان که برای رسیدن به یک جامعه مدنی شایسته در جهان امروز تلاش می کنند.
باید گریست
بایدبه حال مردمی گریست که درکشورشان
پاره کردن عکس یک مرده ازشکنجه وتجاوزوکشتن انسانهای
زنده مهم تراست
من فکر می کنم قضیه مانند دستمال و قیصریه و اینا باشه.
یک چیز دیگر هم یادم آمد و آن ضرب المثل معروفی است که می گوید:
نه بر مرده بر زنده باید گریست.
آورده اند که حرم سرای عریض و طویل" ناصرالدّین شاه" هر روز شاهد دعوا و رقابت های پنهان و آشکار بود، روزی کنیز یکی از بانوان حرم، مرتکب خلافی می شود و از آن رو که می دانست بانو عصبانی خواهد شد و تنبیهش می کند، تا قبل از آنکه خبر به او رسد خود را به" ری" رسانده و در"عبدالعظیم" بست می نشیند، خبر بست نشینی کنیزک که به شاه می رسد از بانوی حرم می خواهد، گناه کنیز را ببخشد؛ البته این بست نشینی و خروج کنیز از حرم، شاه را به فکر می برد که چاره ای کند تا اهل حرم به هنگام حوادثی این چنین پا به خارج حرم نگذارند و در همان اندرونی، امکان بست نشینی برایشان فراهم باشد! فکر بکری به ذهن شاه رسید، بانوئی گیس سپید از اهل حرم را دستور داد تا به دروغ این خبر منتشر کند که خواب نما شده و به او خبر داده اند که در پای چنار کهن سال" گشن شاخ" در توی محوطه اندرونی امامزاده ای به نام"عباسعلی" مدفون است این خبر که در حرم پیچید،همه خوشحال از اینکه امامزاده ای در اندرون دارند از شاه خواستند که دور چنار را نرده کشد و علم و کُتل آویز کند شاه دستور داد اطراف چنار نرده کشیدند و اینگونه شد که آنجا را "چنارعباسعلی" نام گذاشتند، هر که حاجتی داشت و مبتلا به گرفتاری می شد رو به امامزاده ی تازه کشف شده می آورد و دخیل می بست زن های شوهر مُرده، کنیزکان کُتک خورده، یتیمان درد کشیده، مقروضان گرفتار شده، راه ماندگان دست خالی مانده، عاشقان به وصال نرسیده، خلاصه هر مصیبت کشیده ای رو به سوی چنار عباسعلی آورد و کم کم پاتوق هر چه بدبخت و بیچاره و درمانده ای شد! ناصرالدین شاه هر چند این حیله به خرج داد تا گرفتاران اهل حرم برای بست نشینی ناچار به خروج از حرم نشوند اما به مرور این امامزاده صاحب شجره نامه و زیارتنامه و برو و بیائی شد تا در پناه این قداست ساختگی، آنچه که مردم از ظلم و بی عدالتی شاه سراغ داشتند را فراموش کنند علم ها و کُتل های برافراشته و پارچه های تکّه تکّه شده و گره خورده بر شاخه های چنار قداست یافته و دیگ های آش و پلو نذری در پای چنار و دعاها و وردهای ساخته شده نیز کم کم مردم را مشغول به آنجا کرد، طوری که پناه جستن به "عبدالعظیم حسنی" و قداست راستین او می رفت که جای خود را به" چنار امامزاده" ای ساختگی در توی حرم شاه بدهد! وه !!... که چه حیله ای است و چه می کُند و چه قدرتی دارد، این" آئین گرائی مذهبی " آنجا که بدل بسازند برای دور ساختن از "اصل" تا مردم مشغول باشند و مجالی برای فکر نیابند.قداست های ساختگی و بدلی، اینگونه اند که هم از اصل و نسخه ی واقعی دور می کنند و هم به مانند "ابزار" وسیله ای برای سوء استفاده تا در فرصتی مناسب در پناه سینه های چاک شده و فریادهای به آسمان رسیده و تعصّب های به جوش آمده، هر چه حقیقت و راستی است به قربانگاه رود!ایرانیان از آن رو که دینمدارند، همین مسئله متاسفانه زمینه ای است تا گاه عده ای با طرح ادعاهای عجیب و غریب و قداست های من در آوردی،سوءاستفاده سیاسی از مردم کنند و وقت مناسب خودش از آن همه شور و فریاد و گریه و دخیل بستن به نفع مرام سیاسی نه چندان روشن خود بهره گیرند! البته که در این بین قشری گری و سطحی نگری و ساده لوحی برخی متدینان نیز بهترین کمک برای سیاه اندیشانی است که در صدد سوءاستفاده اند. چه بر سر دین می آید ؟!! آن گاه که "قشری گری مذهبی" به یاری حیله گران ریاکاری بیاید که می خواهند دین را همچون ابزاری در اختیار خودگیرند چنار عباسعلی به عنوان نمادی از "قداست های ساختگی" اگر الآن به پا نیست، امّا بی شک ریشه هائی داخل در جهل و نادانی توده ها، همچنان قابل رویش دارد و باقی است
مخمل جان ما این روزها حاجت زیادی داریم. ممکن است آدرس چنار عباسعلی را بفرمایید برویم بلکه قربانش گردم، داد ما از کهتر و مهتر بستاند و حاجت ما را براورده کند؟
کتابخانه شهرو یه ضایعاتی اورده و کل کتابهای قدیمی دوران مرحوم را فروخته اند
من سری کامل کتاب هفته قدیم و از بین ضایعات کیلویی خریدم و عجب مجلاتی و کتابهای خوبی همه مال بچه گی شماها
واقعن که ما کجا میریم
البته انها که اسلن در قید و بند این حرفا نیستند ازهمه خوبتر میدانند که به کجا میخان برن
م ح س ن خان جواب بده ما را به کجا میبرن و چرا گله گله میبرن
شاید روزی منم کتاب سوزی کنم
وقتی قرار است آدم را ببرند باید گله گله ببرند. تنهایی هم هزینه بر است هم به جایی نمی رسد.
یکی از مشکلات نسل من همین است. یک وقتی شما چیزی داری و آن را از شما می ربایند و دلت می سوزد. ولی یک وقتی چیزی نداری که بربایند دلت نمی سوزد. نسل من خیلی چیزها را از دست داد.
اگر کتاب سوزان کردید کتاب های هفته را نگاه دارید برای ورِثه.
یا ایهالشیخ عشقی وعشقولونی
دولتها با قانون اساسی اداره میشوند اگربشوند...
قوانین اساسی که دولتها مجری نیم بندآنند اگرباشند...
همیشه گامهاازخواست مردم دورند شاید به همین دلایلات باشدکه بسیاری ازقوانین اساسی موجود دردنیا باید بازسازی بشوند.
درقبال قانون اساسی دولتها مفاد اعلامیه ی جهانی حقوق بشر قانون اساسی مردمان است که همیشه فرسنگها ازخواست دذولتها پیشند.بزرگی کوروش همین بس که سنگ بنای اولیه ی چنین قانون اساسی مردمی را نهادنهادنی
عشقلونی یاشیخ فی کل کرامته
یاهوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
من فکر می کنم که کوروش کبیر آخر شاهان بود و سلاطین و حاکمان.
در تاریخ لنگه اش خودشه و بس.
اولین فرصت یعنی پنجشنبه؟!
یعنی شب یلدایی که سزارین می کنیم؟
از صبح تا حالا این شیشمین باره که میام اینجا و متن رو می خونم... کم کم دارم حفظ می شم!
پس سعی کن که آمادگیشو داشته باشی در اولین فرصتی که ببینمت امتحانشم بدی.
نمی دونم واقعا کوروش از زمان خودش انقدر جلوتر بود یا دولتمردان فعلی ما از زمان خودشون انقدر عقب تر... ۲۵۰۰ سال پیش چه افکاری وجود داشت و الان چه افکاری... واقعا باید افسوس خورد.
در این که دولت مردان ما خیلی اززمان عقب هستند شکی نیست. ولی به نظر میرسه که کوروش از زمان خودش خیلی جلوتر بوده.
بودنت یاریم میکند که دریابم جهان تا کجا زیباست...
سلام دوست عزیز
همدان هم ... دارد اذیتم میکند!!...
من اپم بیا
تو زنده ای؟
تماشای این یادداشت دلم را می سوزاند!
قصد من هم دقیقن همین بوده.
تبریک عرض می کنم
فقط یه سوال تخصصی داشتم
این مردوک همون خدای بابل هست که می گن کوروش کبیر بهش ادای احترام کرد؟
خدا که چه عرض کنم. گویا شاه قوم یهود بوده که کوروش بعد از غلبه بر آنها کاری به کارشان نداشت و آن ها را به حال خودشان گذاشت که هر طوری که تا اون موقع داشتند حال می کردند به حال کردنشان ادامه بدهند.