بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

شبنم


شبنم

احمد شاملو:

بر شیشه های پنجره آشوب شبنم است

***

نه نیست.

بر شیشه های پنجره، همه چیز هست  جز آشوب شبنم.

شبنم دیر گاهی است که از این ملک رخت بر بسته.

***

عکس از: ترانه

بی آنکه دیده بیند
در باغ احساس می توان کرد
در طرح پیچ پیچ مخالف سرای باد
یأس موقرانه ی برگی که بی شتاب
بر خاک می نشیند
بر شیشه های پنجره آشوب شبنم است
ره بر نگاه نیست
تا با درون درایی و در خویش بنگری
با آفتاب و آتش
دیگر گرمی و نور نیست
تا هیمه خاک سرد بکاوی
در رؤیای اخگری
این فصل دیگری است
که درک صریح زیبایی را پیچیده می کند
یادش به خیر پاییز
با آن طوفان رنگ و رنگ
که بر پا در دیده می کند
هم برقرار منقل ارزیز آفتاب
خاموش نیست کوره چو دیسال
خاموش خود منم
مطلب از این قرار است
چیزی فسرده است و نمی سوزد امسال
در سینه در تنم .

نظرات 22 + ارسال نظر
aavin سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 14:15 http://persiarome.persianblog.ir/

ajab aksi...mahshare!..:D

اینو به عکاسش میگم.

فرشته چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:17 http://freshblog.blogsky.com

عکس خیلی قشنگ و قابل تحسینه آفرین ترانه ... من فکر می کردم فیلم سگ کشی که در ۴ سالگی دیدی اثر منفی روت داشته باشه ولی مثل اینکه بر عکس بوده !!!!


شما هم می تونین در وصف محسن شعر بگین ... مثلا از این شعر هایی که گروه هیچکس و تی ام می گن:

اسم من محسنه! ye ye ye
دستا بالا
یه وبلاگ دارم ... ye ye ye .
قالبش قهوه ایه !!!
به محمود می گم ماموت .....
اعضای گروه ( آفرین افرین)
.
.
.
همینجوری الی آخر

چه خوب شعر می گین. من فکر می کردم تا حالا در مورد محسن شعری گفته نشده. ممنون که یادآوری کردی.
سگ کشی را ترانه دوست نداشت تا مدتی هم می گفت سینما نریم. و ما هم نرفتیم. اشتباه بود بردن ترانه در آن سن به فیلم سگ کشی.

ابوغریب بخارائی چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:49

یاشیخ میدانی من لطیفه نمیدانم گفتن برای سید حاج دکطرعوضقلی کردان چیزکی دیدم دریغم آمد آن وجودشریف را نیاگاهانم بلکم باورت شود این کمترین محضرآن رجل دینی غیرصیاصی پیوسته گوش به زنگم بلکم که چیزکی ناب دست پا کردخاطرخطیرآن شیخ عظیم الشان رامحظوظ نمایم محظوظ نمودنی واین وجودنازنین آن شیخ واین لطیفه
میگویند:
کردان در ان دنیا برای شیطان کلاس خصوصی گذاشته

من شنیدم ایشان با گذرنامه شهادت رفته به بهشت. یعنی شیطان هم در بهشت است؟ هر چند هیچ بعید هم نیست. من خیلی نومید شدم. فکر می کردم آن جا دیگر حق به حق دار می رسد.

شمس سه‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 23:00

حالا اگه اون دنیا راس راسکی باشه ما انجا شاهد غبن خویش خاهیم شد که به چه کسی رفع ظلم راحواله کردیم

من هم فکر می کنم هر کس فکر کند که آن دنیا نیست خیلی مغبون می شود.

شمس دوشنبه 2 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 22:32

از جانب سیف الدین فرغانی به یاران عزیز حاج عوضعلی خان کردان
اب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

می گویند گواهی شهادت برده دم در بهشت. راهش هم داده اند. ما فکر می کردیم در آن دنیا حق به حق دار می رسد. نگو آن جا هم حداقل در حد کارمندانی در این سطح بساط زیر سبیلی رد کردن هست.

دارا شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 18:35

درود برترانه و باباش
خیلی قشنگ و هنرمندانه ست.

درود بر خودت. موقعی که عسکو مینداخت خودتم بودی.

پروانه جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:46 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

دختر کو ندارد نشان از مادر....
افتخار آشنایی با مادر ترانه جان را ندرام ولی با اجازه شما آقایون دستی بر مثل فوق بردم.

از طرف ترانه از شما سپاسگزاری می کنم. و نیز در مورد دست بردن در اشعار، چون خیلی از آن ها مال زمانی بوده که خانم ها کمتر در اجتماع و انظار ظاهر می شدند، اصلن نیازی به اجازه ندارید.

ر و ز ب ه پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 16:19 http://hazrat-eshgh.com

از بس مرگ و میر زیاد شده که دیگه آدم انگیزه ای نداره واسه همش بیاد و یه "یادش گرامی" بفرسته..

به گفته شما ارج می گذاریم و همین جا هر چی دلمان خوست از آنجا بر می داریم و می گذاریم.

بازش کردم. شاید بعضی هایش که کامنت های دری وری خواهد داشت را غیر فعال کنم.

فقط یک بهار پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 14:18 http://n-hoseini.persianblog.ir

درود بر شما... سپاس. خاندم و پاسخی هم گذاشتم. پیش از خوانش آن جوانب احتیاط و امنیت را رعایت کنید و تاش کنید بدون نیاز به نعره کشیدن و از هوش رفتن آن را دریابید در این وانفسای بی مریدی...
ارادتمند!!!!

این نعره ها و سماع و بیهوش شدن ها از حالت هاست که می رود و به رفتن نرسد. که پس از به هوش آمدن حالتی خواهد رفت که عمر جاودان بدان نرسد الا به ناگاه درآمدن ملک الموت که آن نیز ای پی و آی دی ما نمی داند.

همان پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:12

نوریزاده میگفت تمامی دفاترتلفن سالهای ۴۹ تا ۵۷ تهران را هر چه گشتم هیچ یک از افرادی که اکنون در ایران زمامداری میکنند اسامی شان در دفتر نیست یعنی حتا یک تلفن هم نداشته اند البته بودند انگشت شماران
بیر گون منیلن یار اراسیندا گیله دوشدی
اولمازدی گیلایه نه بیلیم ایش بیله دوشدی

فهمستم.

ر و ز ب ه چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 20:00 http://hazrat-eshgh.com

عجب عکسی شده این..

میگم چرا بخش نظرات عکس هایی که می بینیم رو بستین ؟؟

من نمی دانم این آخرا با این عسکایی که کمی تا قستمی سبز هستند هیش کی نظر نمی گذاشت. حتا با نام مستعار. من هم با این همه وبلاق های وزین وقت نمی کنم سراغ تک تک آن ها بروم که اگر بود کامنتی می خواندم و پاسخ میدادم. این بود که عطای افاضات دوستان را به لقایشان بخشیدیم.
هر چه می خواهد دل تنگت در همین جا بگوی. آن وبلاق وزین را هم دربست در اختیار شخص شخیص خودمان قرار دادیم که هر غلطی که دلمان می خواهد در آن جا بفرماییم بی هیچ مخالفتی. خیلی هم کیف وکنیم.

فقط یک بهار چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 18:57 http://n-hoseini.persianblog.ir

درود بر شما... منظورم آن مطلبی بود که در مورد دوست تان و کتاب خواندن و می نوشیدن و ... نوشته بودید. نکنه من دچار توهم یا آلزایمر یا ... شدم!!!!!

این جاست. برای تنویر افکار هم آدرس آن را در زیر می گذاریم.
http://after23.blogsky.com/1388/02/24/post-171/
هیهات من الذله که ما این پست را سانسور بفرماییم. فرمودنی. این ملک الپست ماست.
اتفاقند پاسخی در خور برای قامنت وزین شما، یضافته السنه، در آن جا نهاده ایم. هرچند بعد از آن پاسخ به سماع درآمده و نعره ها برآوردیم و بیهوش شدیم و بعد از آن که بهوش آمدیم مریدان دیدیم ، حیران، از این حالت که بر ما رفت.

فقط یک بهار چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 17:10 http://n-hoseini.persianblog.ir

درود بر شما...شبنم را باز گزدانید که نفس گل گرفته است...
راستی از من او نوشته ام ... (پست پیشین را حذف کردید؟! سانسور!) از شما بعید بید!

باز گرداندن شبنم در دستان توانای من نیست. دستان توانای دیگر می طلبد.
سانسور؟ من اگر سانسور کنم سانسوری از مطالب دیگران آن هم فقط برای خودم می کنم. در این وبلاگ در تمام عمر پربارم فقط یک بار آن هم
بعد از افاضاتی بود که علیرضا خان قزوه کردند خواستم آن پست را بردارم که آن را هم به خودم اجازه ندادم.
آها. نکند که منظورتان از وبلاق وزین کتابهایی که می خوانیم است. با شما در آن وبلاق وزین در مورد من او کامنتی رد و بدل کرده بودیم. سری به آن جا بزنید.
ما عمرن خود سانسوری بکنیم. اگر چیزی نوشتیم چشممان کور و دندمان نرم تا آخرش مجبوریم که پایش بایستیم. مگر تحت شرایطی که بگوییم ما از کره گی وبلاق وزین نداشته ایم.

ابوغریب بخارائی چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 16:16

یا شیخ عرض سلام واحوالپرسی مجددات دارم
الخلاصه با توصل به یکی از دعا هائی که ازمحضر آن حضرت بیاموختیم چاپای دیلماج را از طویله بدرکشیده برگرده ی او جستیم جستنی نمیدانی انگریزی واسپنیش وفقانسه وسایرلسانات را چگونه به زبان فارسی شکراست مبدل میگرداند گدانیدن او از خرسواری هم بیشترتر لذن میبخشد
بدنیست آن شیخ برگرده ی او پریده قدری قاه قاه بخندند خندیدنی
یاهووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

ما توی همان قوقل ترانسلیتور رفتیم و کلی خندیدیم. خندیدنی. ولی بالاخره یک جیزهایی دستمان می آید که با آن بتوانیم کمی بخندیم. این روزها با این که خیلی خوش به ما می گذرد ولی قربانت گردم خیلی نمی خندیم. خندیدنی.

ابو غریب بخارائی چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 16:08

السلام وعکیک یا ایها الشیخ المشایخ

یک تا چهارپای دیلماج پیداکرده ایم
که هرلسانی رامیتواند به لسانات دیگربگرداند
ازبخبخی هرچه کرده آمد نتوانستیم باآن کارکنیم
لطف کرده آن را به زیررکاب بکشید اگر افاقاتی شد مارا خبرکرتاهه
یادت چخ مزکه مابرای بازکردن درب اصطبلش ازقیرگونی واکن استفائیده میکنیم
اینم آدرس اصطبل :
http://www.frengly.com/
یاهووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

چرا از اینجا استفاده نمی فرمایید. بدون قیرگونی واکن و اینا.
http://translate.google.com/
این هم لسانی نیست که واز نکند. کردنی.

همان سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 20:28

اولدوز سایاراق گوزله میشم هر گیجه یاری
گژ گل مه دیر یا گجه اولموش گینه یاری
با شمردن ستاره ها هر شب منتظر دلبر خویشم
یارو هم تا حالا دیر کرده و شب از نیمه گذشته
و چن بیت دیگر
دان اولدوزی ایستر چیخا گوز یالواری چیخ ما
او چیخماسا دا اولدوزومون یوخدی چیخاری
ستاره سحر هی میخاد طلوع کند چشام هی التماس میکنن که نیا
ولی اگر م اون ستاره در نیاد ستاره بخت من طالعش خوب نیست
محراب شفقده اوزومی سیجده ده گوردوم
قان ایچره قمیم یوخ یوزوم اولسون سنه ساری
میگه در محراب(خون الود) سحرگاهی خودمو در حال سجده دیدم
غرقه بخون هم اگه رویم بتو باشد قمیا غمی ندارم

شهریار

گر جذبه عشق اولسا گتوررم نجه گلمز
گر جذبه عشق اولماسا گلسه وجه گلمز

اگه جاذبه عشق باشه میارمش نمیتونه نیاد
بدون جاذبه عشق هم بیاد ارزش نداره
اینا مقدمه بود شهریار تو یه یه شعر ش میگه
ایش چی تویوق کسنده من باخمارام
بیل مم نجه اوره گیندن وای گلی.....ر
کارگرمون وقتی میخاد مرغ سر ببره من نگاه نمیکنم
نمیدونم چه جوری دلش میاد حیوو نه رو سر ببره
اشنای بنا به عللی متهم به اعدام شده هم محلی مون میگن هفتصد نفر اماده اعدامند بخاطر این جریانات اخیر دست نگه داشتهاند
اینا واقعن کیانند بقول یه نفر اسامی هیچکدامشان در دفتر تلفن تهران در ۵۵ و ۵۶ وجود نداره


همان جان، من با این که در زبان آذری بضاعتم در حد کشیدن گلیم خودم از آب است و امورات شخصی و روزانه ام را در آن بلاد می توانم بگذرانم، ولی اشعار این زبان را خیلی دوست دارم. گاه خیلی روانتر از اشعار زبان های دیگر به نظر می رسد در حالی که زبان راحت و روانی نیست.
ولی خودمانیم همان را هم که ترجمه کرده بودم بدک نبود. البته دان اولدوزی را از تو یاد گرفتم.
از آن هفتصد نفر هم اطلاعی ندارم ولی به نظر من کسانی بر سر شاخ نشسته و بن می برند. برای چنین کسانی باکی از اعدام هفتصد نفر نیست. هست؟
55 و 56 را نفهمیدم.

ابوغزیب بخارائی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 14:14

فندک زیپوی خودرا چگونه روشن کنید که نشان دهید
شخص شخیصی هستید
http://www.youtube.com/watch?v=Duj_g0WuQF8

ما برای این که نشان دهیم شخص شخیصی هستیم، از وقتی که این فیلیم را دیده ایم ترک آرام و خواب کرده ایم. ولی حیف که به عهد شباب نکرده ایم.

ابوغریب بخارائی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 13:37



چوشب راگزارش درآمدبه زیست

بخندیدخورشیدوشبنم گریست

(نظامی)

دیده ی اهل طمع به نعمت دنیا

پرنشودهمچنانکه چاه به شبنم

(سعدی)

هرشبنمی درین ره صدبحرآتشین است

درداکه این معما شرح وبیان ندارد

(حافظ)

گریه ی حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق

کاندرین دریانمایدهفت دریا شبنمی

(حافظ)

به به، به این اشعارو نغز.

ابوغریب بخارائی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 13:19


ایف کسی با پارازیت مشکلاتهادارد
برودوازدستوراتهای این سایت سواصتفاده کند سواستفاده کردنی


http://farsi1.tv/fa/contact-us/92-technical-interference

شبنم دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 15:14

"DEN DEN DENNNNNNNNNNNNNNNNNNNNNNNNNNNN jan
shamloo sher dar vasfe mohsen nadare"

نه. نداره. اصلن شعر محسن تاحالا سروده نشده. باید گوگلش کنیم ببینیم.
دن دن دن دن دن دن

حسام دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:52 http://hessamm.blogsky.com/

عکس به این قشنگی ترانه گرفته اونوقت شما گذاشتین توی وبلاگ خودتون؟ چرا توی وبلاگ خودش نذاشت؟ اصلا کامنت ما خشکید!

ترانه اصلن با وبلاگش دوست نیست. این روزا بهش گفتم که انگار وبلاگت شده پاورقی اون رمانت. تا این که نمیدونم خورشید از کجا طلوع کرد که یه پست غیر از رمان گذاشت.
دو سه تا عکس قشنگ دیگه ام گرفته ولی خوب مام این جوری مصادره اش کردیم. نام نیکی هم از وی به یادگار گذاشتیم. یادم افتاد برم یه لینک بزارم روی متن یادم رفته لینکش کنم.

شمس یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 23:13

راستی میدانید در استانبولی به شبنم میگن دان سو یا تانسو
دان همون ستاره سحری است که دیر تر از همه ستاره ها میاد و میره و در ادبیات ترکی به معنای امدن صبح است و سو هم اب
فارسا میگن نم شب ترکها میگن اب صبح
راستی این زبانها عجیب با حالند
دان اولدوزی ایستر چیخا گوز یالواری چیخ ما
او چیخ ما سا دا اولدوزومون یوخدی چیخاری

این چیزی که گفتی خیلی قشنگ بود. ما نمی دانستیم.
نمی شد این بیت را تحت الحفظی یک ترجمه ای می کردی. ما این زبان را تا این حد ادبی بلد نیستیم. تا آن جایی که حالی شدیم می شود این که:
ستاره سحری می خواهد که طلوع کند و چشم نمی گذارد
اگر هم او طلوع نکند ستاره سحری ............. نمی دانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد