بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

آخرین سفر

مردی را که می بینید یک شی شبیه سیب -ما که درست ندیدیم دروغ چرا؟- به طرف حاج دکتر محمود رییس در ژنو پرتاب کرد. خداییش محمود مانندشیر ایستاد و اصلن جا خالی نداد -تا یکی دو روز دیگر بازی آن در اینترنت هم خواهد آمد مانندبوش و لنگه کفش- و بعد از آن وقتی محمود محبوب به سخنرانی ادامه داد باز هم همان هولوکاست و اینا را عنوان کرد. غافل از این که  اینجا دیگر ونزوئلا نیست . یعنی یادش رفته بود که اینجا ونزوئلا نیست. که ناگهان دیپلمات های اروپایی که به آنها در جریان توزیع سیب زمینی صلواتی، چیزی نرسیده بود، به طور دسته جمعی سالن را ترک کردند و برگ زرین دیگری بر تاریخ ریاست جمهوری اسلامی ایران افزودند.

محمود محبوب به توصیه دوستش یعنی حسین شریعتمداری در کیهان که گفته بود: محمود نرو، محمود نرو، محمود بدبخت میشی، محمود بی آبرو میشی، عمل نکرد و فکر می کنم چون ژنو را ندیده بود -دیده بود؟- رفت که آن جا را هم ببیند و از این آخرین سفر خارجی طول عمرش چند تا سوغاتی به یادماندنی برای ملت ایران بیاورد. و آورد.

و ملت ایران می ماند و بیست و دوم خرداد ماه هشتاد و هشت.

من مانده ام که مهندس چگونه باید ماترک این یگانه اسوه سیاست را تمیز کند.

پل قدیمی میانه

پل قدیمی میانه

فروردین هشتاد و هشت

در جنوب میانه پلی بر روی رودخانه قزل اوزن قرار دارد که خیلی سال عمر دارد.. شاید از شونصد سال هم بیشتر. چون در آستانه ویرانی است، در دو سر پل تابلویی نصب شده  همراه یک میله افقی که: عبور با ارتفاع بیش از یک متر و نیم ممنوع. البته من از زیر میله که قدبلند ها و کوتاه قدها را می‌سنجد رد شدم. یا قد من کمتر از یک متر و نیم است و یا یک متر و نیم را با تولرانسی حدود نیم متر در نظر گرفته‌اند. میله ای که برای سنجش این یک متر و نیم در نظر گرفته شده بارها توسط اتومبیل‌هایی که درست در چند متری خودشان آن را می بینند شکسته است.

بهرحال. این پل را من همین جوری الکی خیلی دوست دارم.

تعمیراتی که روی آن شده است را می توانید توی عکس ببینید.

عکس از: فیروزه

عکس ها

باز هم فیلترینگ ایران یک سایت آپلود عکس را فیلتر کرد. 

عکس هایی که در تینی پیک آپ کرده ایم دیگر نمی بینیم. ولی خودمان که آن ها را داریم. گیریم کمی وقت می خواهد که آن ها را به سایت دیگر بچسبانیم. 

آن را هم فیلتر می کنند؟ 

یکی دیگر. 

آن را هم؟ 

یکی دیگر. 

آن را هم؟ 

یکی دیگر.  

آن را هم؟ 

یکی دیگر.  

آن را هم؟ 

یکی دیگر.  

آن را هم؟ 

یکی دیگر.  

آن را هم؟ 

یکی دیگر. ......................... 

برو تا قیامت ...................... 

 ***

باز یاد پاپیون افتادم. در سکانس آخر وقتی پاپیون -استیو مک کویین دوست داشتنی و محبوب- روی آن مثلن قایقی که ساخته بود و در دریا شناور بود فریاد زد: 

آهایییییییی حرومزاده ها! من زنده امممممممممممممم.

بهار هشتاد و هشت یا سال فلز

سال فلز

سال فلز

عکس از: ترانه

عکسی از یک سری تزیینات لباس کردی. در بازاری در کردستان. در موزه خانه آصف.

امسال سال گاو است. سال فلز است. یعنی که، هر چند یعنی ندارد. سال فلز که پرسیدن ندارد. راستش نمی توانم یعنی اش را بگویم..

دل از این تصویر نمی توانستم برکنم. نه از تصویر، که از آن، وقتی تصویر نبود. اگر بدانید که هر قطعه از این فلزها -بگویید سکه- چه خاطراتی  در دل  دارند؟ نمی دانید که.

راستی یادم رفت:

سلام.