بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

خودکشی

افسردگی گرفته بود.  پسرش سه سالی می شد که در زندان شاه بود. روزی در همان ایام تصمیم گرفت که خودش را بکشد. آخر شب دوش گرفت. یک لیوان آب یخ درست کرد و ده قرص والیوم ده را با آب یخ خوردو به رختخواب رفت. ولی با کمال تعجب صبح بیدار شد. قبراق و سرحال. فقط کمی احساس ضعف می کرد.

 شوهرش گفت: خدا نکشتت زن آخه این همه خواب؟

- مگر چقدر خوابیدم؟

- امروز سومین روزیه که من دارم صبحانه آماده می کنم. از پس پریشب خوابیدی تا حالا.

باور نمی کرد این همه خوابیده باشد، پرسید: "خب تو نگران نشدی؟"

- نگران؟ چرا شدم ولی دلم نیومد بیدارت کنم. می آمدم بالای سرت و می دیدم که نفس می کشی. بیدارت می کردم که چه؟

***

امروز هیچ یک از این سه تن نیستند.

اول پدر، دوم پسر و سوم مادر.

نظرات 12 + ارسال نظر
سارا خانوم دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 00:03 http://sokotamazrezayatnist.blogsky.com

سلام رفیق
با وبتون از طریق روز نوشت دکتر عمومی اشنا شدم
بی اجازه شما لینکتون کردم
و با اجازتون دارم میخونمتون.......
داستان کوتاه.......خاطرات بیمار
سرزمین خورشید..........نمیدونم چرا
ولی یک چیزی توی این نوشته هاست که دوست دارم
سادگی شاید
=====================
باری.........خوشحالم باهاتون اشنا شدم
و ممنون میشم منو بخونید.........و اگر لیاقت داشته باشه نوشتهام نقدشون کنید........ممنون.

ممنون. حتمن میام بهتون سر میزنم.

م دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 20:45

خیلی قشنگ مینویسی

ممنون.

ر و ز ب ه چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:37 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...
با خط آخرت متوجه شدم منظور رو متوجه نشدی!
حرفت متین

اما من فرض رو بر این گذاشتم که هر سه خودکشی کرده باشن و اولین نفر هم پسر خودکشی کرده باشیه..
اون وقت اون تریتیب به دست می یومد؟

جاوید ایران.

به این شکل خودکشی فکر نکردم. آره درسته. ولی یک چیزی را فراموش نکن این به شرطی درسته که تنها انگیزه زنده بودن پدر و مادر آن پسر بوده باشد. در صورتی که این طور نیست. بعد از پسر درست است که غمی جانکاه فضای خانه را پر می کند ولی شاید پدر و مادر به خاطر چه می دانم مثلن بچه های دیگرشان این کار را نکنند.
که در این صورت تئوری تو درست در نمی آد.

ر و ز ب ه چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:23 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...
خیلی جالب شد برام!
احساس قشنگی بهم دادی! جدن انرژی مثبتی با این حرفت گرفتم چون..

بی خیال نگم بهتره..

اما خوب من هم موافقم باهات.. چون بر این عقیده هستم که یه سری چیزها رو باید درون اون موقعیت قرار بگیری تا بتونی درکشون کنی و تجربه کردن خودت مهمه تا تجربه دیگران!

به هر حال من نظر خودم رو دادم..

ترتیب ذهنی این حقیر بدین شکل است!

همیشه پدر سنگ صبور بوده!

جایود ایران.

حق با توه. پدرسنگ صبوره. ولی به طور کلی شیوه روتین و درست تر و قابل تحمل تر قضیه اینه که فرزندان والدین را دفن کنند.

ر و ز ب ه سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 18:37 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...
این ترتیب مردن درست بود ؟؟
اول پدر.. دوم پسر و سوم مادر ؟؟

به نظر من باید این طور می بود..
اول پسر..
دوم مادر..
سوم پدر !

همه جورش ممکن است اتفاق بیافند.
نظرت را نادیده می گیرم تا وقتی که خودت پدر شوی. آنوقت تربیبش را دوباره بنویس.
البته اگر زنده باشم. که هستم. چون خیلی دور نیست.
البته امیدوارم ننویسی که نه من ازدواج نمی کنم. چون می کنی.

ر و ز ب ه سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:45 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...

+ خودکشی تنها سرمایه بشر است.. . .
(هدایت)

ابوغزیب بخارائی دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 20:40


محسن جان
سلام
کامنت قبلی رودررابطه باکامنت خصوصیت نوشتم
دوست دارم
دلم برات تنگولیده
خیلی دوست دارم

ما هم یاد تو بکردیم که آن قامنت غریب بنوشتیم در آن پست.
ما همیشه به تو سر می زنیم ولی می بینیم که سرت بس شلوغ است. شلو غیدنی. متصدع اوقاط نمی شویم. شویدنی.
آن توپ های پاییزی را که آدرسش را فرستادیم ندیدید.

ابوغریب بخارائی دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 20:38

الواحدالکامنتیه فی البلدالنهاوندیه لالشیخ المحسنیه فی البلادالطهرانیه
یضافه السنه انشااله تعالی
اخیرند شیخ نهاوندی این عالم جمیل ومحقق نبیل باعزمی جازم وجزمی حازم یابوی فصاحت رابه زیرران کشیده کشیدنی وقبل ازهرگونه تفحص وتجسس وتطبع وتحقیق
باامدادهای غیبی
نتیجه راحاصل ودرچسبش بانحوه ی بیان انظاردروبلاگها
فتوای زیرا صادرفرمودندفرمودنی
" فتوای جدیداندرباب ارتباط یاعدم ارتباط نظربامتن
اینکه کسی دروبگردی هایش کامنت بی ارتباط بامتن بنویسدآنگونه که خروارخرواربرای هم مینویسندهیچ اشکالی نداردولی کامنت دهنده وگیرنده اگرآسمان بروندوبه زمین بیایند مطامع دیگری جزارتباط راتعقیب میکنند
کارشان تنهامصداق دومثال زیررادارد
_کسی گرسنه باشد وتندتندلقمه بردارد وبه جای دهان به گوشش بگذارد
_کسی عمویش مرده باشدواوگیس وگل خودرا بکندوبگریدوضجه بزندو
به جای عموعمودادبزندعمه عمه آی عمه ی عزیزم!"
سپس براو وحی نازل بگردیدی ووی را
برای تحکیم فتوا تحشیه ای نوشتن لازم بیامدی
( تحشیه ای برفتوای جدید)
_هرکس(به فتح کاف)کامنت بدون ارتباط بامتن بنگارد
بنگا(ریدنی)بدان ماندکه نوه‌ی پسری بی بی گوزک(جوزعلی)
یانوه‌ی دختری وی(بتول غمزه)راازهزاروچهارصدسال پیش
ازیالقوزآباد(فغانستان)با فلاخن یامنجنیق به ابتدای قرن
بیست ویکم میلادی پرتاب کرده
درنگارستانی درپاریس برابرتابلوئی از(سالوادردالی))
به وادی پرمخافت ابرازنظروادارند
نتیجه ای که ازین آزمون خیالی ومجازی حاصل گردد
این باشد که جوزعلی یا بتول غمزه برای نظردادن درمورد تابلوی سالوادوردالی خواهد گفت::
"دُمب ِگاب ِمَشدی حسن به لاسَش(سرگینش یاچامینش)مالیده
آنگاه گاب دمبش رابه دیوارگچی اداره ی پست یالقوزآباد
کشیده.دُرُس ن َ گُ ف تُ م؟"
***


جان کندیم کندیدنی تا بخواندیم خواندینی این قامنت وزین را بر این سحیفه صجادیه. فلذا بی ارطبات با مطن. ها کذا. لیکن ما عرایز نمودیم نمودنی که آن قامنت از برای خود آن ابوغریب نوشتیم که غیر نخواندی خواندیدنی که غیر از آن ملتفیذ نگشتندی گشتیدنی.
مستفیذات فرمودندی ما را به آن قلم جادویی بخارایی که ما را ملهوذ گشتی از آنچ بر قلم شما بر این سحیفه که خودکشی است الا بیت النهایه برفت.
فهمستی؟ لا؟ حیحاط.
سالواطور دالی را هم عندالمتالبه برای شما بگذاریم که نحایط حذ بسر ببرید که ما بص ملهوظ میشویم از ملهوظ شدن آن شیخ کریم النفص.
آنقدر سالواطور دالی بر فوتوقراف ها بچسبانیم که خودتان بفرمایید که بس کن که ای مهصن که هالمان به هم خورد از این همه دالی که بر دال برفت. رفتیدنی.

فریدون یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 20:05

در قبراقی و سرحالیش من شک دارم. به عکس فشار خون پایین سرگیجه و از همش بدترمزه تلخ دهان ادامو از کردش
پشیمان می کنه.

10 تا اثر نمی کنه 100 تاش شاید

والا دروغ چرا من عین گفته های خودش را نوشتم.
یعنی ۱۰۰ تا والیوم ۱۰ ؟ این که میشه هزارتا والیوم ۱. نه آقا ما نیستیم. عمرن. اصلن معده ما همین گاهی یک استامینوفن بتونه توش جا بگیره هیهاته.

محمد یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 18:37 http://mohamed.blogsky.com/

زنه بالاخره چجوری مرد ؟ پسرش تو زندان خودکشی کرد؟ مرده قبل از زنه مرد یا بعدش؟ مرده هم خودکشی کرد؟ اصلا سه تایی خودکشی کردن یا نه؟

اقا شما من رو خیلی شرمنده کردید. باور کنید هر روز هم به شما سر میزنم.نوشته هاتونرو هم خیلی دوست دارم.احساسی که از وبلاگ شما دارم اینه که گذشته رو دوباره دارید اونجوری که دلتون میخواد روایت میکنید. این فقط احساس منه.) خیلی دلم میخواست لینک شما رو تو وبلاگم بذارم اما روم نمیشد.میگفتم شاید دلتون نخواد. به هر حال حالاجرات پیدا کردم و همین الان با اجازتون لینکتون رو اضافه میکنم.
بازم ممنون.

زن شوهر و پسر را دفن کرد و در پیرترین شکل ممکنه مرد. هیچ کدام خودکشی نکردند.
من بیشتر سعی می کنم اگر از گذشته می نویسم اونجوری باشه که اتفاق می افتاده. البته راست میگی. با انشای خودم.
ممنون.

حسام یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:23 http://hessamm.blogsky.com/

دوم پسر؟ یعنی پسر اعدام شد؟

نه. ولی خیلی زود تر از اون چه که انتظار می رفت مرد.

تینا شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 19:17 http://redlife.blogsky.com

سلام .دیدیم به روز هستید گفتیم سری به وبلاگ بعد از بیست و سه بزنیم. خیلی جالب بود ولی ما اون دو خط اخر رو متوجه نشدیم...که امروز هیچ یک از این سه تن نیستند!!! یعنی داستان واقعی بود؟؟!!

واقعیه واقعی. فقط اسامی را ننوشته بودم.
اصلن به نظر من خیلی از داستان ها واقعی هستند. ما از جزییات زندگی نویسندگان بی خبریم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد