بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

کوچه

کوچه Alley

مراغه - ۱۳۸۲ و ۱۳۴۲

کوچه ای هست

که قلب من آن را

از محله های کودکیم

دزدیده است.

"فروغ فرخزاد"

شعر و معر

اگر فلسفه شعر و معر را نمی دانید بد نیست اینجا برایتان بنویسم:

آورده اند شاعری در روزگاران پیشین، روزی در دربار شاهی،  از جای برخواست و گفت: شاهنشاها اجازه دهید قطعه ای را که سروده ام در این مجلس با شکوه بخوانم. کسی پرسید:  "تو کیستی و چه کاره ای؟

- بنده شاعرم

- بنده هم ماعرم

- ماعر کیست؟

- شاعر کیست؟

- شاعر شعر می گوید.

- ماعر معر می گوید.

- معر چیست؟

- شعر چیست؟

- شعر اینست: هر غنچه که گل گشت دگر غنچه نگردد.

- معر اینست: هر منچه که مل گشت دگر منچه نگردد.

- منچه چیست؟

- عنچه چیست؟

- غنچه آنست که شکفته شده و گل می گردد.

- منچه هم آنست که مکفته شده و مل می گردد.

شاعر تسلیم شد و زبان در کام گرفت. زآن پس چون نیک بنگریست دریافت که بسیاری از اشعار، در واقع معرند.

خود نیز بعدها، معرها مرود. مرودنی.

محمود درویش هم دیگر نیست

Mahmood Darvish aftab.ir

محمود درویش

۲۰۰۸ - ۱۹۴۱

محمود درویش را به اندازه احمد شاملو دوست داشتم. ولی به اندازه اشعار احمد شاملو که سهل است به اندازه یک دهم، نه، یک صدم اشعار احمد شاملو را هم از او نخوانده ام. همین جوری دوستش داشتم. از آن زمان های دور. از زمانی که به او می گفتند: "شاعر ملی فلسطین" نه این که امروز نگفته باشند. نامش همیشه برایم طنینی حماسی داشت. آن گاه که از حماسه تصویری دیگر در ذهنم بود. تصویری که امروز وضوح چندانی ندارد. یا دارد و من نمی بینم. محو است. محو ِ محو. ولی هر چه بود خیلی رویایی بود. حماسه را می گویم. محمود درویش را می گویم.

عکس از: آفتاب

***

امروز عکسامون هم در باره محمود درویش است.

چهاردهم مردادماه ۱۳۸۷

علی اکبر دهخدا

علی اکبرخان دهخدا

ای مرغ سحر ، چو این شب تار

بگذاشت زسر سیاهکاری

وز نفخه‌ی روح‌بخش اسحار

رفت از سر خفتگان خماری

بگشوده گره ز زلف زر تار

محبوبه‌ی نیلگون عماری

یزدان به کمال شد پدیدار

واهریمن زشت‌خو حصاری

یاد آر ز شمع مرده ، یاد آر

میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل

میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل

شعری را که دیدید پاره ای از قطعه ای است که علی اکبرخان دهخدا در رثای  میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل، یکی از جان باختگان مبارز نهضت مشروطیت ایران سروده است. به روایتی این شعر درست در شبی سروده شده که میرزا جهانگیرخان به دستور محمدعلی شاه جلاد در باغ شاه به قتل رسید.

این قطعه و تصاویری از این دو مبارز راه مشروطیت را در بزرگ داشت چهاردهم مرداد، روز مشروطیت، در این جا آوردم.

عکس دهخدا را از وب سایت سرزمین آفرینش گرفتم و میرزا جهانگیرخان را از ویکی پدیا.

فال مردادماه ۱۳۸۷

سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

آن‌چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود

طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش

که‌او به تایید نظر حل معما می‌کرد

دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست

واندر آن آیینه صدگونه تماشا‌‌ می‌کرد

گفت: آن یار کزاو گشت سردار بلند

جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

***

ای صاحب فال بدان و آگاه باش که سالها بوده که می‌خواسته‌ای در صدا و سیمای جام جم اسخدام شوی ولی نمی‌دانستی که خودت اصل صدا و سیمایی. و این کار در وجود خودت نهفته بوده. این یعنی خیلی چیزها هست که ما خودمان داریم و داشته‌ایم ولی این ور و آن ور به دنبالش می‌گردیم و گشته‌ایم. گوهری در کنارت داشته‌ای که دنبال گمشدگان دریا می‌گشته.گوهرت بلند شده رفته لب دریا و این بشر نمی‌دانسته که گمشده در خودش بوده. یعنی ببین که اگر گوهری گم کردی این گوهر را مواظبش نبوده‌ای خیرسر پربادت خیال کرده‌ای گوهر نیست و شیشه است و آن را برده‌ای به لب دریا و گم کرده‌ای. گوهر هم اگر در لب دریا گم شود مگر پیدا می‌شود؟ نه خیر. بهرحال برای پیدا کردنش باید به نزد بزرگان بروی.البته نه هربزرگی و نه هر کس و ناکسی. باید به نزد بزرگانی بروی که برای نگاه کردن به خودشان هم توی قدح نگاه می‌کنند یعنی در واقع قدح آینه آن‌هاست نه کسانی که جا نماز آب می‌کشند و خودشان آخر خباثت هستند. این بزرگان به تو خواهند گفت که راز دلت را حتا با دوستت نگو. چه برسد به دشمنت. افشای راز همان و مانند مرحوم هویدا اعدام شدن و بربالای دار رفتن همان. البته درست است که هویدا تیرباران شد ولی در زمان حافظ که تیرباران نبود این است که حضرت از واژه دار استفاده فرموده. دستت نمک ندارد. از این پس همیشه موقع غذا خوردن کمی نمک با نمکدان به دستت بپاشی بد نیست.  افاقه می‌کند. صدفه و کمک به مستنمدان را فراموش نکن.  به بهانه این که در زمان سلطان محمود گران فروش زندگی می‌کنی و دخل و خرجت هر روز دارند یک‌دیگر را می‌نمایند وهشت خودت گروی نه است. همیشه بدان که به قول شاعری غیر از حضرت حافظ: برگی در آب کشتی صد مور می‌شود.

روز احمد شاملو

احمد شاملو - کاریکاتور از نیک آهنگ کوثر

اگر حمله نیروهای انتظامی به کسانی که به مناسبت دوم مردادماه سال روز درگذشت احمد شاملو، گرد مزار او جمع شده بودند نبود، عمرن این پست را این‌جا می‌گذاشتم. راستش را بخواهید من که روزانه یک و حداکثر دو روزنامه می‌خوانم و چندین ساعت در سایت‌ها و وبلاگ‌ها پرسه می‌زنم،  به این مناسبت برخورد نکرده بودم. نه دوم مردادی یادم بود و نه اطلاعی از گردهم‌آیی به مناسبت این روز داشتم. و نه اگر می‌دانستم می‌کوبیدم و تا امام‌زاده طاهر کرج می‌رفتم. ولی خوشبختانه این حمله، خبر اول کلیه خبرگزاری‌ها و تیتر اول روزنامه‌های جهان و تارنمای سایت‌های اینترنتی شد و آن‌ها ضمن محکوم کردن

ادامه مطلب ...