بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

گوشواره اکران شد

گوشواره

گوشواره از امشب ۳۰/۸/۸۶ اکران شد.

کارگردان: وحید موساییان

فیلمنامه : هوشنگ مردای کرمانی

بازیگران: اکبر عبدی - رویا تیموریان - پریسا پورقاسمی - مسود رایگان فریبا خادمی

و ترانه مهدی بهشت

لینک های مرتبط در وبلاگ هایمان:

فیلم هایی که می بینیم

پلان های روزانه

ادبیات ماندگارتر از سینماست.

هزار و یک شب

به بهانه قرار دادن لینک بنیاد باران

سیدمحمد خاتمی

آفاق را گردیده‌ام، مهر بتان ورزیده‌ام

بسیار خوبان دیده‌ام، اما تو چیز دیگری

***

چندی قبل به بهانه دست دادن آقای خاتمی با یک دختر خانم، عده‌ای از طلاب قم کفن پوشیده و نپوشیده اعلام کردند که آقای خاتمی باید خلع لباس روحانیت شوند. در همان روزها در پاسخ به کامنت یکی از پست‌ها اعلام کردم که  عکس ایشان را بدون لباس روحانیت دارم و یکی از دوستان تمایل به دیدن عکس را داشت . این بود که بهانه‌ای به دست آمد و از وبلاگ پلان های روزانه آن را در این‌جا آوردم.

این روزها بسیار در محافل سیاسی کشور خبر از ورود دوباره ایشان به صحنه اداره کشور است و این بار در کسوت نمایندگی مجلس شورای اسلامی.

ضمن اعلام این‌که آقای سیدمحمد خاتمی یکی از انگشت شمار رجال سیاسی خوشنام و دمکرات  تاریخ ملت ایران هستند اعلام میکنم که با این امر مخالفم. ملت ایران یکبار و در یک دوره هشت ساله ریاست جمهوری شایستگی خودش را در داشتن رییس جمهوری چون ایشان نشان داد و در نهایت و در انتخاب بعدی‌اش  به قول آقای  جنتی -در یکی از خطبه‌های نماز جمعه- کسی را در قد و قواره خودش به ریاست جمهوری انتخاب کرد. این جمله حرف درستی است و من به آن باور دارم.

به نظر من آقای خاتمی در همین جایگاهی که هستند بسیار مثمر ثمرتر هستند و دستشان برای کار بازتر است تا اینکه به مجلس بروند و در نهایت ریاست مجلس را هم به عهده بگیرند. مطمئن هستم در صورت وقوع این امر، مجلس دیگر در راس امور نخاهد بود.

فال آبان‌ماه 86

(از دفتر شعر زمستان، سروده‌ی مهدی اخوان ثالث)

***

لحظه دیدار نزدیک است

باز من دیوانه هستم

باز می‌لرزد دلم، دستم

باز گویی در هوای دیگری هستم

های مخراشی به غفلت گونه‌ام را تیغ

های مپریشی صفای زلفکم را باد

وآبرویم را نریزی دل

-ای نخورده مست-

لحظه دیدار نزدیک است.

 ***

ای صاحب فال بدان و آگاه باش که در این ماه به وصال دیدار یار نائل می‌شوی. ولی دلشوره داری. دلشوره تو بی مورد است. می‌ترسی آبرویت برود. احساس می‌کنی دیوانه شده‌ای و دست و پایت می‌لرزد. مواظب باش که قبل از قرار صورتت را با تیغ نبری. چرا که یار متاسفانه بدترین گمان را می‌کند. گمان می‌کند بریدگی صورتت در اثر چنگ زدن یار دیگری است. چرا که عشق کور است. همه چیز را برای خودش می‌خاهد. عاشق حسود است و حسود هرگز نیاسود. مرده شور او را ببرد. بنابراین همان وقت بدون اینکه چیزی بگوید تو را رها می‌کند و به دنبال یکی می‌رود که صورتش را نبریده باشد. غافل از این‌که این احمق فکر نمی‌کند که اون یکی هنوز ریش درنیاورده و صورتش را نتراشیده که آن را ببرد. در این گونه موارد شرط احتیاط است که صورتت را با ماشین ریش‌تراشی برقی بتراشی که هم شرعی است و هم بی خطر.

در مورد آشفته شدن موهایت هم توسط باد می‌توانی از فیکساتورهایی که می‌فروشند استفاده کنی. استفاده از ژل هم مناسب است. ولی در مورد اخیر ممکن است اثر باد را خنثا کنی ولی اثر پلیس و منکرات را خیر.

بدترین قسمت قضیه که خودت باید رفع و رجوع کنی و برای آن چاره‌ای ندارم و ممکن است که بدبخت شوی این است که دل آبرویت را بریزد. که البته اگر دل شما نخورده مست باشد، اتفاق افتادن این شق قضیه حتمی است مگر تنها راه چاره که همانا دادن صدقه است. توکل برخدا کن و بسم الله بگو و برو سر ِ قرار. به قول معروف در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست. فوقش بعدها می‌بینید که بدرد هم نمی‌خورید که در این‌جا، هم شرع و هم قانون دست در دست هم چاره را در جدایی و طلاق می‌دانند. آسان‌ترین راه حل مشکل که همانا پاک کردن صورت مساله است. پیر و جوان و باسواد و بی‌سواد و دانشمند و ابله هم ندارد. حتا در میان بلانسبت، روشنفکران هم بازار خوبی دارد. شما هم یکی مثل آن‌ها. بسم الله.

***

البته ممکن است فکر کنید که این فال مردانه بود. ولی اشتباه نکنید. فال زن و مرد ندارد. مثلن خانم‌ها ممکن است هنگام آمادگی برای لحظه دیدار، وقتی دارند زیر ابروی خود را بر می‌دارند، چشم خودشان را کور کنند. یا نمی‌دانم به جای این‌که لاک ناخن را روی ناخن استفاده کنند آن را بمالند روی لبشان. بنابراین خانم‌ها به قرینه فال را برای خودشان تفسیر کنند. در این‌که آن‌ها هم به وصال دیدار یار نایل می‌شوند شکی نیست. من الله التوفیق.

پگاهی در شهرکرد

شهرکرد-860810-ساعت 30/5 بامداد

پگاهی در شهرکرد، شهری در سرزمین خورشید.

چهارشنبه نهم آبان ماه یکهزار و سیصد و هشتاد شش خورشیدی.

ساعت پنج و بیست و پنج دقیقه بامداد.

مهندس مشاور

یک عمر خودمان داستان مهندس کشاورزی را تعریف می‌کردیم. تا این‌که چندی قبل یکی داستان مهندس مشاور را برایمان تعریف کرد. داستانی که اگر خودمان در این‌جا نگوییم بعدن دیگری می‌گوید. ما هم بخیل. و اما داستان:

***

روزی در جاده‌ای که از دشت سرسبزی می‌گذشت و گله‌ای گوسفند درآن به چرا مشغول بودند، اتومبیل شیکی در کنار چوپان گله ایستاد. شخصی شیک‌ترا از اتومبیل از آن پیاده شد و نوت بوکی در آورد و روی صندوق عقب اتومبیل گذاشت و شروع کرد به چیلیک چیلیک با کلید‌های نوت بوک تایپ کردن.

چوپان نزدیک شد و قبل از این‌که کلامی بگوید، طرف گفت: "می‌خاهی بتو بگویم که چند تا گوسفند داری؟" چوپان گفت: "بگو". آقای شیک شروع کرد با نوت بوک ور رفتن و فرمول و نمودار و پرینت و اسکن و ایمیل و ... در نهایت گفت: "در عوض باید یکی از گوسفندانت را به انتخاب خودم  به من بدهی." چوپان گفت: "باشد." آقای شیک گفت: "دویست و پنچاه و شش تا." چوپان گفت: "کاملن درست است." و آقا هم یکی از گوسفندان گله را انتخاب کرد و در صندوق عقب اتومبیل جا داد و  سوار اتومبیل شد که برود. در این‌جا چوپان پرسید: "حالا می‌خاهی من  بگویم که شما چه کاره‌ای؟ و اگر درست بود گوسفندم را بگیرم؟" او هم گفت: "بگو". چوپان گفت: " مهندس مشاوری." گفت: درست است ولی چگونه فهمیدی.؟

چوپان گفت: "وقتی به سراغم آمدی که منتظرت نبودم. چیزی به من گفتی که خودم می‌دانستم. در مورد صنعت من هم اطلاع دقیقی نداشتی چون به جای گوسفند سگ گله را برداشتی."

مهندس مشاور پیاده شد و سگ گله را از صندوق عقب اتومبیل پیاده کرد و دوباره سوار شد و رفت.

هفت کار نکردنی بعد از غذا خوردن

 ایمیلی بهداشتی به دستم رسیده بود با این متن که بعداز خوردن غذا هفت کار را نباید کرد:

1 – سیگار نکشید. حتا یک نخ؟

2 – میوه نخورید. حتا یک گلابی؟

3 – چای ننوشید. فقط یک استکان. ها؟ مرگ من.

4 – کمر بند خود را شل نکنید. شلوارک که کمربند نداره که.

5 – حمام نکنید. باشه.

6 – راه پیمایی نکنید. اینم به چشم.

7 – نخابید. لم چی؟ لم هم ندهیم؟

با توضیحات علمی کوبنده و دلایل مبرهن ولی چون بضاعت درکش را نداشتم، ننوشتم. از قبیل اسید و پروتیین و ویتامین و آلبومین و کلی مین های دیگر.

خدا به فرستنده ایمیل خیر بدهد. آشنایی با مسائل بهداشتی و درمانی خیلی خوبست. به ویژه در سن و سال من. ولی تکلیف من در این میان روشن نشد که بالاخره بعد از غذا چه بکنم؟ یعنی کاری مانده که من بخاهم بکنم و بتوانم که بکنم؟

من موارد اول و دوم و سوم را انجام می‌دهم. اولن در مورد شماره یک باید بگویم یکی از انگیزه‌های اصلی من برای غذا خوردن فی الواقع همان مورد اول است.

 موارد چاهار تا شش را انجام نمی‌دهم. اصلن برای سلامتی مضرند. یعنی چه؟ کمر بند را شل کنیم! زشته. قباحت داره. و مورد هفتم را اگر در منزل باشم امکان ندارد که از آن بگذرم.

با بررسی های کارشناسانه و با توجه به جمیع جهات میتوان گفت که:

 " مرگم حتمی است. پس بدرود ای زندگی."