بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

آن شب که در ساحل دریاچه اوان ناصرالدین شاه تا صبح نخابید.

در سال 1295 هجری قمری* ناصرالدین شاه قاجار ** به اتفاق امین السلطان صدراعظم دست به دریاچه اوان - عکس از ابوغریب بخاراییسومین  و آخرین سفر اروپایی خود زد. در طی مسیرش در داخل کشور یکی از نقاطی که برای استراحت چند روزه انتخاب کرد ساحل دریاچه این نقطه از سرزمین خورشید بود. ساحل دریاچه اوان.

با جستجو در صفحات تاریخ هیچ گونه علتی برای این کار نمی‌یابید. این که شاهی با چنان اتساع اسافلی بیاید و رنج سفر بر خود هموار کند و از مسیری دشوار برود به ساحل دریاچه اوان. فقط ما میدانیم و بس. حال که بخش تتبعات تاریخی را در این لوح گشوده ایم این راز را برملا میکنیم تا جهانیان بدانند که ما چه شاه نیکوسیر و بخشنده و بزرگواری را داشتیم ولی افسوس که آن میرزا رضای*** نابکار قدرش ندانست و گلوله ای در نمیدانم کجای آن بزرگوار شلیک کرد و شاه  در آن و یا در این، جان سپرد. و زان پس تبدیل شد به شاه شهید. اینها بماند که بحث ما نیست. بحث ما بر سر دوران زنده بودن شاه است و خاطرات شیرینی که از آن ایام بجاست.

داشتیم میگفتیم که شاه در ساحل این دریاچه اطراق کردند به جهت استراحت چندروزه. که ضمن آب تنی در این دریاچه شاید فرجی هم بشود و ایشان بتوانند پری دریاچه‌ای اوان را از نزدیک زیارت کنند. همان رازی را که در بالا عرض کردیم برملا می کنیم. همان طور که  مرقوم شد از قرن‌ها قبل بلکه بیشتر تا کنون، بلکه کمتر شایعه وجود پری دریاچه‌ای در اوان دهان به دهان می‌گردد.

از قضا پری دریاچه ای همان شب اول یا دوم**** به حضور شاه شرفیاب شد.. یعنی شرفیاب نشد که شرفیابش کردند ولی چگونه؟ تا آن روز عقل جن هم به این نمی‌رسید که مگر پری دریاچه ای مانند ماهی نیست؟. یعنی حالا حداقل پایین تنه‌اش. خب پس میتوان وی را مانند ماهی به تورانداخت. این هم از تراوشات فکری شاه بود و لاغیر. یعنی از همان شب که رسیدند دستور دادند از فردا صبح ماهی گیران لشکر به دریاچه بروند و پری دریاچه‌ای صید کنند. این بود که ماهی گیران هم پری دریاچه ای را صید کرده درون تشت بزرگی تا نیمه آب ریختند و پری را داخل آن نهاده به حضور شاه شرفیاب کردند.

یکی از شاهدان عینی***** که در عین هایش کوچکترین مشکلی نداشت، حفظته الله، برایمان روایت کرد از زیبایی پری دریاچه ای. میگفت: "نیکول کیدمن باید برود  جلو و بوق بزند". مرلین مونرو؟ سگ کی باشد؟ حالا این شاهد عینی نیکول و مرلین را چگونه می‌شناخت؟ والله و اعلم.انیس الدوله همراه با یک دوله دیگر

خلاصه شاه با پری دریاچه ای به اختلاط پرداخت. پری دریاچه ای هم خداییش کم نمی گذاشت. چرا؟ خب می‌خاست هم پری دریاچه ای باشد و هم پری زمینی. سوگلی شاه شهید شدن کم پستی نبود. و برای همین امر هم  مدام خودش را لوس می‌کرد و با دمش شلپ و شلپ میکوبید روی آب و آب تمام وجود مبارک شاه را خیس کرده بود ولی بنده خدا روی مبارکشان نمیشد بزند توی ذوق طرف. این بود که دستور خلوت دادند و نوکران و بندگان خلوت کردند.

همه فکر میکردند که پری دریاچه ای هم به حرم سرای شاهی منتقل خاهد شد. و جای انیس الدوله را تنگ خاهد کرد ولی در اشتباه بودنند. چرا؟ عرض میکیم. ناصرالدین شاه عادت داشت که زیبایی زنها را در پایین تنه آنها محک زند. در نزد شاه و در مقام مقایسه، انیس الدوله که در عکس پیوست در حال نشسته او را می‌بینید با سبیل هایی مانند سبیل های مادر وهب، با نیکول کید من، کیدمن باید برود جلو و بوق بزند. این بود که صبح اول وقت و سر میز صبحانه در کنار چادرو در مقابل نوکران،  بعد از پایین رفتن لقمه‌ای سرشیر و عسل از گلوی مبارک‌شان،  طی بیاناتی رقیق القلب بودن وجود مبارکشان را وجه الزمان آزادی پری دریاچه ای قرار دادند. و یا بالعکس.

بله. اراده ملوکانه بر این قرار گرفت که پری درباچه ای به آب سپارده شود.. باور نمی کنید؟ نه؟ ولی عین واقعیت است. ناصرالدین شاه آن شب را در کنار دریاچه اوان تا صبح نخابید. زیرا شاه نمی‌دانست با آن پولک‌های تیز چه کند؟

دوساعت بعد.

خادمان در اجرای اوامر ملوکانه، طی آیین با شکوهی، پری دریاچه‌ای را به لب دریاچه آورده و پری را به آب سپاردند.در حالیکه همه آب از لب و لوچه شان سرازیر بود.

تتبعات تاریخی ما نشان می‌دهد، از فردای تخلیه ساحل دریاچه توسط اردوی همایونی ماهی‌گیران محلی دریاچه اوان تورهای‌شان را برای صید پری دریاچه‌ای به آب انداختند. ولی تحقیقات تاریخی ما در مورد این‌که پری دریاچه‌ای آیا تا کنون به تور یکی از این عاشقان افتاده است یا خیر به نتیجه قابل عرضه‌ای نرسیده است.

نشانه ها:

* ما نمی‌دانیم این تاریخ ها چرا بعضی هایش قمری است؟ بعضی ها شمسی؟ بعضی ها میلادی؟

** توضیح‌اش خیلی مفصل است. بماند برای وقتی دیگر.

*** ایضن. رک همان جا. کجا؟ همان جا. نگاه کنید می‌بینید.

**** که دوم به واقعیت نزدیک تر است زیرا شب اول غروب بود که اردوی همایونی  به دریاچه رسید و تا چادر بزدند و شامی بخوردند، بخابیدند. به لحاظ خستگی مفرط.

*****ما خودمان در آن سفرافتخار التزام رکابی نداشتیم. که التزام بالاتنه گشاد داشتیم. به جهت حصبه لاعلاج و بستری. چشم به راه ملک الموت. که او هم تا کنون نیامده است. به جهت مرحمت خاصه.

---

پ ن. پی‌گیری ما جهت دست‌یابی به عکس پری دریاچه‌ای به جایی نرسید. گویا تنها عکس پری دریاچه‌ای فوق الذکر به دستور شخص شاه همین که توسط میرزا ابراهیم خان عکاس‌باشی عرضه شد، سوزانده شد و خاکستر عکس هم به دریاچه ریخته شد.

نظرات 8 + ارسال نظر
مهدی عسگری سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 15:32 http://koooshk.blogfa.com

سلام و درود
درود به این ذوق هنری شما که اینگونه پری دریایی را به دریاچه ی اوان و حوس رانی ناصرالدین شاه را به پری جان چسباند.. جالب و خواندنی بود..
چندی پیش تاریخچه ای مبنی بر وجود قالیچه پرنده در الموت را خواندم که خیلی متعجب شدم. گویا الموت بخش اعظمی از افسانه ها را در خود جای داده است..
دیروز هم مستند هیولاها را شبکه من و تو نشان میداد که شخصا به این نتیجه رسیدم دریاچه اوان قطعا اردک ماهی به طول 3 الی 4 متر دارد، زیرا با توجه به قدمت آن و اینکه اردک ماهی جز ماهی های آب شیرین است که حدود 4 متر رشد میکنند و همانند کوسه حمله می کنند.
پس نتیجه اینکه صددرصد هیولا هم در دریاچه است.
با تشکر

پسر من اگر قبل از نبشتن این یادداشت این نظر شما را دیده بودم داستان خیلی قشنگ تر از آب در می آمد.
ممنون.

طاهری چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:19 http://evan.ir

سلام
جناب عرب اگه ممکنه بفرمایید منبع شما برای این داستان چی بوده شاید چیز های دیگه ای هم بشه پیدا کرد
با تشکر

یار گرمابه و گلستانی که گذرش به این جا افتاده بود برایم تعریف کرد. شایعاتی که در ابتدای متن نوشتم مبنی بر افسانه هایی که در باره وجود پری دریایی در این دریاچه که از دیر باز بوده و نیز اقامت چند روزه ی ناصرالدین شاه در یکی از سفرهایش در کنار آن، اندیشه ام را این گونه پرواز داد.

شما یک بار دیگر بنده نوازی کرده و سری به این درگاه زده اید. خودتان گویا اهل یا ساکن اینجایید. از افسانه های این دریاچه خودتان باید بیشتر بتوانید برایمان بنویسید.

در ضمن من این جناب عرب را نفهمیدم. من عرب نیستم.

طاهری دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:36 http://evan.ir

آقا لطفا زیر دیپلم بفرمایید علت سفر شاه به دریاچه چی بوده اگه پری مری تو کار هست ما هم تورمون رو برداریم و بریم

حتمن بوده که شاه رفته دیگه. والله و اعلم.

حسام دوشنبه 23 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:27 http://hessamm.blogsky.com

خدا رو صد هزار مرتبه شکر که خدا از اینجور چشم های بصیرت به ما نداد. اگه پایه ای این تیپی سراغ دارم، معرفی کنم خدمتتون. نوش جان!

سیاغمک یکشنبه 22 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 21:50 http://morghegereftar.persianblog.ir

اول اینکه اسم موقع نوشتن اینگونه تایپ شد. حال کردم. عوضش نکردم. دوم کیف کردیم. سوم آفای حسام! درک زیبایی انیس الدوله چشم بصیرت میخواهد. جدی میگم. یه جوری از زیبایی توش هست! چهارم شما ابتدا به ارگانیسم پراین زمینی کاملاً وارد شوید بعد بروید سراغ نوع دریاییش. شاه شهید مرد بوده. حرمسرا داشته. مجبور بوده! میفهمی؟!

پاسخ با حسام.

حاجی شنبه 21 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 13:54

منظور از حیات در غربت :اینکه حالتان چه گونه است در شهری که ادماش اکثرا با هم غریبن
داستان امامزاده
روزی ناصر الدین شاه متوجه میشود که بانوان حرم برای هر کار ی توسل به شاه عبدالعظیم فرموده و به انجا با خدم و حشم رهسپار میشوند که مخارجش برای دربار زیاد بوده است به مشاورش میگوید که کاری بکن او هم پیشنهاد میکند که شبی شاه در خاب ببیند که سیدی امده و میگوید من قبرم در حیات کاخ شماست مرا در این غربت نگذارید و قبری بسازید و دفتر و دستکی
شاه دو روز بعد در خاب میبیند و دستور ساخت حرم و کلی مراسم را میدهد و بعد از مدتی دیگر همه برای نذری انجا میایند چندی بعد مشاور هنگام گذر از کنار مقبره ساختگی میبیند که شاه انجا نشسته و با تضرع نذر و نیاز میفرماید اهسته به شاه میگوید اعلیحضرت اینجا بارگاه نیست یادتان باشد که خودمان ساختیم شاه میگوید نه من بار ها اینجا نذر کرده و مقبول افتاده دیگر هم در این مورد حرف بی خود نزن
نقل شفاهی از دیگران
درود بر ازادمردان ایران زمین

خیلی از آدم ها با هم غریبه اند. به شهر و کشور بخصوصی هم برنمیگردد.
داستان شنیدنی بود. اجازه بدهید یک روزی آپش کنیم.

حسام جمعه 20 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 15:22 http://hessamm.blogsky.com/

من از وقتی این پست رو خوندم رفتم تو کف انیس الدوله! عجب فولاد زره ای بوده. اگه این سوگلی حرمسرا بوده باشه وای به حال پری دریایی بدبخت.
راستی، آخرش ناصرالدین شاه پایین تنه این پری رو دید یا نه؟ برای من همیشه سوال بوده که پایین تنه اینا چه شکلیه؟ شکل آدمه؟
اگه شما بر این امر واقفید کمی توضیح دهید تا ما را از جهل خارج سازید.

تازه بازم توی امتحان مردود شد. از کم و کیف ارگانیسم بدن پری دریایی من بی اطلاعم. ناصرالدین شاه هم اگر به کشفی نایل میامد که طرف را دوباره به آب نمیانداخت. البته روایاتی هم هست که میخاست باهاش باقالی پلو با پری دریاچه ای درست کند که بعدش به علتی که برای ما نا مکشوف است منصرف شد.

حاجی جمعه 20 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 13:57

سلام بنده با توجه به اینکه نظری در مورد شاه شهید نداشته و نخاهم داشت فقط جهت اظهار وجود عارضم که
در زمان مغفور خاقان بن خاقان ممالک محروسه ایران بزرگترین تولید کننده پنبه در جهان بوده است و بعضی ها در بکار گماردن فامیل ها ی غیر محترمشان روی تمام شاهان قجری را سفید فرموده اند خدایشان رحمت فرماید که امید است روزی به اتفاق تمامی گوسفندان قلعه حیوانات بنشینیم و قران به سر بگیریم و بخاهیم که ان خاقان بیاید و چندی در این ملک حالی دوباره بفرمایند تا بلکه ما در این فرصتی که از حیات داریم زندگی را بیازماییم
شاید این جمعه بیاید شاید
و قس علیهذا راستی چگونه میگذرد روزگار حیات در غربت ؟
ما شنیده ایم که این شاه سه سال بعد از اختراع برق به ایران برق اورده است ؟
شاعر هم بوده مثل اینکه
مساله ساختن امامزاده در داخل کاخش را در کامنت بعدی اگر بخاهید مینویسم که جریان جالبی است

اینکه نوشتید چگونه میگذرد حیات در غربت را نفهمیدیم.
منتظر داستان ساختن امامزاده در داخل کاخ هم هستیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد